من و اکبر صاحب یک دختر و یک پسر شدیم، اما او اجازه نمی‌داد فریبرز با ما زندگی کند. بیچاره پسرم پنج سال کارتن خواب بود ولی با این حال به باشگاه می‌رفت و کشتی می‌گرفت.در این وضعیت مجبور بودم پیشنهاد زن برادر دومم را قبول کنم و با او برای سرقت بروم.هر چه به دست می‌آوردم به فریبرز می‌دادم تا زندگی کند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  مدیر ندامتگاه به برگه قضایی زندانی و بعد چهره وی نگاه کرد. چهره‌ای که نه شباهتی به خلاف‌کار داشت و نه معتاد؛ به نظرت ما مسئولان یا مددکاران چه طور می‌توانیم بنا به درخواستت از این همه شاکی رضایت بگیریم؟

 زندانی سر به زیر انداخت، حق با مدیر بود، آن همه سابقه و 49 نفر شاکی که البته به لطف التماس‌های برادرش 29 نفر از آنان رضایت داده بودند! جلسه دادگاه گوهرتاج و زن برادرش جلسه پرجمعیتی بود.

این زن 36 سال دارد و به جرم مشارکت در سرقت و جیب‌بری در زندان به سر می‌برد. وی در گفت وگو با روزنامه حمایت گفت که از وقتی که چشمانش را باز کرده ، پدری معتاد و خانواده‌ای جیب‌بر را دیده است که به بچه‌ها همین کار را یاد می‌دادند. یک خواهر و سه برادر بزرگ‌ترش هم زندگی بهتر از او ندارند.

چه شد که دست به سرقت زدی؟

من سرقت و جیب‌بری را از عمه‌ام یاد گرفتم که سابقه‌دار است. با آن که قبلاً چند بار سابقه سرقت و زندان داشتم ولی توبه کرده بودم و سال‌ها بود که اصلاٌ این کار را نمی‌کردم، اما وضعی به وجود آمد که مجبور به شروع دوباره خلاف شدم.

از خانواده‌ات بگو.

پدر و مادرم معتاد به تریاک بودند. پدرم دست‌فروش تسبیح و انگشتر بود و هر وقت خانه می‌ماند بساط تریاکش وسط خانه قرار داشت. برادر بزرگم به کراک و برادر کوچکم به شیشه معتاد هستند. دو پسر برادر بزرگم یکی در بیست سالگی و دیگری در بیست و یک سالگی به فاصله یک سال خودشان را دار زدند. برادرم دو پسر دیگر و سه دختر هم دارد.

خواهرم هم ازدواج کرده ولی شوهرش از دنیا رفته است. دو خانه از شوهرش مانده که یکی را اجاره داده است و با اجاره‌اش زندگی خود و بچه‌هایش را می‌چرخاند. خانه دوم دو طبقه دارد که پسرش با زن و بچه‌هایش طبقه بالا و خودش با سه فرزند دیگرش در طبقه پایین زندگی می‌کنند، پسر متأهلش معتاد است و خرج زن و بچه‌هایش را هم از خواهرم می‌گیرد.

برادر دومم که همراه زنش در این پرونده هم جرم من هستند، وضع مالی خوبی دارد ولی چون چهار فرزند متأهل و دو عروس و دو داماد و نوه دارد، فقط به آنان رسیدگی می کند و کاری با خواهرها و برادرانش ندارد. یکی از پسرانش زندانی است. او سرقتی مرتکب شده بود که در آن پسرم فریبرز را به عنوان هم جرمش معرفی کرد و حالا فریبرز در اردوگاه فشافویه زندانی است.

برادر کوچکم و زنش به شیشه معتاد هستند، وقتی مادرم زنده بود، او را خیلی کتک می‌زدند و از خانه بیرون می‌انداختند. بیچاره مادرم مجبور بود با آنان زندگی کند. شش ماه پیش فوت کرد. من در زندان بودم و هنوز نتوانسته ام سر خاک مادرم بروم.

ازدواج کردی؟

دوازده ساله بودم که به اجبار پدرم ازدواج کردم. شوهرم را دوست نداشتم. زندگی پر از اختلاف من با شوهر خلافکار و معتادم که دست بزن هم داشت، از هم پاشید و پسرم فریبرز را خودم بزرگ کردم. از 12 سال پیش دزدی را کنار گذاشتم. معتاد هم نبودم. چند سال پیش با اکبر که بچه محلمان بود، ازدواج کردم. مجرد بود.

 من و اکبر صاحب یک دختر و یک پسر شدیم، اما او اجازه نمی‌داد فریبرز با ما زندگی کند. بیچاره پسرم پنج سال کارتن خواب بود ولی با این حال به باشگاه می‌رفت و کشتی می‌گرفت. در این وضعیت مجبور بودم پیشنهاد زن برادر دومم را قبول کنم و با او برای سرقت بروم . هر چه به دست می‌آوردم به فریبرز می‌دادم تا زندگی کند.

شگردتان در سرقت چگونه بود؟

با زن برادرم سوار اتوبوس می‌شدیم و کیف زن‌ها را خالی می‌کردیم.

در مترو هم سرقت می‌کردید؟

نه، مترو راه فرار ندارد. سرقت در اتوبوس راحت‌تر است، چون هنگام فرار، به هر سمت می‌توان رفت ولی در مترو چند راه برای خروج بیشتر نیست و احتمال دستگیری وجود دارد.

بیشتر چه چیزهایی می‌بردید؟

پول، گوشی همراه، طلا و این جور چیزها...

حدوداً چه مقدار پول از این راه به دستتان رسید؟

حدود هفت یا هشت میلیون تومان... آن موقع طلا ارزان‌تر بود.

فریبرز چند سال دارد؟

22 سال.

او هم به اتهام سرقت زندانی است؟

بله، اما برادرزاده‌ام به او این اتهام را زده است تا جرمش سبک‌تر شود. با پرایدم رفته بود دوری بزند که در قهوه خانه محل او را دستگیر کردند.

برادرت و همسرش آزاد شده‌اند؟

بله، با سند آزاد شدند و من سه سال است که زندانی هستم. زمانی که اینجا بودم، فریبرز دستگیر شد.

خودت و هم جرم‌هایت سابقه‌دار هستید؟

بله، البته سوابق من مربوط به دوازده سال پیش است و از آن زمان دیگر خلاف نمی‌کردم. تا این که اواخر دوباره به خاطر پسرم دست به سرقت زدم.

نظر همسرت در این باره چیست؟

او وقتی زندانی شدم، گفت آبرویش رفته و به طور غیابی طلاقم داد. حالا دو بچه مان پیش خودش هستند. البته بیشتر دلیلش برای طلاق، لجبازی با برادرم بود، وگرنه می‌توانست کمک کند تا آزاد شوم .

از خانه یا مغازه هم سرقت می‌کردید؟

نه، کار ما فقط کیف زنی بود، همین. البته برادرم در کیف زنی‌ها همراهمان نمی‌آمد. وقتی زن برادرم را دستگیر کردند، به سراغ برادرم رفتند و بعد با اعتراف زن او به در خانه ما آمدند و من داخل خانه دستگیر شدم.

کسی به ملاقاتت می‌آید؟

قبلاً مادرم و خواهرم می‌آمدند، بعد از مرگ مادرم، فقط خواهرم به دیدنم می‌آید.

در حال حاضر چند نفر شاکی داری؟

49 نفر بودند که برادرم به خاطر خودش و زنش از 29 نفرشان رضایت گرفته است. خواهرم که دنبال پرونده‌ام رفته بود، گفت بیست نفر شاکی دارم.

چه طور طعمه ای را شناسایی می‌کردید؟

بیشتر اتفاقی بود، نمی‌دانستیم در کیفی که درش را باز می‌کنیم چیزی هست یا نه؟ اگر کسی خیلی مواظب کیفش بود، می‌فهمیدیم پول یا طلای خوبی در آن هست ولی نمی‌توانستیم سرقت کنیم، بیشتر سراغ زنانی می‌رفتیم که مواظب کیفشان نبودند.

سر کار رفتن و زحمت نان حلال بهتر بود یا دزدی و بردن مال دیگران؟ فکر نمی‌کردی شاید آن پول تمام سرمایه زندگی یک خانواده باشد؟

آن زمان به این مسایل فکر نمی‌کردم. فقط دنبال پول بودم تا به پسرم بدهم. اکبر نمی‌دانست من دزدی می‌کنم.

وقتی خانمی متوجه کیف زنی تو یا زن برادرت می‌شد، چه واکنشی نشان می‌داد؟

بعضی‌ها داد و فریاد می‌کردند و بقیه هم مانع فرار می‌شدند و به پلیس زنگ می‌زدند ولی بعضی‌ها می‌گفتند تو هم مثل من زن هستی و نمی‌خواهم آبرویت را ببرم، دست از این کارها بردار!

در اینجا وقتت را چگونه می‌گذرانی؟

کارهای خدماتی می کنم و کلاس شمع سازی و بافتنی هم می‌روم.

چه تصمیمی برای بعد از آزادی داری؟

می‌خواهم با پسرم زندگی خوب و سالمی را شروع کنم. می‌خواهم اکبر بداند نمی‌خواستم آبرویش را ببرم. چون با فریبرز نمی‌ساخت اجازه نداد کنارم بماند والا من دنبال این کارها نمی‌رفتم.

برداشت آخر:

این زن از ابتدا با دود مواد مخدر و نیز آموزش سرقت توسط عمه سابقه دارش بزرگ شد. هنوز در عالم کودکی‌هایش بود که او را به خانه مردی معتاد فرستادند. زندگی با او به دلیل کتک زدن‌ها و اعتیاد از هم پاشید تا تنها فرزندشان قربانی گردد. این قربانی در سنین نوجوانی نمی‌توانست پدری جدید را تحمل کند و مثل پسری سر به راه، تابع وی شود.

این اختلاف ها باعث شد از خانه طرد و راهی خیابان‌ها شود و گوهرتاج نیز که راه سرقت را می‌دانست با تصور اینکه کم زحمت ترین راه پول درآوردن را انتخاب کرده است به همراه برادر و همسر سابقه دارش بعد از دوازده سال به سراغ کیف و جیب مردم برود.

گوهرتاج الگوی خوبی در زندگی نداشت. پدر و مادر معتاد، عمه و برادران معتاد و سارق. در نتیجه خودش هم با زندگی شکست خورده، الگوی سالمی برای فرزندانش نبود. سه فرزند حاصل دو زندگی از هم پاشیده‌اش هستند. امید که حداقل به خاطر آنان، راه درست را در پیش بگیرد.

برچسب ها: زن ، سرقت ، زندان ، باشگاه ، شبانه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار