صداي جيغ بلندي چهار ستون بدنم رو لرزوند با سرعت از سنگر خارج شدم و متوجه شدم که...

به گزارش خبرنگار ويژه‌نامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران،‌ سالهای اول بعد از پایان جنگ بود، پای برهنه رو خاک‌های مقدس اسکله شهید اسلام پناه منطقه اروند کنار و مقابل شهر فاو عراق به سمت اروند در حرکت بوديم، هنوز خاکریزها و سنگرهاي جنگ بکر و دست نخورده بود،  فکر کردم بد نیست جلو تر برم و محیط را بررسی کنم تا کاروان دانشجویان کنجکاو و خانواده‌های شهدای دانشگاه تهران برسند، چند قدمی سریعتر رفتم.

بعضي خانم‌هاي دانشجو تو حور و اطراف نهرها دنبال چيدن گل و بوته بودن و اين من رو کمي ناراحت مي‌کرد و احساس مي‌کردم قداست فضا رو درک نکردند، به هر حال جلو تر رفتم و یه سنگر بتنی که رو به قبله بود پیدا کردم، همون سنگرهای بعد از عملیات فتح فاو، فرصت رو غنیمت شمردم تا به یاد فرماندمون شهید اسلام پناه و سایر شهدا، دو رکعت نماز بخونم.

چند نفر از خواهرها که ظاهرا کنجکاوتر از من بودن و جلوتر از کاروان حرکت کرده بودند هم به این سنگر رسیدند و رفتند پشت سر من و انتهای سنگر براي نماز قامت بستند.

ناگهان صدای جیغ بلندي چهار ستون بدنم رو لرزوند، با اينکه وسط نماز بودم خيلي ترسيدم که نکنه عقرب نیشش زده باشه! با صدای فریاد تعداد زیادی از خانمها وارد سنگر شدند و من هم نمازمو تموم کردم و به سمتشون دويدم، اما تجمع خانم‌ها من رو به بيرون سنگر هدايت کرد بيرون سنگر متوجه شدم که اتفاق بسیار  زیبایی رخ داده بود.

خواهر یکی از شهدا یادگاری برادرش رو روی دیوار سنگر دیده بود و با صدای بلند جیغ کشید و غش کرد.

انتهاي پيام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار