به گزارش مجله شبانه
باشگاه
خبرنگاران، علی صفا بخش نویسنده وبلاگ
صراط در آخرین پست خود نوشت:
براى این كه خانواده و خانه ما بهشت نقد باشد و زندگى شیرین و فرزندانى سعادتمند داشته باشیم و عیش و نوش ما رو به راه باشد، راهكارها و نكته هایى را كه مى تواند ما را به یك معاشرت و مصاحبت نیكو، زیبا و مطلوب برساند، بیان مى كنیم.
الف) مثبت نگرى و مثبت گرایى
یكى از راه هاى معاشرت خوب این است كه در زندگى هر چه مى توانیم حُسن و خوبى همدیگر را ببینیم. اگر نیمى از لیوان پر است و نیم دیگر خالى، ما آن نیمه پر را ببینیم، نه نیمه خالى را. قشنگى هاى یكدیگر را ببینیم، نه این كه روى نكات منفى دست بگذاریم. اگر شما بدى بنده را نگاه كنى، از من دل سرد مى شوى. دیگر مایل نیستى با من رفت و آمد داشته باشى. اگر بدى خانمت را ببینى، با او دعوایت مى شود. اگر او هم بدى شما را ببیند، ناسازگارى را شروع مى كند. بنابراین بیاییم زیبایى هاى همدیگر را ببینیم، نه زشتى ها را. روى نكات مثبت همدیگر نظر داشته باشیم، نه نكات منفى.
حضرت عیسى علیه السلام با عده اى از حواریون از جایى رد مى شدند. به یك الاغ مرده رسیدند كه بدنش بو گرفته بود و وضع ناجورى داشت. یكى بینى خود را گرفت، یكى گفت: چقدر آلوده است، یكى گفت: چقدر زشت است. هر كس وصفى از زشتى الاغ مرده را بیان كرد. حضرت عیسى فرمود: چه دندان هاى سفید و خوبى دارد. از میان عیب هاى فراوان آن دست روى خوبى ها و زیبایى هایش گذاشت.
منم كه شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم كه دیده نیالوده ام به بد دیدن
منشأ نزاع ها
یك زن و شوهر كه مدت ها با هم دعوا داشتند، پیش حاج آقا دولابى آمدند. هر دو آدم هاى قُدّى بودند. تمام دعواها به خاطر قدگرى است. اگر عناد و لجبازى را كنار گذاشتیم، همه كارها درست مى شود. تمام دعواها براى نفس و به خاطر «من» است. اگر به دیوار هزارتا فحش بدهند، تو ناراحت نمى شوى؛ چون به «منِ» شما كارى ندارد. اما اگر بگویند بالاى چشم شما ابروست، برآشفته مى شوید و مى گویید: به من مى گویى؟ اگر «من»را كنار بگذارى، همه دعواها مى خوابد.
فقط به خوبى ها نگاه كن
این زن و شوهر حاج آقا را خسته كرده بودند. كسى دیگر را هم قبول نداشتند. فرمودند: به این خانم گفتم كه این شوهر شما كه این همه از او بدى مى گویى، هیچ خوبى ندارد؟ گفت: فلان كارش خیلى خوب است. به آقا گفتم: این همه از خانمت بدى گفتى، هیچ خوبى ندارد؟ گفت: چرا، فلان خصلتش خوب است. گفتم: بیایید این صدتا عیبى كه شما مى گویید، نادیده بگیرید. من مى خواهم از امروز عقدتان را بخوانم و این دو صفت خوب را به همدیگر جوش بدهم. یعنى شما به این صفت خوب زن نگاه كن و این خانم هم به این صفت خوب شما نگاه كند. بیایید با همدیگر آشتى كنید و بروید زندگى تان را بكنید. از این راه وارد شدند و آشتى دادند.
مِثل زنبور عسل
در روایات آمده است كه مثل زنبور عسل باشید كه روى گل و گیاه مى نشیند. مثل مگس و پشه نباشید كه روى كثافات مى نشینند. در باغ این همه گل و گیاه است، مستقیم مى رود روى كثافات مى نشیند. آدم نباید مثل مگس و پشه باشد. بدن ما همه جایش سالم است. مگس صاف مى آید روى این چرك مى نشیند. اگر كسى مثل مگس باشد، اهل جهنم است. الآن هم در جهنم است. بعد از این هم در جهنم است. كسانى كه منفى باف و منفى گرا هستند، همیشه عیب مى بینند و عیب مى تراشند. این ها جهنمى اند.
پیامبر فرمودند:
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْنى مُعَنِّتاً وَ لا مَتَعَنِّتاً وَ لكِنْ بَعَثَنى مُعَلِّماً مُیَسِّراً؛[1]خداوند عز و جل مرا نفرستاد، كه اشكال گیر و یا اشكال تراش باشم، بلكه مرا معلم آسان گیر فرستاد.
در این روایت مطالب بسیار ارزنده و زیبایى است. اگر مى خواهید در زندگى، در خانه، یا بیرون خانه، خوشى و صفا باشد، عیب هاى همدیگر را نبینید. خوبى ها و زیبایى هاى همدیگر را ببینید. همسرت را داده خدا ببین. خانم هم شوهرش را داده خدا بداند. چیزى كه خدا داده است، قشنگ است. خوب نگاه كن، چشمانت را بمال.
عیب دیگران را به خود نسبت دهیم
حاج آقا مى فرمودند: اگر هم عیبى دیدى به خودت نسبت بده. زن و شوهر عیب را به خودشان نسبت بدهند. به یكدیگر نسبت ندهند. بگو من اشتباه كردم. من تحملش نكردم. مثال قشنگى مى زدند و مى فرمودند: شما اگر جلوى آیینه رفتید و دیدید كه صورت شما را سیاه نشان مى دهد، هر چقدر به آیینه دست بكشید، سیاهى پاك نمى شود. باید صورت خود را دست بكشید تا در آیینه پاك نشان بدهد. یعنى اگر با بد اخلاق رو به رو شوى، بداخلاق را كتك نزن، خودت را درست كن. حلم و صبر خودت را اصلاح كن. خودت را پاك كن؛ بگو من مقصرم، من نتوانستم تحملش كنم. عیب ها را به خودت نسبت بده. ما همه اش دستمال دست گرفته ایم و طرف
مقابل را پاك مى كنیم. بیاییم خودمان را پاك كنیم. «عَلَیكُمْ اَنْفُسَكُم؛[2]بر شما باد به خودتان.» در روایت هم آمده است:
خَیْرُ النّاسِ لِلنّاسِ خَیْرُهُم لِنَفْسِهِ؛[3]بهترین مردم براى مردم كسى است كه براى خودش بهترین باشد.
زن و شوهر اولاً عیب نبینند. اگر هم دیدند، عیب را از خودشان ببینند و به خودشان نسبت بدهند. اصلاً عیب دیدن كار خوبى نیست. به قول ملا عبداللّه : محروم دیدن محرومیت مى آورد. یكى از اساتید ما ـ خدا رحمتش كند ـ بارها دست خودش را مى بوسید. مى فرمود: دست من نیست. واقعاً هم همین طور است. اگر كسى آن دید را پیدا كند، با دستش هم عشق بازى مى كند. مى گفت: قوه و ظاهر و باطن من از خداست. خیلى از مواقع حاج آقا به افرادى كه مى خواستند دستشان را ببوسند، مى فرمود: برو دست خودت را ببوس. خودت را درست نگاه كن. خودت را ببوس. خودت را بغل بگیر. با خودت عشق كن. خودت جز او چیز دیگرى نیست. احد یعنى یكى است و دو تا نیست. یكى بیشتر نیست. اگر كسى این دید را پیدا كرد، دست خودش را ببوسد و با خودش عشق بازى كند. عیب نبیند. اگر دید، خودش را درست كند، طرف مقابل را كیسه نكشد.
روى در روى خود آر اى عشق كیش
نیست این مفتون تو را جز خویش خویش
ب) نشست خانوادگى
یكى دیگر از چیزهایى كه مراعات آن موجب صفاى زندگى مى شود، این است كه ما دست از قُد گرى هایمان برداریم. با اعضاى خانواده نشست داشته باشیم. جلسه گفت و گوى خانوادگى داشته باشیم. مشورت كنیم. گاهى با خانم تنها بنشینیم و گفت و گو كنیم. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
«جُلُوس الْمَرْءِ عِنْدَ عِیالِهِ اَحَبُّ اِلَى اللّه ِ تَعالى مِنْ اِعْتِكافٍ فى مَسْجِدى هذا؛[4]نشستن مرد نزد خانواده اش از اعتكاف در مسجد من (مسجد النبى) پیش خداوند محبوب تر است.
عبادت فقط دعا خواندن، نماز خواندن و زیارت رفتن نیست. جلسات ذكر و دعا تنبل خانه شما نشود. مواظب باشیم جلساتمان، كارهایمان و زیارت هایمان باعث نشود كه حق پدر و مادر و همسر و بچه ها ضایع شود. مى گوید: من از این خانم ناراحت هستم، پس بگذار به مسافرت، یا به زیارت بروم. آن زیارت بر سرت مى خورد. معلوم نیست به شما جواب بدهند. آن ها خیلى آقا هستند؛ ولى باید از راهش وارد شوید.
خدا رحمت كند مرحوم شهید بهشتى را ! ایشان هفته اى یك روز با خانم و بچه هایش جلسه گفت و گو داشت. دور هم جمع شوید و صمیمانه گفت و گوى خانوادگى داشته باشید. ببینید چه مشكلاتى دارید و چگونه باید آن را حل كرد. ما خیلى مواقع بچه ها یا همسر خود را آدم حساب نمى كنیم. بعضى از خانم ها گلایه مى كنند كه شوهر ما، ما را به حساب نمى آورد. اگر ما حرف بزنیم، اصلاً گوشش به حرف ما نیست. سرش روى كتاب و قرآن است. این قرآن بر سرت بخورد. این خانم را آدم حساب كن. این امانت خداست. ببین چه مشكلى دارد؛ بى اعتنایى نكنیم.
یك پیرزن، پیغمبر خدا را كه اول شخصیت عالم است، در كوچه مى گرفت و با او گفت و گو مى كرد. خیلى ها از این منظره مسلمان شدند. مى گفتند: اگر این سلطان بود، جواب این پیرزن را نمى داد. اما این پیرزن نیم ساعت دارد حرف مى زند و پیغمبر هم گوش مى دهد و با ملایمت جوابش را مى دهد. آن وقت ما همسرمان را نمى توانیم تحمل كنیم. او را آدم حساب نمى كنیم. بندگى خدا به سر و صدا نیست. فكر مى كنیم عبادت كرده ایم، زیارت رفته ایم. بعضى خانم ها مى گویند: اصلاً نمى خواهیم مشكل ما را حل كند، فقط حرف ما را گوش بدهد، ما سبك مى شویم.
ج) به كارگیرى موجبات زیاد شدن محبت
از دیگر امورى كه كانون زندگى را گرم نگه مى دارد و زندگى را با صفا مى كند، ایجاد محبت در كانون خانواده است. به كارگیرى موجبات و عواملى كه محبت بین آحاد خانواده و به ویژه بین زن و شوهر را زیاد مى كند، از راهكارهاى یك زندگى سالم و پویاست. همان طور كه پیش از این گفتیم: دین ما بر محبت استوار است: «هَلِ الدّینُ اِلاَّ الْحُبُّ»؛[5]«اَلدّینُ
هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدّینُ»؛[6]هر چه این رشته را محكم تر و استوارتر كند، عملى است ستوده و موجب استحكام بنیاد هر خانواده مى شود.
در اینجا به برخى از عوامل زیاد شدن محبت در خانواده مى پردازیم:
1. لحن زیبا و مؤدبانه در گفتار
از چیزهایى كه محبت را زیاد مى كند، درست و با محبت صحبت كردن است. لحن كلام در طرف مقابل بسیار تأثیر گذار است. انسان یك مطلب را مى تواند با لحنى مؤدبانه، لطیف و زیبا بگوید و مى تواند تند، خشن و بى ادبانه بگوید. هر كدام از این دو نوع لحن گفتار تأثیر متفاوت در مخاطب ما خواهد داشت. یكى موجب محبت و صمیمیت مى شود و دیگرى موجب كینه، دلخورى و دشمنى خواهد شد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
وَ اَحْسِنوا لَهُنَّ الْمَقالَ؛[7]با همسرانتان زیبا و نیكو سخن بگویید.
2 . اظهار محبت
از دیگر راه هایى كه موجب افزایش محبت در افراد، به خصوص در خانواده و زن و شوهر مى شود، اظهار محبت و به زبان آوردن آن است. این فرمایش پیامبر خداست:
قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرأَةِ اِنّى اُحِبُّكَ لا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً؛[8]مردى كه به همسرش بگوید دوستت دارم، این سخن هرگز از قلبش بیرون نخواهد رفت.
یعنى مرتب به خانمت بگو دوستت دارم و هر روز آن را تكرار كن. هیچ عیبى ندارد. خانم ها با شنیدن جمله «دوستت دارم» آرام مى گیرند. در صدا كردن همسر نیز باید از كلمات محبت آمیز استفاده كرد، كلماتى كه حاكى از محبت به همسر است. مثلاً اسم همسرتان را مى توانید با پسوند «جان» بیاورید: فاطمه جان، زهرا جان... یا از لفظ عزیزم استفاده كنید. در صدا زدن پیام محبت باشد.
بعضى از صدا زدن ها در جامعه ما واقعاً به دور از فرهنگ و اخلاق اسلامى است. برخى از آقایان براى صدا زدن همسرشان از لفظ «هاى» یا «هو» استفاده مى كنند و این به دور از آداب اسلامى است. بعضى از آقایان از آوردن اسم همسرشان در جلو دیگران ابا دارند و با تكلفاتى همسرشان را صدا مى كنند.
كسى مى گفت: به منزل آقاى محترمى رفتم. آدم متدینى هم بود. دیدم شروع به مشت زدن به دیوار كرد. گفتیم: این چه كارى است؟ گفتند: دارد خانمش را صدا مى زند. روى این كه اسم خانمش را دیگران بشنوند و بدانند چیست، حساسیت داشت. مگر ما اسم مادر و همسر امامان را نمى دانیم؟ مگر آن ها همسرانشان را به اسم صدا نمى كردند؟ مگر اسم فاطمه و زینب علیهماالسلام سر زبان هاى دیگران نبوده است؟ مگر آنان جلوى مردم نمى گفتند: یا فاطمه، یا زینب. امام حسین علیه السلام نمى گفت من غیرتى هستم و اسم خواهرم را جلوى مردم نمى برم. این یك فرهنگ غلط است. اگر مثلاً شما بفهمید كه اسم خانم بنده فاطمه است چه مى شود؟
شما ببینید طرف مقابل چه چیز دوست دارد. آیا دوست دارد اسمش را بگویید یا فامیلى او را؟ همان را بگویید. ببینید روى چه كلماتى حساس است و ناراحت مى شود، آن ها را نگویید. بردن نام افراد با لحنى محبت آمیز، آثار بسیار خوبى دارد.
3 . هدیه و سوغات
از دیگر عواملى كه محبت را زیاد مى كند، هدیه و سوغات است. هدیه را فقط موكول به مسافرت نكنید. هر چند وقت یك بار شایسته است انسان هدیه اى براى همسرش بیاورد. البته در روایت آمده است. انسان در هر شب جمعه یك تحفه و هدیه به خانه ببرد تا اهل خانه به آمدن شب جمعه خوشحال شوند. این بسیار در الفت و استحكام زندگى مؤثر است.
یكى از آقایان مى گفت: من در خانه با خانمم بگو و مگو پیدا كردم و با ناراحتى و حالت قهر از خانه بیرون آمدم و براى نماز به حسینیه مرحوم آیت اللّه بهاء الدینى رفتم. خانم ما هم علویه بود. آیت اللّه بهاء الدینى قبل از نماز مى آمدند و در حسینیه مى نشستند. وقتى وارد شدم و نشستم، بدون این كه چیزى بگویم، ایشان یك نگاهى به من كردند و فرمودند: با دعوا كار درست نمى شود. این چه كارى است كردى؟ چرا درگیر مى شوى و عیش و خوشى خودت را به هم مى زنى؟ وقتى عبادت مى كنى، یا درس مى خوانى، مى آید و راه تو را مى بندد. اگر با كسى درگیر شدى، هر كجا مى روى راه بسته است. باید بروى آن دل را صاف كنى. شاید همه شما تجربه كرده باشید. وقتى كه صفا هست راه باز مى شود.
فرمودند: مگر با دعوا كار درست مى شود؟ بعد از نماز دسته گلى، لباسى براى خانمت بگیر و آب روى آتش ها بریز، تمام مى شود. مى گفت: ما با این سخنان آقا، یكه خوردیم كه آقا از كجا مى داند ما در خانه دعوا كردیم. صورت اعمال انسان در وجود خود اوست. كسى كه چشم دلش باز است، مى بیند و مى داند كه چه كرده اى، از وجودت مى فهمد.
«كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمناهُ طائِرَهُ فِى عُنُقِهِ؛[9]هر انسانى، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم.
خلاصه هدیه و سوغات یكى از راه هاى افزایش محبت و ایجاد الفت است.
