شب که می شود حوصله ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران

مردي براي خود خانه اي بزرگ و زيبا خريد که حياطي بزرگ با درختان ميوه داشت. در همسايگي او خانه اي قديمي وجود داشت که صاحب آن مردي حسود بود و هميشه سعي مي کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ريختن آشغال آزارش بدهد. مرد يک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همين که به ايوان رفت ديد يک سطل پر از زباله در ايوان است.
سطل را تميز کرد، برق انداخت و آن را از ميوه هاي تازه و رسيده درختان حياط خود پر کرد تا براي همسايه ببرد. وقتي همسايه صداي در زدن او را شنيد خوشحال شد و پيش خود فکر کرد اين بار ديگر براي دعوا آمده است. وقتي در را باز کرد مرد به او يک سطل پر از ميوه هاي تازه و رسيده داد و گفت: «هر کس آن چيزي را با ديگري قسمت مي کند که از آن بيشتر دارد.»

برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار