١٠ روزگی به بند زنان آمده. دستی به موهای کمپشتش میکشد که صبح مادرش با کِش سر آنها را بسته و بعد هم روی اسب پلاستیکیاش مینشیند و بیتوجه به اطراف تکان میخورد. او و دو کودک دیگر که هر سه بلوز و شلوارهای صورتی به تن دارند، پشت کردهاند به آدمهای تازهوارد. نگاهشان را میدزدند و خودشان را با عروسکهایشان سرگرم میکنند.