د) تشكر و قدردانى
یكى دیگر از چیزهایى كه موجب صفا و صمیمیت خانواده مى شود، تشكر و قدردانى است. خانم باید از شوهرش كه بیرون از خانه درگیر كار و مشكلات است، تشكر كند. از زحمت هایى كه مى كشد و بابت چیزهایى كه خریده است، باید تشكر كند. و همچنین آقا باید از همسر خود تشكر كند؛ به خاطر بچه دارى، به خاطر نظافت خانه و شست و شوى لباس ها، به خاطر تهیه غذا و میهمان دارى و كارهایى كه خانم بدون هیچ مرخصى و تعطیلى در خانه انجام مى دهد. واقعاً خانم ها خیلى زحمت مى كشند. ما باید قدردان آنان باشیم. بسیار به گردن ما حق دارند. اگر از حق خود
نگذرند، مدیون آن ها هستیم. بنده توصیه مى كنم گاهى خانم ها به مسافرت بروند، آقایان هم اجازه مسافرت بدهند؛ سفر زیارتى یا دیدار با فامیل. و این آقا هم در خانه بماند. آن وقت قدر زحمات خانم دستش مى آید؛ هم در انجام نظافت و نظم خانه، هم در تهیه غذا و هم در بچه دارى. هر چیز در نبودش معلوم مى شود. اگر خانم در خانه نباشد، اصلاً خانه بى نور و بى فروغ است. مادر خانه و همسر خانه، چراغ خانه است. هم چراغ خانه است و هم چراغ دل شما. وجودش به شما آرامش مى دهد. همین طور اگر چند روزى آقا به مسافرت برود، خانم احساس دلتنگى مى كند. از خواب و خوراك مى افتد. احساس مى كند كه مرد تكیه گاه زندگى و باعث اطمینان و آرامش است.
خلاصه آن كه تشكر خستگى را بر طرف مى كند و به انسان آرامش مى بخشد. همین كه مى داند قدردان زحمات او هستند، به او آرامش مى دهد و خستگى را از تنش بیرون مى كند. وقتى مى بینى خانم زحمت مى كشد، بگو دستت درد نكند. سیره اولیاى ما این چنین بوده است كه اگر كسى كمترین خدمتى به آنان مى كرد، از او تشكر مى كردند. خداوند به پیامبرش مى فرماید: وقتى زكات مى دهند و تو برایشان دعا مى كنى، این دعا موجب آرامش آنان است: «اِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ».[10]این در حقیقت یك قدردانى است.
ه ) درك متقابل
از دیگر امورى كه موجب یگانگى و صفا و صمیمیت بین زن و شوهر است، درك متقابل است. یعنى شوهر خانم خودش را درك كند و خانم هم شوهرش را. این یك بحث كلیدى و اساسى در رشد و تعالى خانواده است. اگر ما همدیگر را درك كنیم، تمام مشكلات ما حل است. اگر بفهمیم كه طرف ما به بلوغ فكرى نرسیده است، با او راحت زندگى مى كنیم. اگر بدانیم طرف ما در چه كلاسى است، با همان كلاس با او صحبت مى كنیم و با همان زبان با او گفت و گو مى كنیم. بلوغ و رشد عقلى و فكرى به سن و سال نیست، ممكن است یك نفر سنش بالا باشد، ولى نا بالغ باشد و ممكن است كسى در سنین كم باشد، ولى چیز فهم و بالغ باشد. اگر زن و شوهر از یكدیگر درك متقابل داشته باشند و روحیات همدیگر را بشناسند، وضع خانوادگى و موقعیت هم را درك كنند، مشكلى پیش نخواهد آمد.
و ) توافق و تفاهم
از امورى كه كمك مى كند تا زن و شوهر یك زندگى مسالمت آمیز و با صلح و صفا داشته باشند، توافق و تفاهم است، یعنى زن و شوهر وظیفه دارند در امور با یكدیگر تفاهم كنند و به توافق برسند. این توافق در سایه سازگارى و كوتاه آمدن است. هم زن از نظراتش كوتاه بیاید و هم شوهر، تا به یك توافق و همزیستى دست یابند.
قهركردن چیز بسیار بدى است. اگر خانمى از شوهرش قهر كند، ملائكه او را لعنت مى كنند تا آشتى كند. آقا هم همین طور. یك خانمى
تعریف مى كرد كه من یك مادر بزرگى داشتم. ـ خدا رحمتش كند! ـ به من مى گفت: هیچ وقت با شوهرت قهر نكن. گفت: همین موجب شده است كه زندگى خوبى داشته باشیم. هر وقت هم چیزى بین ما پیش مى آید، سریع مى روم آشتى مى كنم و همه آتش ها مى خوابد. تا زمانى كه زن و شوهر با هم توافق داشته باشند و بین آن ها اختلاف نباشد، لطف خداوند بالاى سر آنان است. این شرط اساسى در زندگى است.
