به گزارش
خبرنگار احزاب باشگاه خبرنگاران؛ شبكه ايران امروز اقدام به انتشار مطلبي از حجتالاسلام "بهمن شریفزاده" از حاميان مشايي كرده كه وي اين مطالب را در جمع تعدادي از حامیان مشايي عنوان كرده است. شريفزاده اظهارت و ادعاهاي قابل تاملي درباره احمدينژاد، انتخابات آتي رياستجمهوري، اقبال مردم به گزينه موردنظر احمدينژاد، كانديداتوري مشايي و ... داشته است.
در ادامه عينا بخشهايي از اظهارات شريفزاده را ميخوانيد:
«مقصود از نگاه مطالبه گر آن است که برخی ریاست بر قوه مجریه را مطالبه می کنند. این عده خواهان دست یافتن به این سطح از قدرت هستند و دوست دارند ریاست قوه مجریه را بدست گیرند. من به نیات و انگیزه های گوناگونی که در این مطالبه گری از سوی مطالبه گران عرضه می شود، کاری ندارم. طبیعی و بدیهی است که مطالبه گران ریاست جمهوری در کشور ما خود را واجد نیات خداپسندانه معرفی می کنند... نگاه مطالبه گر چنین گویشی را اقتضا می کند که "من مصلح امور هستم" و کاستی ها را برطرف می کنم. برای اثبات مدعای خود هم به سابقه و گذشته خویش استناد می کند که "من می توانم مثل گذشته امور را سامان ببخشم". در گذشته من سامان دادم به همه چیز و بعد از سال ها که همه چیز تخریب شده است، می توانم دوباره سامان قبلی را بازگردانم. این را من می گویم نگاه مطالبه گر.
بنده نگاه مطالبه گر را یک نگاه متکبرانه می دانم. نگاهی که خود را بزرگ و کامل نشان می دهد. خود را واجد فضائل و توانایی های خاص و ویژه معرفی می کند و خود را برتر از دیگران می بیند. برای همین سفارش می کند که از او بخواهند تا به این عرصه گام بگذارد.
اما نگاه دوم، نگاه عرضه است. دارنده این نگاه نیز خواهان دستیابی به موقعیت ریاست اجرایی کشور است، خود را شایسته چنین سطح و مرتبتی هم میبیند اما مطالبه نمی کند، بلکه خود را عرضه می کند. این نگاه از جهت خود برتر بینی در سطح پایین تری از نگاه مطالبه گر قرار دارد چراکه برای مردم این اندازه از اختیار و آزادی در انتخاب را قائل است که اگر مردم او را پسندیدند به او رای دهند.
او خودش را واجد خصلت های پسندیده می بیند اما نه به اندازه آن فرد مطالبه گری که همه صفات نیک را منحصر در خود ببیند و مردم را صرفا در صورت انتخاب خود بر جاده صواب می داند.ببینید! مطالبه گر می گوید اگر مردم من را انتخاب کردند کار درستی کرده اند. عرضه کننده این را نمی گوید و با آنکه خودش را واجد شایستگی های لازم برای ریاست می داند، شایستگی ها را منحصر در خودش نمی داند. عرضه کننده اگرچه خواهان ریاست اجرایی کشور هست اما برای انتخاب مردم فورجه ای قائل است؛ بر خلاف فرد مطالبه گر که می گوید اگر مردم من را انتخاب کنند بر صواب اند و در غیر این صورت به خطا می رفته اند، منحرف شده اند، کشور را ویران کرده اند و ...
جناب آقای دکتر احمدی نژاد جمله ای گفتند که من فکر می کنم این جمله خطاب اصلی اش به مطالبه گران ریاست جمهوری است. اینکه مردم باید در انتخاب، آزاد دیده شوند و به انتخاب آن ها احترام گذارده شود و برای آنها تعیین تکلیف نشود...
نگاه سوم به انتخابات نگاه اجابت است. منظورم از نگاه اجابت نگاه کسی است که مطابه این سطح از ریاست کشور را ندارد و خواهان ریاست نیست ولذا نه مثل گروه اول مطالبه گر است و نه مثل گروه دوم، خود را عرضه می کند. او اصلا به این معنا نمی اندیشد که بخواهد رئیس شود. خواهش این معنا در او نیست اما در صورتی که از او بخواهند و حجت بر او تمام شود از اجابت خواسته ها اِبا و استنکاف نمی ورد. در صورتی که به سراغش بروند و قانعش کنند که تو باید در این عرصه وارد شوی و مردم خواهانش باشند، ممکن است پا به میدان بگذارد و از پذیرش خواسته ها ابا نکند. این گروه برای فهم مردم ارزش فوق العاده ای قائل هستند. طبیعی است وقتی برای فهم مردم ارزش قائل اند، برای انتخاب مردم به طریق اولی ارزش قائلند. آنها به خاطر خواسته مردم آمدند و هرچه را هم مردم بخواهند و انتخاب کنند به یقین پذیرا خواهند بود. در وجود این ها، در قلب اینهاها به خودی خود، پرهیز و کناره گیری از ریاست دیده می شود، اساسا میلی به ریاست وجود ندارد ولی در صورت طلب به خاطر ارزشی که برای فهم مردم قائل اند به میدان وارد می شوند.
جملاتی که گفتم ترجمه عبارات امیرالمومنین (ع) است. امیرالمومنین (ع) در خطبه متقین می فرماید که ایشان بر دنیا پشت می کنند اما دنیا با همه داشته های خودش به آن ها رو می کند. این جمله نشانگر میل باطنی گروه سوم است که به دنیا پشت می کنند و بی اعتنا هستند. مطالبه ای ندارند که بیایند و رئیس شوند. امیرالمومنین (ع) می فرمایند این ریاستی که در نزد شما برترین امور است نزد من از آب بینی بز پست تر است. حضرت یک امر چندش آور و منفور را مثال می زند؛ آب بینی بز! چرا این مثال را می زنند؟ برای اینکه نشان دهند چه احساسی به ریاست دارند. احساس امیرالمومنین (ع) به ریاست اینقدر نفرت انگیز است، اساسا ارزشی ندارد.
اما با وجود این احساسی که به ریاست دارد برای مردم هم احترام قائل است و خواست مردم را سبب تکلیف الهی می داند. حضرت می فرمایند:«اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود ، و اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده هیچ آرام و قرار نگیرند ، بی تامل ریسمان مهار حکومت را بر گردنش می انداختم». این جمله مربوط به زمانی است که مردم به خانه حضرت هجوم آوردند برای آنکه خلافت را بر ایشان عرضه کنند. ایشان این هجوم را اینگونه توصیف می کند که از شدت فشار جمعیت نزدیک بود حسن (ع) و حسین (ع) جان ببازند، درحالی که در آن زمان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) جوانان رشیدی بودند، دلاور بودند، کودک نبودند! تصور کنید مردم چه هجومی آوردند که نزدیک بوده این ها جان ببازند! حضرت می فرمایند خدا پیمان گرفته از عالمان برای عدالت، مردم آمدند، خداهم گفته است حالا که مردم آمدند عدالت باید اجرا شود، اگر این نبود من افسار خلافت را بر گردن خودش می انداختم. اما آمدند از من خواستند. احترام به این مردم که حکم خدا را به دنبال دارد، اقتضا می کند امیر المومنین (ع) پاسخ مثبت بدهد.
اینها مبانی گوناگون در مسئله کاندیداتوری و انتخاب است. ما وقتی این مبانی را داشته باشیم می توانیم با یک نگاه مترقی به کانديدا های احتمالی نگاه کنیم و تشخیص دهیم مبنای علوی در کدام یک بیشتر و بهتر دیده می شود.
مبنای آن، فردی علوی است که ابدا سخنی از ریاست نزده اگرچه همگان در واهمه هستند که مبادا او بیاید! اگر بیاید رد صلاحیت می شود! نباید بیاید! وا انقلابا! وا اسلاما! وا ایرانا! ... ولی او تا به حال یک کلمه دال بر اینکه من می خواهم قدمی برای ریاست جمهوری بردارم عنوان نکرده است.بگذارید حالا در پرانتز یک حکایت از ابو سعید ابوالخیر عرض کنم، شیرین است. ابوسعید ابوالخیر از عارفان بزرگ قرن چهارم هجری است. امثال عطار و مولوی او را قطب عرفان معرفی می کنند. من حالا نمی خواهم داوری کنم. حکایت می کنند ابوسعید با یکی از مریدانش در بیابان های اطراف نیشابور حرکت می کرد، حکایت را همین مرید بیان می کند. می گوید در بیابان های اطراف نیشابور حرکت می کردیم که مار بزرگی آمد و در پاهای شیخ ما پیچید اما هیچ گزندی به شیخ ما نمی رساند، بلکه گویی احترام می کرد، من تعجب کردم که مار هم به شیخ ما احترام می گذارد. می گوید ابوسعید این تعجب و حیرت را در چهره من دید. ابوسعید رو کرد به من و گفت این مار به سلام ما آمده است، تو هم خواهی که با تو چنین کند؟ می گوید من گفتم آری شیخ! من هم خواهم که با من چنین کند. ابو سعید گفت پس هرگز چنین نکند! کاری ندارم این واقعیت یا افسانه است. آنچه که مهم است اندرزی است که ابوسعید به مریدش می دهد.
