این داستان واقعی دو دوست با سرنوشت متفاوت است این که در روزگاری دوستانی صمیمی بودند برایشان حوادثی پیش آمد و برای همیشه از هم جدا شدند و نتوانستند از حال خودشان به یکدیگر خبر دهند. سالهای سال گذشت. خاطرههای قدیمی رنگ باختند آلبومهای عکس با گرد و غبار گذشت زمان و پیری پوشانده شد و مدتهای بسیار زیادی گذشت و دیگر کسی از این دو دوست حرفی نزد تا اینکه در لحظهای که شاید خود سرنوشت هم فکرش را نمیکرد، این دو دوست به شکلی باورنکردنی به هم نزدیک شدند. شاید باور آن برای شما که خوانندهی این ماجرای واقعی هستید دشوار باشد اما روزگار کار خودش را بلد است و به این کار ندارد که ما باور کنیم یا نه.