ز) اظهار همدردى
از دیگر چیزهایى كه موجب استحكام كانون خانواده است، اظهار همدردى است. اگر زن و شوهر در مشكلات و مصائب با یكدیگر همدردى كنند، بسیار مؤثر است. اگر خانم یا آقا مریض شد یا مصیبتى بر او وارد شد، او را رها نكند. در گرفتارى ها به داد هم رسیدن، خیلى مهم است.
خدا رحمت كند آقاى سیبویه را ! من از ایشان خیلى بهره بردم. ایشان مى فرمود: خانم علویه اى داشتم. ده دوازده فرزند براى من آورد. او اواخر عمر نابینا شده بود. بیست و هفت سال نابینا بود. در این بیست و هفت سال من كمر بستم و به او خدمت كردم. خیلى عجیب است! من معتقدم كرامت این چیزهاست. مى فرمود: به خدا مى گفتم: اى خدا، من یك وقت گاو نُه من شیرده نباشم. گاهى یك گاوى كه نه من شیر مى دهد، بعد از این كه شیر داد، یك لگد مى زند و همه شیرها را مى ریزد. به فرموده قرآن، دو چیز است كه صدقات و احسان و نیكى هاى انسان را باطل مى كند، یكى منت نهادن در حق كسى كه به او نیكى كرده ایم و دوم آزار و اذیت او. از این رو فرموده است : «لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالاْءَذى».[11]
خیلى باید مواظب بود كه زن و شوهر محبت هایشان را ضایع نكنند. مى فرمود: خدا هم كمكم كرد، بیست و هفت سال در خانه همه كار برایش انجام مى دادم. این ها از هزاران عبادت و نماز شب بالاتر است.
مرحوم شیخ عبدالكریم حائرى كه شخصیت هایى همچون مرحوم امام، آیت اللّه بهاءالدینى، آیت اللّه گلپایگانى، آیت اللّه خوانسارى، آیت اللّه اراكى و بزرگان بسیارى از شاگردان ایشان بودند، خانمشان مریض شده بود و مشكلات بسیارى داشتند. گفته بودند: به خاطر خدا صبر كردم و زندگى ام را بر هم نزدم و خداوند عنایات عجیبى به من كرد.
پدر ایشان هم داستان عجیب و زیبایى دارد. پدرشان رعیت و كشاورز بود. در اطراف یزد زندگى مى كرد. بعد از چند سال مشخص مى شود كه بچه دار نمى شود. مشكل هم از طرف خانم ایشان بود. مى رود تا با یك خانمى كه شوهرش مرده بود و چند تا فرزند هم داشت ازدواج موقت كند كه از ایشان بچه دار شود. وقتى مى رود صیغه موقت را بخواند، مى بیند كه بچه هاى این زن ابراز ناراحتى مى كنند. این آقا خیلى ناراحت مى شود. مى گوید: خدایا، من به خاطر خواهش خودم آمدم، این بچه هاى یتیم را اذیتشان مى كنم كه از این خانم بچه دار شوم. این بچه ها كه عقلشان نمى رسد. مى گوید: خدایا، من اصلاً اولاد نمى خواهم. هر چه تو بخواهى مى خواهم. و حق این خانم را ادا مى كند و به بچه هاى یتیم محبت مى كند.
رزقشان را هم مى دهد و برمى گردد. بعد از مدتى خداوند از خانم خودش به او فرزندى مى دهد كه اسم او را عبدالكریم مى گذارد. عبدالكریمى كه حوزه علمیه قم را تأسیس مى كند. وقتى انسان براى خدا از خواست خودش بگذرد، خدا به او چه مى دهد!
ح ) توسعه در زندگى
یكى دیگر از عوامل شكوفایى خانواده، وسعت دادن به آن است. حضرت موسى بن جعفر علیه السلام فرمودند:
اِنَّ عِیالَ الرَّجُلِ اُسَراؤُهُ فَمَنْ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ نِعْمَةً فَلْیُوَسِّعْ عَلى اُسَرائِهِ فَاِنْ لَمْ یَفْعَلْ اَوْشَكَ اَنْ تَزُولَ النِّعْمَةُ؛[12]بى گمان خانواده هر كس اسرا (و تحت حمایت او) هستند. بنابراین كسى كه خداوند به او نعمتى عنایت فرموده است، باید زندگى خانواده خود را توسعه بدهد. كه اگر چنین نكند، منتظر زوال آن نعمت باشد.
