نزهت بادي به بهانه ي تولد کریستوفر نولان در بخش وبلاگ خبر انلاين نوشت:او دقیقا مثل شعبده بازی است که می تواند در هر فیلمش حقه های تازه ای به کار ببرد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،در یکی از صحنه های ابتدایی فیلم "پرستیژ" وقتی از مایکل کین درباره شغلش می پرسند، جواب می دهد که "من یک مبتکرم، طراح شعبده بازی". همین تعبیر را درباره کریستوفر نولان که 30 جولای سالروز تولد اوست، می توان به کار برد.
در زمانه ای که همه داستانها تکراری و قابل پیش بینی به نظر می رسند و دیگر به راحتی نمی توانند ما را تکان بدهند و شگفت زده کنند، نولان چنان قصه اش را روایت می کند که هوش و خلاقیت تماشاگرانش را به بازی می گیرد، به آنها رودست می زند، غافلگیرشان می کند و به حیرت وامی دارد.
او دقیقا مثل شعبده بازی است که می تواند در هر فیلمش حقه های تازه ای به کار ببرد، معماهای سخت و تر و غیر قابل حل تری طرح کند، بازی تو در تو و پیچیده تری را بسازد، پیش فرض های رایج و همیشگی را به هم بریزد و تماشای فیلمهایش را به تجربه ای هیجان انگیز و اعجاب آور تبدیل کند.
در آثار او همواره با قصه هايی غيرقابل پيش بينی و نامتعارف، پر از چرخش های روايی عجيب و غريب، قهرمان هایی نامطمئن و غیر عادی، روابط گیج کننده و فریبنده و پایان های تکان دهنده و غافلگیر کننده روبرو هستيم كه ما را به درون جهان چندلايه و مرموزی می كشد كه سر درآوردن از ساختار لابیرنت گونه آن، ذهن آدم را به شدت به خود مشغول می کند و به کلنجار رفتن با آن وامی دارد.
هر کدام از فیلمهای "تعقیب"، "یادآوری"، "پرستیژ"، "بی خوابی" و "تلقین" و حتی سه گانه بتمن آثاری هستند که فضای پر از تردید، تعلیق و عدم قطعیتی را می سازند که ما را در مواجهه با معماهای پی در پی به حدس و گمان های مداوم وامی دارند و هر بار که فکر می کنیم بر اساس سرنخ هایی که فیلم در اختیارمان گذاشته، موفق شده ایم که راز آن را کشف کنیم، یک چرخش و پیچ جدید در روایت رخ می دهد و تصور اولیه مان اشتباه از آب درمی آید تا درنهایت که بتدریج پازل های پراکنده و آشفته در کنار هم چیده می شوند و گره اصلی داستان به شکلی که انتظارش را نداشتیم، حل می شود و ما را دچار بهت و حیرت می کند.
شاید به نظر برسد چنین فیلمهایی در تماشای مجدد قدرت اعجاب آور و غافلگیر کننده شان را از دست می دهند اما جذابيت فيلمهای نولان فقط برای کلنجار رفتن با چرخش ها و گره های داستانی و يا سر درآوردن از شگردها و فوت و فن های جلوه های بصری شگفت آور و خلاقانه آن نيست که همچون بازی های کامپیوتری بعد از اینکه رمز و رازشان را کشف کردیم، خاصیت تاثیرگذاری خود را از دست بدهند.
درواقع آنچه نولان را از موقعیت یک شعبده باز فراتر می برد و در جایگاه یک هنرمند قرار می دهد این است که او بتدریج این بازی هیجان انگیز و نفسگیر را به یک رویا یا کابوس تبدیل می کند و وارد دنیای غریب و رازآلود ذهن انسان می شود و چیزهایی را نشانمان می دهد که فقط در خواب و خیال و خاطره می توان دید و تجربه کرد.
مثل این می ماند که وارد رویایی شده ایم که هرگز آغاز آن را به یاد نمی آوریم، همه چیز شبیه خوابی است که از وسط شروع شروع شده است اما چنان ما را در خود غرق می کند که دیگر دلمان نمی خواهد پایانی داشته باشد. انگار تمام مسیری را که آمده ایم، فراموش کرده ایم و دیگر راه خروجی برای بازگشت وجود ندارد و بعد احساس می کنیم که در یک رویای ابدی زندانی شده ایم که چیزی جز همان زندگی نیست.
درواقع بعد از اینکه سر از حقه ها، کلک ها و ترفندهای ظاهری بازی درآوردیم، با رازهای بزرگتر و عمیق تری روبرو می شویم که از چالش های پیچیده و متناقض روحی انسان برمی آید و از امیال و احساسات پنهانی بشری چون ترس، اشتیاق، ناکامی، حسرت، پشیمانی، نفرت، گناه و عشق حرف می زند و نشان می دهد که هیچ چیزی به اندازه انسان و هستی وی خصلت رازواره و معماگونه ندارد.
در صحنه پایانی فیلم "پرستیژ" هیو جکمن به کریستین بیل می گوید که " اگر برای لحظه ای بتوانیم مردم را شگفت زده کنیم، یک چیز بخصوص را می بینیم، نگاهی که در چشمهای آنان است". به نظر می رسد نولان نیز به دنبال یافتن آن حس دست نیافتنی و خاص در چشمهای تماشاگرانش است. انگار خود او هم درگیر حل و کشف این معماست که چطور می توان انسانی را با همه پیچیدگی های مرموزش شگفت زده کرد و به هیجان آورد.

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.