این گزارش زندگی پسر بچه‌ای است که شاید به خاطر جفت کردن کفش عزاردان حسینی شفا گرفت و توانست دوباره بر روی پای خودش راه برود و به قول این خودش این مقام والایی است که در کاروان حسین(ع) دارد.

به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران؛ شاید در غربی‌ترین روستای کشور، خانه‌ای خشتی وجود دارد که سال‌ها به خانه عزا و ماتم تبدیل شده بود، این خانه روزی پر از نشاط بود و به دور از هرگونه اندوه و صدای خنده و شادمانی در جای جای آن وجود داشت.
 
در این خانه حتی دیوار‌ها شاد بودند و از در کنار اعضای خانواده بودن لذت می‌بردند، شاید 10 سال پیش بود که زوج جوان با کلی آرزو و امید وارد خانه شدند و با پیمانی آسمانی خود را برای یک زندگی مشترک آماده ساختند.
 
چند سال گذشت زندگی خوب و زمان به سرعت سپری می‌شد، این زوج یک چیز در خانه کم داشتند آن هم یک فرشته آسمانی بود تا برکت عمرشان را اضافه کند و با خنده‌هایش شادی مضاعفی را به خانه‌شان هدیه دهد.
 
این آرزو مستجاب شد و طفل معصوم به دنیا آمد، نامش شد علی آنتقدر زیبا که همه اهل روستا شیفته او شده بودند و علی بزرگتر شد و توانست کم کم روی پایش راه برود و در کوچه‌های روستا بدود و بازی کند، به خاطر مرام و معترفش دوستان زیادی داشت و همه به خاطر ادبش احترام او را داشتند.
 
در طرف دیگر اقوام بودند، پدر بزرگ و مادر بزرگ که از خوش زبانی کودکشان قند در دلشان آب می‌شد و برای سلامتی جگر گوشه‌شان دائما صدقه می‌دادند و اسپند دود می‌کردند. می‌گفتند علی تک است هم در اخلاق و هم در زیبایی . . .
 
پیش دبستانی علی تمام شد و فصل تابستان رسید، علی هم مثل سایر کودکان بیشتر وقتش را مشغول بازی کردن بود و اصلا نمی‌شد که لحظه‌ای یک جا بماند و استراحت کند.


 
این روال ادامه داشت تا یک روز که خورشید کم نورتر از همیشه می‌تابید و انگار قرار بود که اتفاقی بیافتند، از صبح که علی رفته بود با دوستانش بازی کند مادر دلش شور افتاد  و دائم می‌رفت و به فرشته زندگیش سر می‌زد.
 
مادر بزرگ می‌گفت: بیخود دلت شور نزند امروز هم مثل سایر روزها رفته بازی کند تا قبل از غروب خورشید هم به خانه باز می‌گردد ولی مادر بازهم دلش آرام نمی‌شد، آن روز زود تر از همیشه برای استفبال از کودکش به جلوی درب خانه رفت و منتظر ماند.
 
خورشید لحظه به لحظه کم نورتر می‌شد و در افق روبه ناپدید شدن بود ولی از علی خبری نبود، مادر که از صبح دلواپس بود، چادر را دور کمر بست و تا اواسط کوچه پیش رفت ولی بازهم ردی از فرزندش ندید، دیگر نه نوری بود نه خورشیدی و نه علی که مثل هر روز به سمت آغوشش بدود و دستان مادر را از اعماق وجود بوسه بزند.
 
مادر به راه افتاد و به درب خانه دوستان علی رفت، کودکان که همگی در یک جا جمع شده بودند با دیدن مادر علی به گریه افتادند و با هم شروع کردند به توضیح دادن ماجرا . . . .
 
مادر که دیگر مطمئن شده بود برای فرزندش اتفاقی افتاده بچه‌ها را آرام کرد و با صدایی که از بغض می‌لرزید گفت: الان علی کجاست؟ بچه ها راه را نشان دادند و به دنبال مادر به راه افتادند. . . .  
 
کمی خارج از روستا منطقه‌ای هموار با چند درخت کهن که شاید بهترین محل برای بازی کودکان بود ، مادر علی در تاریکی هیچ نمی‌دید و تنها توانست از روی صدای ناله، فرزندش را پیدا کند.
 
علی با دیدن مادر روحیه گرفت ولی نمی‌توانست از جایش بلند شود تا  به مادرش خوش آمد گویی کند چونکه پا و کمرش به دلیل افتادن از بالای درخت دچار آسیب شده بودند و از شدت درد اجازه بلند شدن را به علی را نمی‌دادند.
 
کودکان رفتند کمک بیاورند و مادر چادرش را دور کمر علی گره زد و شروع کرد به گریه کردن. اهالی روستا می‌گفتند با این حال که علی برای مداوا به بیمارستان رفته بود ولی بازهم مادر علی تا صبح گریه کرد و ناله سر داد به طوری که تمامی اهالی روستا هم نتوانستند لحظه‌ای او را آرام کنند.
 
خورشید طلوع کرد و مادر به سمت بیمارستان به راه افتاد، پرستاران و پرسنل بیمارستان با مشاهده او فهیمدند که مادر علی آمده به خاطر همین پراکنده شدند تا کسی نباشد تا به این مادر جگر سوخته توضیح دهد.


 
در نهایت چاره‌ای نبود پزشک معالج علی مجبور شد این بار گران را به عهده بگیرد و به مادرش بگوید که علی به دلیل شدت ضربه نمی‌تواند راه برود و تنها معجزه می‌تواند آن را دوباره به روی پایش بازگرداند.
 
این جملات دکتر همچنون طوفانی بدون توقف روستا را به ویژه آن خانه پر از نشاط را با اندوه و گریه ویران کرد و ماتم بر تمام روستا فرش پهن نمود، همه از خاطرات علی می‌گفتند که یادت می‌آد زمانی که علی راه می‌رفت مادر بزرگ‌ها دیگر نگران حمل بارشان نبودند، یادت می‌آد زمانی که علی می‌توانست بدود سریع پیغام‌های مهم را به اهالی می‌رساند و آنان را از خطر و یا اتفاقی آگاه می‌کرد. . . اما صد حیف
 
علی در گوشه‌ای از اتاق بود و از روی زمین تنها سقف کاه گلی را می‌دید و گوشه‌هایش مدام صدای گریه می‌شنید، دوستان علی هر روز دور علی را می‌گرفتند تا شاید بتوانند اندوه علی را کم کنند و با لبخند علی مادرش را شاد کنند. ولی هرچه می‌کوشیدند بی فایده بود.
 
روزی نمی‌شد که مادر بزرگ و پدر بزرگ، مادر علی را که از مصبیت فرزندش گریه می‌کرد و از هوش می‌رفت به درمانگاه نبرند. مادر آنقدر گریه کرده بود که همه حتی آدم‌های غریبه هم که یک بار بیشتر او را می‌دیدند به گریه می‌افتادند.
 
در درمانگاه در شهر در هر جا که فکر کنی هرکه مادر علی می‌دید و داستان علی را می‌شنید بی‌اختیار به گریه می‌افتاد و برای شفای این کودک که کمک دست تمامی اهالی روستا بود دعا می‌کرد.

علی در گوشه اتقاق هم دائما زندگی آینده‌اش و اینکه دیگر نمی‌تواند عصای دست پدر و مادرش باشد در ذهنش تصور می‌کرد و یادش می‌آمد که مادرش شب‌ها در کنار بالینش می‌نشست و آنقدر با موهایش بازی می‌کرد تا خوابش ببرد  و یک بار نمی‌شد که اگر جایی کمک می‌خواست مادرش در همان لحظه در همان جا حضور نداشته باشد و از آبرویش و حتی جانش بگذرد تا او آسیب نرسد.  
 
علی یادش می‌آمد همه چیز را و می‌فهمید معنی تنها شدن مادرش را و درک می‌کرد مادری که با تب کردنش عذاب می‌کشید و شهر را بهم می‌ریخت تا او را خوب کند الان چقدر خراب است.
 
اهالی روستا نمی‌گذاشتند مادر علی به خانه برود ، چونکه می‌ترسند با دیدن فرزندش که یک دانه روستا بود کاری دست خودش بدود. پدر هم داغون بود ولی باید تحمل می‌کرد تا همسرش را از مرگ نجات دهد، چونکه می‌دانست مادر علی بی علی زنده نخواهد ماند.
 
دو ماه از این اتفاق تلخ می‌گذشت البته به زمان جبری ولی برای اهالی روستا هر یک روز 100 روز طول می‌کشید، شب‌ها صبح نمی‌شد و به سختی روز‌ها جایش را به شب می‌داد، دیگر در کوچه پس کوچه‌ها صدایی نمی‌رسید، بچه‌ها روستا در حیات خانه علی نشسته بودند تا رفیق با معرفتشان از جا بلند شود و به همراه آنان به بازی بیاید.
 
این ماتم با ماتم رسیدن کاروان عزای محرم به هم گره خورد و مردم با غم اندوه به عزای حسین(ع) لبیک گفتند و خیمه‌ها را بر پا کردند و این مصیبت مادر را دو چندان کرد چرا که هر سال علی بود که گفش سینه زن‌های امام مظلوم را جفت و برای آنان چایی می‌چرخاند.


 
علی هم در گوشه اتاق به فکر مسجد و تکیه بود و غصه‌اش شده بود که مقامش را در مسجد از دست ندهد و کسی دیگری را برای انجام این کار نگذارند.
 
علی به کسی نگفته بود ولی امام مظلوم را خیلی دوست داشت و هرچه از وفا در وجودش بود از داستان‌هایی یاد گرفته بود که پیر روستا از امام حسین(ع) خوانده بود. هر لحظه زمان می‌گذشت و به عاشورای حسینی نزدیکتر می‌شد و علی در رویایش داشت قدم می‌زد و تند تند در حیاط مسجد می‌دوید و کفش عزادارن را مرتب در کنار هم جفت می‌کرد.
 
شب هفتم محرم گذشت و دیگر خبری از مادر علی نشد همه گفتند خانه نشین شده و قصد ندارد به هیات بیاید، مردم هم او را تنها گذاشتند تا شاید بهتر شود و درد سنگین فرزندش را به فراموشی بسپارد.
 
شب تاسوعا شد و همه غرق شور حسینی و همه با چشم‌های گریان از امام مظلوم می‌خواستند تا علی بر روی پایش بایستد و این مادر دلسوخته را از رنج و غم نجات دهد.
 
درب‌های مسجد از شدت سرما بسته شده بود و مردم همه داخل مسجد در حال عزاداری بودند و آخر غذاها پخش شد و مردم کم کم از جا بلند شدند تا از مسجد بیرون بروند، که ناگهان در عین ناباوری دیدند کفش‌هایشان مثل هرسال مرتب کنار هم جفت شده، همه سرگردان و متعجب بودند که ناگهان علی را در گوشه حیاط مسجد در حال چایی ریختن دیدند و از این معجزه که به خاطر برکت تاسوعای حسینی به وجود آمده بود، سجده شکر در مقابل خداوند به جای آوردند.
 
همه به راه افتادند تا این معجزه را به مادر علی بگویند و آن را از غم و اندوه چند ماهه نجات دهند، همه یاحسین می‌گفتند تا به درب خانه‌ای رسیدند که مادر علی چند روز بود از آنجا بیرون نیامده بود.
 
درب را به آرامی باز کردند یا الله گفتند وارد شدند، صدایی نمی‌آمد زنان روستا دیدند تنها چراغ یکی از اتاق‌ها روشن است به سمت اتاق رفته و دیدند که مادر علی با لباس عزا در حال عزاداری برای امام مظلوم است.
 
زنان روستا می‌گفتند که مادر علی، در آن شب تنها برای مادری گریه می‍‌‌‌کرد که فرزندش را به نامردی کشتند و فرزندان زیبا و با وفایش را به اسارت گرفتند. . . ./گزارش از ندا فاضلی/
 
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴۶
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
گیتی
۱۰:۵۸ ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
من بچه ندارم شما را بخدا دعا کنید امام حسین(ع) پیش خدا شفاعت کند و خدا به من فرزندی عطا کند که غلام حضرت علی اصغر و خادم عزاداران حسینی باشد
Iran (Islamic Republic of)
دختر میرزا خادم امام حسین ع
۲۲:۵۷ ۲۷ مرداد ۱۳۹۳
انشاالله حاجت روا شید به آبروی مولا امام حسین ع
-
همت ص
۰۸:۴۷ ۰۱ اسفند ۱۳۹۲
ياحسين شهيد از دل بايد گريه كرد تا شفا دادن حسين را ديد. ياحسين فدا بشم
Iran (Islamic Republic of)
علی
۱۱:۰۸ ۲۰ بهمن ۱۳۹۲
السلام علیک یا ابا عبداله
-
ناشناس
۱۳:۵۰ ۱۷ دی ۱۳۹۲
حسین یعنی سرور آزادگی وعزت در جهان بویژه جهان اسلام آیا می شود خالصانه این خانواده بزرگوار را صدا بزنیم وپاسخی نشنویم ؟اگر صدا زدیم وپاسخ دریافت نکردیم باید در خود بیشتر بنگریم ،حسین جان تورا به جان مادرت زهرا(س) تمامی مریض هارا دریاب
-
یوسف
۱۳:۱۱ ۱۷ دی ۱۳۹۲
سلام خیلی زیبا بود ... سلام بر حسین (ع)
Iran (Islamic Republic of)
محمد رضا از تبریز
۰۱:۰۰ ۰۷ دی ۱۳۹۲
یا زینب ما همه عباس توایم
خداوندا به احترام سر بریده امام حسین (ع) تمام مریض ها را شفا بده و در شب اول قبر .قبر ما را با نور حسین نورانی کن.آمین
-
احمد
۱۳:۳۹ ۳۰ آذر ۱۳۹۲
سلام برحسین ویارانش . ماهرچه داریم از حسین وخاندانش داریم .
Iran (Islamic Republic of)
رحیم از فسا
۲۱:۲۰ ۱۹ آذر ۱۳۹۲
یا امام حسین شما می توانید ارادهی خداوند در زمین باشید.
Iran (Islamic Republic of)
میثم69
۱۲:۲۰ ۱۷ آذر ۱۳۹۲
السلام علیک یاقمرالعشیره یاعباس لطفی که کرده ی توبمن مادرم نکرد ای مهربان تراز پدرومادرم ح س ی ن اگه لطف کنیدواطلاعات بیشترازجمله مدرک وسندروبزاریدممنون میشم یاعلی
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۱۱:۰۳ ۱۷ آذر ۱۳۹۲
اسلام علیک یا سیدة نسا العالمین یا فاطمه زهرا.
اللهم اجعل لولیک الفرج
-
میرزا
۰۷:۵۹ ۱۷ آذر ۱۳۹۲
یاحسین ع واقعا تکان خوردم یا الله
-
فیروز
۱۳:۴۱ ۰۴ آذر ۱۳۹۲
به یاد شهدای کربلا
Iran (Islamic Republic of)
علی
۰۰:۲۰ ۰۲ آذر ۱۳۹۲
یا امام حسین یا ابالفضل جانم ومالم فدای شما
Iran (Islamic Republic of)
مهرداد
۰۱:۱۸ ۰۱ آذر ۱۳۹۲
بیاد رباب گریان
Iran (Islamic Republic of)
میلاد
۱۹:۲۷ ۲۹ آبان ۱۳۹۲
بسیار زیبا بود.جان وتنم فدای امام حسین.باآرزوی شفای عاجل همه مریضان
-
ستار
۱۸:۲۶ ۲۹ آبان ۱۳۹۲
بیاد گریه های شام غریبان
Iran (Islamic Republic of)
مجنون الحسین ع
۱۴:۰۳ ۲۸ آبان ۱۳۹۲
ان لقتل الحسین حرارت فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا
Iran (Islamic Republic of)
صمصام
۲۳:۴۴ ۲۷ آبان ۱۳۹۲
قربون امام حسین برم .یا حسین همه مریضا رو شفا بده
-
مهدی
۱۳:۴۴ ۲۷ آبان ۱۳۹۲
خوش به حال علی آقا
خدا به آدم درد بده و درمانش رو بذار تو دستان قلم شهد عباس اون موقع میشه کربلا رو توی دلت احساس کنی .
خدا وهابیت و سلفیت رو لعنت کنه
Iran (Islamic Republic of)
معین
۲۱:۲۷ ۲۶ آبان ۱۳۹۲
این حسین کیست /که عالم همه دیوانه ی اوست این چه شمعی است/که جان ها همه پروانه ی اوست
Iran (Islamic Republic of)
فاضل
۱۱:۲۴ ۲۶ آبان ۱۳۹۲
سلام باور کنید هیچ وقت اینجوری از ته دل گریه نکرده بودم
Iran (Islamic Republic of)
رضا خوان یغما
۱۴:۵۶ ۲۵ آبان ۱۳۹۲
یا حسین شهید(ع)
-
مریم مهدوی نژاد
۱۴:۱۹ ۲۵ آبان ۱۳۹۲
خدایا به حق امام حسین ع مریضا را شفا بده. امین
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۱۳:۲۵ ۲۵ آبان ۱۳۹۲
جانم فدای امام حسین
-
علی
۰۹:۱۱ ۲۵ آبان ۱۳۹۲
یا حسین ع
Iran (Islamic Republic of)
عاشق حسين
۰۸:۱۷ ۲۵ آبان ۱۳۹۲
سلام
اشك من را درآورديد
Iran (Islamic Republic of)
حسين
۲۲:۲۰ ۲۳ آبان ۱۳۹۲
الله اكبر
Iran (Islamic Republic of)
فرهاد
۱۵:۰۴ ۲۲ آبان ۱۳۹۲
يا حسين...........
Iran (Islamic Republic of)
حسین از خدابنده
۱۴:۱۲ ۲۲ آبان ۱۳۹۲
جان عالم به فدایت یا حسین
Iran (Islamic Republic of)
عباس
۱۳:۵۳ ۲۲ آبان ۱۳۹۲
السلام علیک یا اباعبدالله
حسین جان:جان مرا هم از رذالت و سیاهی نجات بده
United Arab Emirates
ناشناس
۰۷:۴۲ ۲۲ آبان ۱۳۹۲
از ته دل اشك سوز بي اراده جاري شد
Iran (Islamic Republic of)
reza
۰۱:۲۱ ۲۲ آبان ۱۳۹۲
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
Iran (Islamic Republic of)
عزیزی خرمدره
۰۰:۱۶ ۲۲ آبان ۱۳۹۲
یا حسین
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۰۴ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
اللهم اشف کل مریض بحق الحسین علیه السلام
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۱۸:۳۸ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
یا من اسمه دواء وذکره شفا

ان الحسین مصباح الهدی وسفینه النجاه
وقتی میگوییم چراغ هدایت وکشتی نجات هستش یعنی این کارها بفضل خدا ودعای آنحضرت سهل وآسان است
کافی ایست که دور وبرخودمون بگردیم وببینیم چه معجزاتی ائمه ما سلام الله علیهم دارند وچه بسا کسانی هستند که نمیتوانند آنها را ذکرکنند
چشم دل بازکن که جان بینی*آنچه نادیدنی آن بینی*
فقط میگوییم خوش به سعادت چنین کسانی که امام مهربون ما یک نظری به انها داشته
السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین ورحمته الله وبرکاته
التماس دعا
Iran (Islamic Republic of)
reza
۱۸:۳۶ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
یا ابا عبدالله ما را دریاب . هم درمانگان محتاج گوشه نگاه تواند .
Iran (Islamic Republic of)
مصطفی
۱۸:۰۰ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
بسیار متاثر شدم وخوشحال که علی اقا شفا بیدا کردند و من هم التماس دعا دارم وامیدوارم که یک روز شفاعت اقامون شامل حال دو برادر وخواهروخواهرزاده من هم شود که دچار فلج مادر زادی هستند
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
ناشناس
۱۲:۲۱ ۲۵ آبان ۱۳۹۲
انشاالله
Iran (Islamic Republic of)
بنده خدا
۱۹:۰۸ ۱۳ دی ۱۳۹۲
انشاء الله با توسل به چهارده معصوم و توکل واقعی به خداوند همه چیز درست می شود .
Iran (Islamic Republic of)
اسفندیار
۱۷:۵۴ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
یاحسین ،جلوی اشکم را نتوانستم بگیرم . از خدا میخواهم تمام مریضها را به حرمت امام حسین(ع) شفا بدهد.
Iran (Islamic Republic of)
سعید
۱۷:۳۴ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
جانم قربان حسین
-
علی
۱۷:۰۴ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
خیلی زیبا واحساسی بود.اشکم دراومد.ایشااا امام حسین همه مریض هاروشفا بدهد
Iran (Islamic Republic of)
علیرضا
۱۶:۵۶ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
بسیار زیبا بود تحت تاثیر قرار گرفتم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۴۵ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
قربون صفات یا امام حسین ( ع ) قربون وفات یا ابوالفضل ( ع )
Iran (Islamic Republic of)
علی
۱۵:۵۹ ۲۱ آبان ۱۳۹۲
واقعا تموم تنم لرزید . فدای امام حسین بشم که چقدر بخشنده و مهربان است. السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین. من تا 5 سال پیش طبل زن هیئت بودم ولی حیف، حیف که دیگه نمیتونم بدرستی راه برم! امیدوارم که ما هم بتونیم یه روزی راه بریم تا مثل گذشته نوکری امام حسین رو بکنم. التماس دعا
آخرین اخبار