این تفسیر همان جمله آقای احمدی نژاد در سال 89 و است که در حضور جمعی از حامیانشان گفتند به برخی ها که خیلی بی قرار ریاست جمهوری هستند
، پیغام دادم والله قسم پایتان به پاستور نمی رسد. اصلا جریان انتخاب آقای احمدی نژاد هم همین بود. من نه از زبان خود آقای احمدی نژاد از زبان کسانی که امروز مخالف احمدی نژاد و جناب مهندش مشایی هستند عرض می کنم. این ها چه گفتند؟ برخی از از مخالفان امروز ادعا می کنند که ما احمدی نژاد را آوردیم. من می گویم اصلا فرض کنیم که شما در این ادعا درست می گویید که البته درست نیست و مردم آقای احمدی نژاد را آوردند، ولی به فرض صحت این سخن، این ادعای شما گویا آن است که آقای احمدی نژاد نخواست، بلکه خواسته شد! خود جناب احمدی نژاد یک بار اشاره کردند که همین مخالفین کنونی – اسم نمی برم – آمدند و در خواست کردند که وارد عرصه شو و من گفتم شما عدالت را تحمل نمی کنید، می دانید اینکه یک پا برهنه از متن ملت به ریاست جمهوری برسد، چه معنایی دارد؟
این عبارات جناب احمدی نژاد درسی است که از امیر المومنین (ع) گرفته است چون حضرت همین را فرمودند که شما من را تحمل نخواهید کرد. گفتند نه! تو را می خواهیم! حضرت فرمودند اگر من بیایم بر شما سخت خواهم گرفت. فرمودند حق بیت المال را اگر در کابین زنان شما هم رفته باشد و مهریه زنانتان هم شده باشد، بیرون می کشم. احمدی نژاد از این مکتب آموخته است. می گوید من را نمی توانید تحمل کنید، دست از سرم بردارید، برایتان سخت می شود. می گویند نه تو را می خواهیم!مشایی خواهش آمدن ندارد!هیچ کس از جناب مهندس مشایی حتی یک کلمه هم درباره انتخابات نشنیده است. همین اندازه دلیل کافی است که دوستداران و هواداران مهندس مشایی پیوسته می گویند آیا مهندس پا به عرصه انتخابات خواهد گذاشت؟
بارها از مهندس مشایی پرسیدند اما او در این باره هیچ سخنی ندارد. بلکه ابا می کند، پس می زند، پس زدن آموزه امیرالمومنین (ع) است.
ابا کردن شیوه حضرت است تا وقتی که تکلیف شود. تا وقتی "لولا حضور الحاضر" شود. آقای احمدی نژاد علاقه مند است به اینکه تفکر عدالتخواهانه ادامه یابد، آیا نباید علاقه مند به ادامه این تفکر باشد؟ اما هر گز مردم را در انتخاب به بن بست نمی رساند، هرگز مطالبه گر نبوده است. برای احمدی نژاد تفکر مهم است چه او باشد چه نباشد، چه مهندس مشایی باشد چه نباشد، آنچه عرضه می شود تفکر است، پس مردم! شما عدالت می خواهید، خدا عدالت را دوست دارد، هرکه می آید باید عدالت را دوست داشته باشد. باید عدالت را پیاده کند. باید از سهم خواهی و ثروت اندوزی و تجمل گرایی به دور باشد. باید مثل مردم باشد، خانواده اش هم مثل مردم باشد. فرزندانش هم مثل فرزندان مردم باشد. نه اینکه فقط در گفتار فرزندان خود را مثل فرزندان مردم بنامد!
