محمدرضا صالح رسول امدادگر پرسابقه گیلانی است كه در 15 سال امدادگری ضمن نجات دادن جان هزاران ايراني در حوادث مختلف هیچ چیز او را از پای در نیاورده است. در اين خبر گفتگوي باشگاه خبرنگاران با اين امدادگر را كه هيچ دختري با او ازدواج نمي‌كند را مي‌خوانيد.

به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران، سال 54 در خانه‌ای میان سرسبزی و طراوت شمال و در گرمای خانواده‌ای گیلکی محمدرضا به دنیا آمد محمدرضا صالح رسول که دوستان نزدیکش بسیاری او را نریمان می شناسند، برای روزهای سخت و طاقت فرسایی انتخاب شده بود که کوهستان بهترین تمرین او برای آموزش بود و رشته تربیت بدنی و تخصص ویژه‌ای که در رشته کوهنوردی داشت لباس امدادگری را راحت تر بر تنش اندازه کرد.



گاهی اوقات حوادث تلخ و موقعیت های بحران آغازگر بهترین ایام می‌شود.

سیل ماسوله اگر چه برای 150 گروه کوهنوردی آن روز سخت بود اما برای نریمان که حتی از نزدیک شاهد آن و مفقود شدن 2 دو دوست کوهنوردش شد، لذتی همیشه برای او بر جای گذاشت مشاهده  حضور افرادی که بادگیری سرخ و سفید پوشیده بودند به عنوان اولین نفرها در منطقه سیل زده و تلاش بی وقفه شان برای یافتن کوهنوردان مفقود شده و شنیدن این  جمله از آن ها که " نگران نباش خدا بزرگ است "، نه فقط آرامش آن روز را برای او رقم زد بلکه انگیزه‌ای در او ایجاد نمود تا امروز پوشیدن لباس امدادگری را افتخار خود بداند.

پیدا شدن دو کوهنورد پس از 8 ساعت از میان گل و لای ، ممکن شدن ناممکن‌ها را در برابر چشمان نریمان به تصویر کشید...

محمد یا همان نریمان که خیلی‌ها او را حداقل در خطه شمال می شناسندش... در هر شرایط سخت و طاقت فرسایی از خود به عنوان امدادگر نشانی بر جای گذاشته است.

نریمان همیشه خانه را با لبخند خواهرش ترک می کند و دعای مادرش بهترین بدرقه و هدایتگر مسیری است که انتهایش شاید مرگ برای او رقم زده باشد و قطعاً دعای مادرش او را در 15 سال امدادگری محافظت و موفق گردانیده است.

درست است که می گویند مرگ دست خداست و شاید به خاطر همین اعتقاد نه نریمان و نه دوستان امدادگرش تا به حال از مرگ نترسیدند بلکه آن را همچون دوستی دیدند که قطعاً ماننده همه انسان ها در روزگاری دور یا نزدیک، در شرایط متفاوت به خواست خداوند تجربه خواهند کرد برای همین است که آنجایی که باید برای او خطرساز باشد به موقعیت شگرفی تبدیل شده و آنجایی که ظاهراً همه چیز کنترل شده و تحت نظر است جان کسی را که هیچ گاه حادثه نتوانسته به او آسیب برساند، تا پرتگاه مرگ می‌کشاند و نریمان امدادگر یکی از آن افراد است که در هیچ عملیاتی به صورت جدی آسیب ندید ولی یکبار در مسابقه تلویزیونی تا پاي مرگ کشیده شد. در این مسابقه یک تیم 6 نفره از 6 استان شرکت داشت و نریمان مسئول بررسی ایمنی سیستم تجهیزات مسابقه دهندگان بود تا هر کسی که برای نجات غریق فرضی به داخل آب استخر می‌رفت دچار مشکل نشود.

به دلیل محدودیت در نوع لباس شنا، هر یک با دیگری پوشیده بودند که دست و پاگیرشان بود و کار را سخت تر می‌کرد طنابی به هر نفر وصل بود که سر دیگر آن در دستان سه نفر در ساحل فرضی، برای بیرون کشیدن ناجی و غریق قرار داشت.



آخرین نفری که به آب می رفت تا عملیات نجات دریایی را به صورت نمادین به اجرا در بیاورد نریمان بود و بنابراین هیچ کس در سمت ساحل فرضی نریمان نبود تا ایمنی لباس او را بررسی کند. نریمان به آب می‌پرد تا غریق را نجات دهند، طناب از زیر لباس با دلیری او به دور گردنش می‌پیچد، نریمان با دستش کمک می‌طلبد اما دوستانش که تصور می‌کردند عملیات فرضی نجات غریق به اتمام رسیده است ولي طناب محکم تر و سخت تر گردنش را فشار و او را در آستانه مرگ قرار می‌داد.

انگار چیزی پشت سر نریمان بود یکی از دوستانش در نقطه‌ای دور تر و بالاتر وضعیت او را مشاهده و به تیم گزارش می‌دهد نریمان با وضعیت cpr از آب بیرون کشیده می شود و در ICU زندگی نباتی را تجربه می‌کند.

