پیرمرد لاغر کوتاهقدی که جز نقش محوی زیر لباسهایی گشاد، از آن نمانده و تا پیش از آن، رو ترش کرده بود و حرف نمیزد، با سرزنش درآمد که «قدیم از ساعت 4 صبح مردم اینجا صف میکشیدند و اگر در را دیر باز میکردی از جا میکندند که "آی نمازمان قضا شد بیا در را باز کن"؛ الان چه؟»