بنابراین كسى كه خداوند رزقش را وسیع كرده است و به او نعمت داده است، باید به فكر آسایش و رفاه حال خانواده اش باشد. مبادا بر خانواده اش تنگ بگیرد، كه نعمت الهى از دستش مى رود. خانواده انسان بیش از هر كس دیگر سزاوار است. شما حق ندارید سهم زن و بچه خود را به دیگران بدهید. اگر خودت درویش و زاهد هستى، زن و بچه ات درویش نیستند. باید به فكر رفاه حال آنان باشى. اصلاً تلاش در جهت آسایش و رفاه حال خانواده یك فضیلت به شمار مى رود. امام سجاد علیه السلام فرمودند:
اِنَّ أَرْضاكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَسْبَغُكُمْ عَلى عِیالِهِ؛[13]پسندیده ترین شما نزد خداوند كسى است كه بیش از همه در رفاه خانواده خود كوشا باشد.
ط ) كمك كردن در خانه
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام درباره خدمت كردن به عیال فرمودند:
یا عَلِىُّ خِدْمَةُ الْعِیالِ كَفّارَةٌ لِلْكَبائِر وَ یُطْفِى ءُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُور حُورِالْعینِ وَ یَزیدُ فِى الْحَسَناتِ وَ الدَّرَجاتِ؛[14]اى على،
خدمت به عیال كفاره گناهان كبیره و خاموش كننده خشم پروردگار و مهر حورالعین است و بر حسنات و درجات انسان مى افزاید.
در حدیثى آمده است كه پیامبر خدا وارد خانه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام شدند. حضرت امیر مى فرماید: من داشتم عدس پاك مى كردم و حضرت زهرا هم كار دیگرى مى كرد. پیامبر از این كه من در خانه عدس پاك مى كردم، خیلى خشنود شدند و فرمودند:
یا عَلىُّ اِسْمَعْ مِنّى وَ ما اَقولُ اِلاّ مِنْ اَمْرِ رَبّى ما مِنْ رَجُلٍ یُعینُ اِمْرَأَتَهُ فِى بَیْتِها اِلاّ كانَ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عَلى بَدَنِهِ عِبادَةُ سَنَةٍ صیامٌ نَهارَها وَ قیامٌ لَیلَها؛[15]یا على، به من گوش فرا ده! آنچه مى گویم جز از جانب پروردگارم نیست: هر مردى كه در خانه به همسرش كمك كند، خداوند به اندازه هر مویى كه در بدن اوست، [پاداش] عبادت یك سال را به او مى دهد كه روزهایش را روزه بوده و شب هایش را به عبادت به سر برده است.
این كمك ها تعین مرد را مى شكند. در روایت آمده است: كسى در خانه كار نمى كند، جز این كه صدیق باشد، یا شهید، یا مردى كه خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او خواسته است.
یا عَلِىُّ لا یَخْدِمِ الْعِیالَ اِلاّ صِدّیقٌ اَوْ شَهیدٌ اَوْ رَجُلٌ یُریدُ اللّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ.[16]
باز فرمودند:
مَنْ كانَ فِى خِدْمَةِ العِیالِ وَ لَمْ یَأْنَفْ كَتَبَ اللّهُ اسْمَهُ فى دیوانِ الشُّهداءِ وَ كَتَبَ لَهُ بِكُلِّ یَوْمِ وَ لَیْلَةٍ ثَوابَ اَلْفِ شَهیدٍ و كَتَبَ لَهُ لِكُلِّ قَدَمٍ ثَوابٍ حَجَّةٍ و عُمْرَةٍ وَ اَعْطاهُ اللّهُ بِكُلِّ عِرْقٍ فى جَسَدِهِ مَدینَةً فِى الْجَنَّةِ؛[17]كسى كه در خدمت خانواده اش باشد و به بینى اش برنخورد؛ (خودش را دست كم بگیرد)، خداوند نام او را در دیوان شهدا مى نویسد و در برابر هر روز و شب ثواب هزار شهید به او مى دهد. و در برابر هر قدمى كه در راه خدمت براى خانواده اش بر مى دارد، ثواب یك حج و یك عمره به او عطا مى شود. و به هر رگى كه در بدن دارد، خداوند یك شهر در بهشت به او عطا مى كند.
ى ) به تكلف نینداختن
اكراه و اجبار نكردن و تحمیل نكردن بر خانواده نیز از امورى است كه موجب آرامش در خانه مى شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از وقتى كه پیغمبر سفارش كرد كه با فاطمه زهرا علیهاالسلام مدارا كن و ملایم باش، به خدا قسم من نه او را ناراحت كردم و نه بر كارى اجبار و اكراه كردم. متقابلاً او هم كارى را بر من تحمیل نكرد.[18]نه خانم ها باید چیزى را بر شوهر خود تحمیل كنند و نه آقایان بر خانم ها چیزى را تحمیل كنند. این كه حتماً باید به دیدن فلانى برویم، یا چند نوع غذا باید درست كنید، این تحمیل كردن است.
البته در روایات آمده است كه اهل ایمان در امور حلال و مباح مطابق میل و خواهش خانواده خود رفتار مى كنند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
اَلْمُؤْمِنُ یَأْكُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَالْمُنافِقُ یَأْكُلُ اَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ؛[19]انسان مؤمن مطابق میل خانواده خویش مى خورد و انسان منافق خانواده اش طبق میل او مى خورند.
همسر حضرت امام رحمه الله فرموده بودند: در ابتداى جوانى كه با حضرت امام ازدواج كرده بودم، ایشان یك جلسه اى با من نشستند و با هم صحبت كردیم. ایشان فرمودند: من دو چیز بیشتر از شما نمى خواهم: اول این كه سعى كنید واجبات را انجام بدهید؛ چون واجبات امر خداست، ولى مستحبات را خودت مى دانى، من هیچ وقت به شما فشار نمى آورم كه مثلاً بلند شو نماز مستحب بخوان. بنابراین مستحبات را خواستى انجام بده و نخواستى انجام نده. دوم این كه كارهاى داخلى خانه هم به شما مربوط است، من دخالت نمى كنم. چون زن مدیر و بزرگ خانه است. این كه این چیز را اینجا بگذارم یا جاى دیگر، مربوط به خانم خانه است. اصلاً شأن مرد اجل است كه در این امور دخالت كند و درگیر این مسائل شود.
یك نفر مى گفت: به دادگاه خانواده رفته بودم. یك خانم و آقا با سه چهار تا بچه آمده بودند از هم طلاق بگیرند. گفتم: براى چه؟ گفت: سر لجبازى. این آقا بدون اجازه خانم گلدان را آورده است تا در اتاق بگذارد، از دستش افتاده و شكسته و فرش هم كثیف شده است. به او گفته است: چه كسى به تو گفت این كار را بكنى؟ گفته است: مى خواستم انجام دهم، به شما چه! و با هم جنگ و دعوا كردند و كار به طلاق و طلاق كشى رسیده است. الآن جهنم است، بعد هم جهنم است. اگر بهشت نقد مى خواهید، یگانگى و تفاهم و توافق داشته باشید و اگر جهنم نقد مى خواهید، دعوا، اختلاف و درگیرى.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]سبل الهدى، ج 7، ص 6 .
[2]سوره مائده، آیه 105.
[3]اختصاص، ص 239؛ بحارالأنوار، ج 33، ص 390.
[4]تنبیه الخواطر؛ ص 441؛ میزان الحكمة، ج 2، ص 1186، ح 7884 .
[5]امام صادق علیه السلام ، خصال، ج 1، ص 38، ح 74؛ بحارالأنوار، ج 27، ص 95.
[6]امام باقر علیه السلام ، تفسیر نور الثقلین، ج 5 ، ص 285، ح 49؛ بحارالأنوار، ج 66 ، ص 238، ح 9.
[7]من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 554 ؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 223، ح 1.
[8]الكافى، ج 5 ، ص 569؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 10، ح 24930.
[9]سوره اسرا، آیه 13.
[10]سوره توبه، آیه 103.
[11]سوره بقره، آیه 264 .
[12]من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 69 ، ح 1.
[13]تحف العقول، ص 286 ؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 73، ح 25.
[14]مستدرك الوسائل، ج 13، ص 49، ح 2.
[15]جامع الاخبار، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 132، ح 1.
[16]مستدرك الوسائل، ج 13، ص 49، ح 2 ؛ میزان الحكمة، ج 2، ص 1186 .
[17]جامع الاخبار، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 132.
[18]بحارالأنوار، ج 43، ص 133.
[19]الكافى، ج 4، ص 12، ح 6 ؛ بحارالأنوار، ج 59 ، ص 291.