همین دلیل محکم ترین دلیل است، متین ترین و استوار ترین دلیل است بر اینکه
جناب مهندس مشایی نه مطالبه گر است نه عرضه کننده، همین که یاران احمدی نژاد با یک علامت سوال بزرگ روبرو هستند که آیا مهندس مشایی می آید؟ هرچه هم تقاضا می کنند پاسخی نمی شنوند. اما من امروز به همین یاران توصیه دارم، سفارش دارم که اینقدر به دنبال این معنا نباشید که مهندس می آید یا نمی آید، دیر شده است! اگر می خواهد بیاید باید کار را شروع کنیم! اگر نمی خواهد بیاید پس چه کسی می خواهد بیاید؟ و ...
مبنای فکری دکتر احمدی نژاد و مهندس مشایی اصلا این نیست! یعنی در انتخاب شدن مبنای این دو این نیست که مطالبه گری کنند یا خودشان عرضه کنند. اگر روزی تکلیف شود، از اجابت ابایی ندارند. به مردم احترام می گذارند ولی هرگز عرضه ای در کار نخواهد بود، هرگز مطالبه ای در کار نخواهد بود.
یک توصیه دیگر هم دارم. من از دوستان مهندس مشایی و دکتر احمدی نژاد بارها شنیده ام که بالاخره ما باید یک حرکتی را آغاز کنیم، چرا نمی گویند چه کار کنیم، می خواهند بیایند یا نه؟ من می گویم هرگز از دهان مشایی نخواهید شنید که من می آیم! تاکید می کنم که اصلا مبنای ایشان این نیست. مبنای او ابا و پرهیز است و در عین حال احترام به خواست مردم.
هرکسی که دوستدار عدالت است باید برای کسی که احساس می کند می تواند عدالت را پیگیری کند، تلاش کند. من نمی گویم برقرار کند، عدالت مطلق توسط مهدی موعود (عج) برپا می شود. ما با این تلاش در ذیل رهبری نایب مهدی (عج) خود را آماده می کنیم برای دوره مهدی (عج). اما ما اگر خواهان این آمادگی هستیم باید مطالبه گر باشیم. ما باید مطالبه گر باشیم نه کسی که می خواهد رئیس شود! اجابت در برابر مطالبه است و قضیه باید درست برعکس شود. در قسم اول که عرض شد، مطالبه از طرف فرد است، فرد مطالبه می کند که رئیس شود و از مردم می خواهد که او را بخواهند، برای همین مردم باید او را اجابت کنند و اگر نکنند از نگاه او دچار خسران شده اند. یا اینکه اگر به او رای ندهند یک خسرانی به مردم تحمیل می کند. اما در قسم سوم، مردم مطالبه می کنند و اگر مطالبه کنند فرد به این خاطر که برای مردم احترام قائل است و معتقد است با خواست مردم مکلف می شود، خواسته مردم را اجابت می کند.
الان بعد از اینکه بنده مبانی کاندیداها را عرض کردم می خواهم به خودمان و عدالتخواهان توصیه ای داشته باشم. ای عدالتخواهان! باید خواسته خودتان را از کسی که شایسته می دانیدش، مطالبه کنید. نه اینکه بنشینید تا او بیاید. او نمی آید، تا شما نخواهید او نمی آید، چون او برای عقل شما احترام قائل است، برای خواستن شما احترام قائل است.
امروز یک دوستی می گفت برخی با آنکه بارها آمده اند و مردم به آن ها رای نداده اند باز هم قرار است بیایند! خب شما برای خواسته مردم چرا احترام قائل نیستید؟ مردم وقتی نمی خواند، یعنی نمی خواهند دیگر! باید بخواهند شما را؟ بایدی در کار نیست! اگر مردم نمی خواهند چرا می آیید؟ آیا نمی دانید که مردم شما را نمی خواهند؟ آیا چند بار آمدن و با رای بسیار کم روبرو شدن شما را به این نتیجه نمی رساند که مردم شما را نمی خواهند؟ اگر برای رای مردم ارزش قائلید اصلا چرا می آیید؟ این هم نکته لطیفی است. مبنای کاندیداتوری از منظر اسلام این است و تکلیف و توصیه ای که اسلام برای مردم دارد این این است که از کسی که باور دارید می تواند خط عدالت را تعقیب کند، مطالبه گر باشید و او را به اجابت وادارید و مکلف سازید. یعنی خنثی نباشد و منتظر نمانید تا او بیاید، بطلبید تا بیاید.
احمدینژاد خود را جزئی از 70 میلیون ایرانی می داند که صاحب یک رای بیشتر نیست. او خود را صاحب مردم نمی داند و انشاالله مردم هم سومین
اجماع شکل گرفته علیه او را که اجماع سال های 84 و 88 در برابرش چیزی محسوب نمی شود، خواهند شکست. جناب احمدی نژاد صاحب اندیشه ای است و اندیشه اش را با مردم در میان می گذارد، باورهایش را در میان می گذارد. گرایش خودش را هم می تواند با مردم در میان بگذارد. اما از تحمیل رای خودش بر مردم ابا دارد، اتفاقا به خاطر اینکه معتقد به تحمیل نظر خود بر مردم نیست مردم را به سمت انتخابات با شکوه ترقیب می کند. جالب است کسانی که مبنایشان بر اجابت است، هیچ مانعی سر راه شرکت مطالبه گران و عرضه کنندگان در عرصه رقابت بوجود نمی آورند بلکه آن ها را به کاندیداتوری دعوت می کنند، آن ها را آزاد و صاحب حق می دانند، دنبال انتخابات 49 میلیونی هستند.
فرد مطالبه گر دیگران را نفی می کند اما اجابت کننده برای همگان حتی مطالبه گران هم حق قائل است. این خیلی مهم است. گروه سوم می گویند هرکسی حق دارد بیاید در عرصه و خودش را عرضه کند، اگر چه مشی اجابت کنندگان، عرضه کردن خودشان نیست. گروه سوم مطالبه گری و تحمیل بر مردم را رد می کنند و می گویند شما حق دارید، بیایید ولی مردم را محدود نکنید، بگذارید مردم آزادانه رای بدهند. دقیقا به این علت که برای همه حق شرکت در کاندیداتوری را قائل اند، به انتخابات با شکوه معتقد می شوند. فقط کسی که برای همگان حق عرضه در میدان کاندیداتوری را قائل است، می تواند زمینه را برای انتخابات با شکوه فراهم کند. "مطالبه گر" انتخابات را به رخوت می کشد اما "اجابت کننده" موجب شکوه انتخابات می شود. مطالبه گر می گوید از من منحرف شده اید! حتی اگر بتواند، دیگران را از صحنه رقابت بیرون می کند. برای همین موجب حداقلی شدن شرکت مردم می شود اما اجابت کننده چون همه را صاحب حق برای آمدن و عرضه کردن می داند، عامل برگزاری با شکوه است. بالاخره برخی از افراد جامعه می خواهند به کاندیدای مطالبه گر رای بدهند، خب بدهند، آزاد هستند. بعضی ممکن است به دیگر عرضه کنندگان رای دهند، آزادند. مطالبه گر و عرضه کننده حق دارند بیاید و مردم هم حق دارند به آن ها رای دهند. برای همین است که اندیشه جناب احمدی نژاد انتخابات حداکثری و 49 میلیونی است. احمدی نژاد به حق مردم می اندیشد نه به انتخاب شدن فردی که به او گرایش دارد.
بدانید مردم خواهان این فکر هستند. مردم به اقتضای فطرتشان آزادی در انتخاب را می خواهند، به کسی که این پالس را برایشان بفرستد گرایش دارند. به کار بردن واژه آزادی کافی نیست. ممکن شما است این واژه را از زبان همه بشنوید. مردم خوی مطالبه گری را می توانند از خوی عرضه گری و اجابت گری تشخیص دهند. مردم بر اساس خوی است که رای می دهند.
اگر ببینند احمدی نژاد خوی اجابت گری دارد از او استقبال می کنند، به همین خاطر است که احمدی نژاد محبوب ترین افرادش را هم بر مردم تحمیل نمی کند. ممکن است اگر عرصه ای باز شود و حجتی تمام، احمدی نژاد هم گرایشش را تبیین کند. این اقتضای آن مبناست. اسلام نیامده بر مردم تحمیل شود، اسلام آمده که باور شود. اگر اسلام می خواست خودش را تحمیل کند، عاشورا بوجود نمی آمد. خدا دین خودش را به اجبار و الزام حاکم بر جهان نمی کند، چون در این صورت دیگر مفاهیمی مثل حکت، آزمون، رشد و سعادت معنا نخواهد داشت. سعادت، رشد و معرفت همه در گرو آزادی است؛ آزادی در انتخاب. آزمایش در ساحت آزادیِ انتخاب معنا پیدا می کند. خیلی ساده می توانیم تشخیص دهیم که چه کسی با مبنای دینی سخن می گوید و چه کسی از این مبانی تخطی می کند.»
انتهاي پيام/