«این وصیت‌نامه‌هایی که این عزیزان می‌نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کرده‌اید و خدا قبول کند. ... این وصیت‌نامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. امام خمینی(ره)». بر همین اساس ازین پس هر شب وصیت نامه یک شهید را به عنوان تحفه‌ای از گنجِ جنگ پیشکش کاربران بزرگوار مجله شبانه خواهیم کرد.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ شهيد رضا نادري وصيتنامه و متنهاي بسيار زيبا دارد. آخرين متن خود را براي عيد قربان سال 67 نوشت! همان روزي كه قرباني حضرت حق شد!. در عمليات مرصاد كاري كرد كه تحسين شهيد صياد را نيز در برداشت. وی اولين كسي بود كه تنگۀ مرصاد را بست و منافقين كوردل را غافلگير كرد. از همان نقطه هم به سوي آسمان پرواز نمود.

متن وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحيم
پروردگارا، نميدانم چه شده است! قلب خود را سياه ميبينم و چشم خود را خشك از اشك. ميخواهم ناله و افغان خود را بلند كنم و دل را آينه معرفت و عشق نسبت به تو نمايم. اما در دل جز هوي و هوس و تاريكي چيز ديگري را مشاهده نميكنم.
خدايا نميدانم چرا از اين مناجات محرومم. وقتي نَفْس خود را به ميز محاكمه ميكشانم از آينده و آخرت خود بيمناك ميشوم.
همه گمان واهي در رابطه با من دارند و تنها اين منم كه از خودم خبر دارم و ميدانم كه اسيري هستم در بند شيطان. سگ نفس دائماً بر من حمله ور ميشود.
الهي ميخواهم خوب شوم اما حريف خودم نميشوم. خدايا در اين مكان مقدس و به اين لحظات عزيز تو را به چهارده معصوم قسمت ميدهم كه به من توفيق دهي و از گناه دور گرداني. و عبادت خالصانه و گريه و زاري به درگاهت در دل شب عنايت فرمايي و مرا از زمره مُخلصان درگاهت قرار دهي.
پس اي معبود من اكنون با حالتي زار از گذشته رو به سويت كرده ام. خدايا لطف و مرحمت تو نهايت ندارد. مانند دريايي است كه اگر بخواهي ميتواني با يك موج كل گناه و عصيان خلايق را پاك كني. الهي تو غني هستي از مجازات ما و ما ضعيف در برابر عذابت. پس درگذر از گنا ه ما.
با شروع انقلاب در دل خود نوري را مشاهده كردم كه نغمه آستان ربوبيت تو را سر داده بود. اين تحول روزها و شبها بر من بيشتر آشكار شد. مرا به سوي تو ميكشيد، در اندرون من حالات روحاني ريشه دوانده بود. تا اينكه به من توفيق دادي كه پاي به مكاني بگذارم كه همه اش نور و صفا و همه اش عشق بود. و آن خاك گلگون، جبهه نام داشت.كم كم در اين بازارِ عشق و عاشقي واژه شهادت را درك كردم. من ديگر از ژرفاي زندگي پست دنيا و وابستگي هايش بيرون آمده بودم.



رابطه من با تو نزديك و نزديكتر ميشد. تا اينكه مرا سخت عاشق خودكردي. بارها درد عاشقي پوست و گوشت و استخوانم را در هم ميفشرد. من سرمست از اين شور بارها به ديار جبهه پا نهادم. اما نميدانم كه پايان اين ظلمات و تاريكي كي خواهد بود.
نميدانم چه زمان خورشيد تابان شهادت تيرگي شب را كنار ميزند و سپيده آن، آسمانِ تارِ دلِ مرا روشن م يسازد.
چه شيرين است آن زماني كه وعده ديدار حاصل شود. و من با چهره اي بشاش و بدني خونين و قطعه قطعه شده به ديدارت بيايم.
الهي در آن لحظه دوست دارم كه فرصتي به من دهي!
الهي تو رحيمي، تو بخشنده اي، تنها تو مولا و سرپرست مني. دوست دارم در آن لحظه فرصتي يابم تا رو به قبله كنم. سر به سجده گذارم و در حالت طاعت و بندگي، تو را براي چند بار ديگر بخوانم.
...
سخني با شما برادران و دوستان دارم...
برادران عزيز انتظاري كه از شماست از سايرين نيست. انتظاري كه شهدا و امام از شما دارند جداي از عام مردم است. چرا كه شما همگي در جبهه بوده ايد و مظلوميت اسلام و جنگ را در بعضي از مواقع مشاهده نموده ايد. ديده ايد كه چگونه در بعضي از عملياتها به خاطر كمبود نيرو چه بر سر ما آمده! چطور حاصل دسترنج خون شهدا و رزمندگان در آخر كار به علت نبودن نيروي پشتيباني بي ثمر گشته و چقدر شهيد و مجروح و مفقودالاثر به خاطر همين مسئله در خاك لاله گون جبهه به جاي مانده.
عزيزان من، مشكل براي اين است كه ما نبايد زندگيمان را با جنگ تطبيق دهيم! يعني فكر كنيم كه هر وقت بيكار هستيم بايد به جبهه برويم، اين طرز تفكر براي كسي كه امام دارد و مي خواهد براساس تكليف زندگي كند اشتباه است.
چرا كه مقلد امام، از خود قدرت تصرفي در رابطه با امور زندگي ندارد. پس انسان بايد ببيند كه جبهه چه وقت به او نياز دارد. يعني جنگ را با زندگي اش تطبيق دهد.
يعني اگر درس بود، اگر مسئله ازدواج بود و اگر هزار كار مهم دنيوي ديگر بود وقتي كه به ما گفتند جبهه به شما نياز دارد بايد پشت پا به آنها زد. آيا مسئله اسلام مهمتر است يا درس و ديپلم! به خدا قسم كه در روز قيامت حساب امثال ما بسيار سخت خواهد بود.

در پايان: بر روي قبرم اين مطلب نوشته شود:
اي برادر، به كجا ميروي كمي درنگ كن آيا با كمي گريه و يك فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من، مسئوليتي را كه با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ايم از ياد خواهي برد؟!
ما نظاره ميكنيم كه تو با اين مسئوليت سنگين چه خواهي كرد. و اما مسئوليت ادامه دادن راه ماست و...
پيكر مرا در گلزار شهداي شاهرود در كنار دوستم علي كلباسي دفن كنيد.
اگر جنازه ام برنگشت مزار هر يك از شهدا مزار من است.
در نهايت از تمامي دوستانم حلاليت ميطلبم و اميدوارم كه هر بدي از طرف من به شما رسيده است را به بزرگي خود ببخشيد.
والسلام رضا نادري
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
مهلا
۱۵:۰۰ ۱۷ شهريور ۱۳۹۲
همون کاری که هرکدوم از ما باید بکنیم این شهید کرده
عمل به اسلام و بعد وصیت و سفارش مردم به اسلام با تاکیدات اکید و بسیار رسا
آخرین اخبار