حجاب کامل یک اصل و واجب دینی است که در طول تاریخ تکرار شده و هر برهه از تاریخ ایران این اصل حضور بارزی داشته که به شهادت اسناد تاریخی این مهم در زندگی انکارناپذیر است.
در روز اول برخوردی که مشاهده می شد تعجب و تمسخر از سوی پسران و کم محلی از سوی دوستان بی حجاب م بود اما دم دوستای چادریم گرم که دورم رو می گرفتن و نمی گذاشتن زیاد ناراحت بشم.
مادرم فوايد چادر را برايم گفت مثلا گفت: زن موجود لطيفي است براي اين كه از اين لطيفي كسي سوء استفاده نكند بايد حجاب داشته باشد و چادر بهترين حجاب است...
چادر سر کردن برا منی که تا دوم دبیرستان حتی روسری هم سرم نبوده خیلی سخت بود...ولی ...یه چیزی تو دلم پیدا شده بود که بازم با همون زرنگی خاص خودم فهمیدم قیمتی تر از هر چیزی تو دنیاست.
رقص آقای شهردار در جلسه شورا، شوخی ظریف با مهران مدیری، بنده معاون روحانی هستم نه سردفتر، محسن هاشمی: حتی وی‌پی‌ان ندارم، کاهش جمعیت جهان سوم توطئه آمریکا و اسرائیل، مشاور روحانی صدای ضدانقلاب را هم درآورد، جای رژلب روی یقه رئیس‌جمهور متعلق به کیست، و ... از جمله اخبار جذاب بسته خبري امروز است.
نعیمه اشراقی در توجیه پوشش ناپسند دخترش در کانادا می‌نویسد: چرا دخترم را نباید بفرستم کانادا؛ نماز دخترم در اونجا باکیفیت‌تر شده و چندین جلد مفاتیح برایش فرستادم.
با عشق چادر می پوشیدم لذتی می بردم که قبل از آن وجود نداشت، احساس می کردم هم خدا راضی است و هم یگانه حجت او در زمان ما، صاحب ما امام زمان(عج) ما در میان این همه هیاهوی شهر و ناآرامی و بی حجاب ی و ... خیالش از من راحت است.
این جملات را بارها و در اشکال مختلف از شبکه من و تو دیده ایم: «اگر زنی تصمیم بگیرد که آگاهانه حجاب داشته باشد و خودش را از دنیا نامرئی کند! این آدم، آدم دانایی نیست!! این خانم، خانم دانایی نیست!! خانمی نیست که بخواهد در جامعه نقش مؤثری داشته باشد!!»
"داوودی مهاجر" که به نظر می‌رسد برای دستیابی به مطامع مادی خود دست به هر اقدامی بزند، این‌بار نیز در مصاحبه با شبکه صدای آمریکا نقابی دیگر از چهره خود برداشت و صراحتا اعلام کرد مذهب را کنار گذاشته است.
بر اساس گزارشی که به درخواست نخست وزیر فرانسه "ژان مارک ارو" تهیه شده است، فرانسه باید قدری از قوانین بسیار محکم لائیک خود به خاطر بهبود وضعیت مهاجران،بکاهد.
شبی که همه دوستام رفتن ما داشتیم شام می خوردیم که تو اخبار گفت که جمعی از معتکفین وارد مساجد شدن که من شروع کردم به گریه ، بابا هم که اشکامو دید گفت پاشو حاضر شو ببرمت، گفت ولی میخوای با اون تیپ بری تازه فهمیدم که بابا چرا مخالفت میکرد.