شاید دعای مصدومان و حادثه دیدگان که نریمان آنها را نجات داده بود قطع امید بسیاری را نسبت به نریمان برای بازگشت به زندگی اش خنثی کرد تا امروز بتواند پای ثابت عملیات نجات در هر حادثه‌ای باشد.

برای نریمان که بروپایش را می توان در تمام حوادث مختلف شمال کشور دید زلزله بم و آذربایجان جایی نبود تا فرصت عشق ورزیدن نسبت به هموطنانش را از خود دریغ کند.



30 روز در بم برای او لبریز از خاطرات خوب و بد فراوان است که تداعی اش اشک را چند قطره‌ای مهمان او می‌کند.

خاطرات خوب زمانی که با تلاششان کسی را پس از چند روز زنده از زیر آوار بیرون می‌کشیدند و چشمان امیدواری را روشن می‌کردند و خاطره بد وقتی که اوضاع اسف بار هموطنان گرمسیری کشور داغ بر دلشان می زد و با چشمان خود مشاهده می‌کردند که تمام رنگ‌ها و شهرت‌ها و شادی و غم‌ها زیر خروارها خاک مدفون می‌شد.

سرهنگ بازنشسته اطلاعات و یا آن پیرزنی که قلم را استادانه روی کاغذ فشار می‌داد تا استوار جنازه دخترش را به عنوان هشتادمین عضو از دست رفته خانواده‌اش تحویل بگیرد، رنگ باختن شهرت، مقام و ثروت را در برابر چشمان او به تصویر می‌کشید باورش در شکست یا پیروزی در هر عملیاتی تنها دستان غیب الهی را به رخ می‌کشد که اگر کسی قرار است تجات پیدا کند زنده خواهد ماند اما در عملیات تجسس در کوه یا بیابان شکست‌های بسیاری روی داده است چراکه از زمانی که فردی مفقود می‌شود تا اعلام و اطلاع به امداد و نجات مسیری طاقت فرسا از نیروی انتظامی و.... طی می کند و به قول بعضی ها اگر فردی هنوز فرصت زندگی را داشته باشد در این کاغذ بازی ها که جان به جان آفرین تسلیم خواهد کرد.

قطعاً طرز تلقی فرهنگ عمومی جامعه در تعریف امدادگر هلال احمر در مجرد بودن نریمان و بسیاری از دوستان او نقش مهمی داشته است به اعتقاد امدادگران اطلاعات امدادگر به بسیاری از مشاغل و حرفه‌های مختلف چون ارائه دهندگان خدمات خودرویی نیروهای کمیته امداد باعث ناشناخته بودن امدادگر هلال احمر شده است.برای نریمان رضایت از در آمد و حقوق و سایر مزایا دلیل به ادامه  امدادگری اما به اعتقاد او درجه بندی امداد گران پشتوانه خوبی می‌تواند برای آن‌ها باشد.

- خود را  معرفی کنید
 محمد رضا صالح رسول هستم که دوستانم مرا به نام نریمان می شناسند صدا می کنند.

- چند سال امداد گر هستید؟
 15 سال

- چی شد که امدادگر شدید؟
روزی با گروه کوهنوردی به ماسوله رفتیم که ناگهان زمین لرزه‌ای رخ داد اما سیل در این حادثه دو دوست کوهنورد ما در بین گل و لای مدفون شدندو امداد گران هلال احمر به عنوان اولین کسانی که به کمک مردم  شتافتند و اين موضوع مرا با امدادگران علاقه‌مند کرد.



- مجرد هستید یا متاهل؟
مجرد

- چرا تا به حال ازدواج نکردید؟
 قصد ازدواج داشتم، خانواده ام چند جا رفتند  ولی حقیقت کسی راضی به ازدواج با من امدادگر نشد

- دوستان شما نیز  با چنین مشکلی روبرو هستند؟
بله یکی از دوستانم نیز هر جا که به خواستگاری می رود پاسخ منفی می شنود شاید به خاطر اینکه او مربی سکوهای امدادی است.

- خانواده شما چه نقشی در امدادگر بودن  شما داشتند؟
خانواده من وقتی علاقه مندی  مرا دیدند چیزی  نگفتند و امروز می دانند که برگشت من همیشه با خداست.

- آیا در عملیاتی مصدوم شدید یا جانتان در معرض خطر باشد؟
نه خدا رو شکر  ولی یکبار برای شرکت در یک مسابقه تلویزیونی تا پای مرگ رفتم.


- از مرگ نمی ترسید؟
 درست است امدادگران  از مرگ نمی ترسند چون باورشان این است که مرگ و زندگی  در دست خداست.

- در  چند عملیات شرکت داشتید و چند نفر را از مرگ حتمی نجات دادید؟
 در طول 15 سال امداد گری در همه عملیات‌های استان های شمالی کشور به خصوص گیلان شرکت داشتم و افراد زیادی بودند که از مرگ نجات پیدا کردند.

- بهترین و بدترین خاطره ای که دارید چیست؟
 زلزله بم بد ترین دوران سابقه حرفه‌ای من بوده است و هنوز پس از چند سال از یاد آوری  آن متاثر و متالم می‌شوم.

انتهاي پيام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار