سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،وطن امروز و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛


حسین شریعتمداری سردبیر کیهان در یادداشتی با اشاره به این موضوع که منشا تحریم های آمریکا علیه ایران پرونده هسته ای نیست، نوشت:

«آیا اهمیت برخورداری کشورمان از دانش و فناوری هسته‌ای در حد‌و اندازه‌ای هست که با هزینه‌های آن نظیر تحریم‌های اقتصادی برابری کند؟ و مگر فعالیت هسته‌ای در پیشرفت و توسعه و زندگی مردم چه نقش برجسته‌ای دارد که بهای سنگین آن قابل پذیرش باشد»؟!
این پرسش اگرچه تاکنون بی‌پاسخ نبوده و نمانده است ولی از آنجا که این روزها و همزمان با مذاکرات ایران و 5+1 بار دیگر و در سطح گسترده‌تری از سوی رسانه‌های بیرونی و برخی از جریانات داخلی مطرح شده و به آن دامن زده می‌شود؛ اشاره‌ای - هر چند گذرا- به نکاتی در این باره ضروری به نظر می‌رسد و ابتدا باید گفت؛ این تصور که تحریم‌های اقتصادی آمریکا و متحدانش به خاطر فعالیت هسته‌ای‌ کشورمان  است، امروزه به اندازه‌ای رنگ باخته که به یک شوخی بی‌مزه شبیه است و در این باره پیش از این، مستندات فراوانی داشته‌ایم که نیازی به تکرار آن نیست و نگاه این نوشته از زاویه دیگری است؛

1- دانش هسته‌ای و فناوری آن یکی از حلقه‌های تعیین‌کننده در زنجیره علوم و تکنولوژی است که با بسیاری از شاخه‌های دیگر علوم رابطه علت و معلولی دارد، تا آنجا که حذف این حلقه از زنجیره علم و محرومیت از دانش هسته‌ای می‌تواند خط توسعه علوم و تکنولوژی را به‌طور جدی مختل کرده و در مواردی متوقف کند. از سوی دیگر و دقیقا به همین علت، دانش هسته‌ای ده‌ها شاخه علمی و تکنولوژیک دیگر را در بستر خود تولید و یا گسترش می‌دهد، نظیر استحصال منیزیوم و زیرکونیم (شیمی صنعتی)، ساخت سانتریفیوژهای پیشرفته (مکانیک)، پیشرفت مثال‌زدنی در بهره‌گیری از اشعه لیزر (فیزیک نور)، ساخت آلیاژ مقاوم در برابر چرخش چند ده هزار دور در دقیقه سانتریفیوژها (متالوژی) و ده‌ها دستاورد علمی و تکنولوژیک دیگر که دانش و فناوری هسته‌ای کشورمان علی‌رغم تحریم‌ها و فشارهای فراوان بیرونی در پی داشته است و شرح آن به درازا می‌کشد.

بنابراین، کسانی که توقف برنامه هسته‌ای را توصیه می‌کنند- صرفنظر از نیت و انگیزه واقعی آنها- دست کشیدن از پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک را پیشنهاد می‌کنند و برای کشورمان نسخه عقب‌ماندگی می‌پیچند!

2- تولید برق و انرژی اگرچه یکی از بااهمیت‌ترین دستاوردهای دانش و تکنولوژی هسته‌ای است- که به آن خواهیم پرداخت- ولی کاربرد دانش‌هسته‌ای محدود به تولید انرژی نیست و این فناوری، کاربردهای فراوان دیگری نیز دارد که برای پی بردن به آن کافی است به انبوه سایت‌ها و خروجی اعلام شده مراکز علمی که به آسانی در دسترس همگان است، نیم‌نگاهی انداخته شود. کسانی که توقف برنامه هسته‌ای کشورمان را توصیه می‌کنند، اگر کمترین مایه‌ای از غیرت دینی و ملی و دلسوزی برای مردم این مرز و بوم داشته باشند به یقین با مشاهده فهرست طولانی کاربرد دانش هسته‌ای در عرصه‌های مختلف علمی، صنعتی و اقتصادی، از توصیه ارتجاعی خود شرمنده می‌شوند و البته آنان که خود را به خواب زده‌اند، حساب جداگانه‌ای دارند!

در محدوده این نوشته به چند نمونه از کاربردهای دانش هسته‌ای که فقط اندکی از بسیارهاست اشاره می‌شود، نظیر؛ تهیه و تولید کیت‌های رادیو‌دارویی برای مراکز پزشکی هسته‌ای، تهیه و تولید رادیوداروهای ویژه به منظور تشخیص انواع بیماری‌های تیروئید و درمان آنها، تولید داروهای ضروری برای تشخیص بیماری‌های هورمونی و درمان و ترمیم آسیب‌های هورمونی. کاربرد در تشخیص تومورهای سرطانی، رفع‌گرفتگی‌های وریدی، تصویربرداری و تشخیص بیماری‌های قلبی، عفونت‌ها، التهاب‌های مفصلی، آمبولی‌ها و ده‌ها کاربرد شناخته شده دیگر در عرصه پزشکی.

دانش هسته‌ای در عرصه دامپزشکی نیز کاربردهای فراوانی دارد که تغذیه، بهداشت و ایمن‌سازی محصولات دامی، اصلاح نژاد دام‌ها و... از‌جمله آنهاست.

از تکنیک‌های هسته‌ای برای کشف سفره‌ها و منابع آب زیرزمینی، تشخیص محدوده آن، هدایت آبهای سطحی و زیرزمینی، کنترل ایمنی سدها، کشف نشت‌های احتمالی سدها، پی بردن به آسیب‌های رانشی‌زمین، شیرین کردن آب‌های شور و... استفاده می‌شود.
دانش هسته‌ای در صنایع غذایی و کشاورزی نیز کاربردهای ویژه و منحصر به فردی دارد که مقابله با ویروس‌های گیاهی، مبارزه با آلودگی‌های میکروبی، جلوگیری از فساد مواد غذایی، کنترل حمله حشرات به محصولات کشاورزی، تنظیم زمان رسیدن محصولات، افزایش جهشی برخی محصولات نظیر گندم، برنج و پنبه و... فقط چند نمونه از این کاربردهاست.

دانش و تکنولوژی هسته‌ای کاربردهای فراوان دیگری نیز در سایر حوزه‌های علمی و فنی و اقتصادی دارد که حتی ارائه فهرست آن نیز بیرون از محدوده این نوشته است.

3- و اما، یکی از بااهمیت‌ترین و کارسازترین موارد استفاده صلح‌آمیز از دانش و تکنولوژی هسته‌ای، تولید برق با بهره‌گیری از نیروگاه‌های اتمی و تولید سوخت آن به دو روش، غنی‌سازی اورانیوم از طریق دستگاههای سانتریفیوژ و یا «لیزر» است. این بخش از کاربرد دانش هسته‌ای است که امروزه در کشورمان بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. آمریکا و متحدانش از بیرون و افراد اندک و کم‌شماری از درون برای وادار کردن ایران اسلامی به انصراف از فعالیت هسته‌ای روی همین بخش از کاربرد دانش اتمی تمرکز کرده و توقف فعالیت هسته‌ای و بهره‌گیری از منابع انرژی جایگزین- عمدتا فسیلی- را توصیه می‌کنند. در این باره گفتنی است که؛

4- نیاز سالانه کشورمان به برق نزدیک به 8 هزار مگاوات است برای تولید این میزان برق 220 میلیون بشکه نفت خام مصرف می‌شود و براساس برآورد مراکز علمی، مصرف 220 میلیون بشکه نفت خام بیش از هزار تن گاز مسموم‌کننده و خطرناک «دی اکسید کربن» تولید می‌کند، نزدیک به 170‌تن ذرات معلق در هوا، بیش از 140 تن گوگرد و 55 تن اکسید نیتروژن را در محیط زیست پراکنده می‌سازد. این همه در حالی است که نیروگاه اتمی هیچیک از آلودگی‌های مورد اشاره را ندارد و با توجه به قیمت نفت و گاز، استفاده از نیروگاه اتمی برای تولید برق مورد نیاز کشور، سالانه نزدیک به 6 میلیارد دلار صرفه‌جویی در پی خواهد داشت.

5- توصیه می‌کنند که به جای نیروگاه اتمی می‌توانیم از سوخت فسیلی، یعنی نفت و گاز برای تولید برق استفاده کنیم این پیشنهاد در حالی است که؛

الف: ذخایر نفت و گاز کشور به سرعت رو به کاهش است، که مصرف کلان و پرشتاب داخلی از یکسو و صدور نفت و گاز برای تامین نیازهای مالی از سوی دیگر به جان ذخایر فسیلی افتاده‌اند و نقطه پایان این ذخایر ارزشمند و گرانبها را نزدیک و نزدیکتر می‌کنند.

ب: اکنون زمانی را در نظر آورید- حداکثر 3 تا 4 نسل دیگر- که ذخایر فسیلی کشور تمام شده است. آیا تصور فاجعه بزرگی که به یقین نسل‌های آینده با آن روبرو خواهند شد، وحشت‌آفرین و دردآور نیست؟!  در آن حالت مردم  این مرز و بوم اسلامی اولا؛ هیچ ذخیره فسیلی برای فروش و تامین هزینه‌های جاری کشورشان در اختیار ندارند، تأمین هزینه‌های عمرانی و پیشرفت و توسعه که جای خود دارد!
ثانیا: از سوخت لازم برای ادامه فعالیت نیروگاه‌های تولید برق محروم هستند. و برای تأمین سوخت نیروگاه‌ها باید دست نیاز به سوی کشورهای دیگر دراز کنند و بدیهی است که وقتی خزانه کشور از درآمدهای نفتی خالی باشد قدرت خرید سوخت و یا خرید انرژی از سایر کشورها را نیز نخواهند داشت... و این، یعنی فرو رفتن در خاموشی، توقف فعالیت در تمامی  مراکز تولیدی و صنعتی و زمینه‌هایی که به انرژی برق نیاز دارند.

این واقعیات تلخ و ده‌ها نمونه مشابه دیگر فقط با یک حساب‌سرانگشتی و مراجعه‌ای- هر چند گذرا- به داشته‌ها و یافته‌های انکارناپذیر علمی قابل درک است و از نوع تحلیل‌های من‌درآوردی و آبکی برخی از مدعیان سیاست‌ورزی نیست که در پستوهای حزبی و جناحی ساخته و پرداخته شده باشد و...

حالا باید از کسانی که به کم‌دانی! و یا به فریب «عکس مار» می‌کشند و دانسته یا ندانسته، دیکته آمریکایی‌ها  درباره توقف فعالیت هسته‌ای را به‌بهانه تحریم‌ها به فارسی ترجمه می‌کنند، پرسید، کدام یک از واقعیت‌های تلخ و فاجعه‌آفرین مورد اشاره را می‌توانید انکار کنید؟! و با استناد به کدام تحقیق و بررسی و یا گزاره علمی برای نسل‌های بعدی این مرز و‌بوم نسخه فاجعه می‌پیچید؟! البته که مقاومت با سختی همراه است ولی اگر این سختی بهای یک متاع گرانقدر و یا برای پیشگیری از یک فاجعه وحشتناک باشد، بدیهی است که نه فقط ناگوار نیست بلکه با میل و رغبت، خریدنی و پذیرفتنی نیز هست.

6- برخی از مدعیان که از یکسو پی‌آمد فاجعه‌بار پایان ذخایر فسیلی برای چند نسل آینده را قابل انکار نمی‌دانند و از سوی دیگر - به هر علت و با هر انگیزه‌ای - توقف فعالیت هسته‌ای کشورمان را توصیه می‌کنند، از انرژی‌های دیگر نظیر انرژی خورشیدی، انرژی بادی و یا آبی به عنوان جایگزین انرژی فسیلی یاد می‌کنند! که این توصیه‌ها قبل از آن که کارساز باشد، از شدت ناپختگی، خنده‌دار است، چرا که؛ انرژی خورشیدی هنوز قابلیت صنعتی شدن و تولید انبوه را ندارد. تولید انرژی از آب با توجه به این که کشورمان از جمله کشورهای خشک و کم‌آب است، ناممکن بوده و هرگز نمی‌تواند جوابگوی نیاز کشور پهناوری نظیر ایران اسلامی باشد. برخی از کشورهای اروپایی مانند آلمان که مدعیان به آن استناد می‌کنند، از جمله کشورهای پرآب هستند و در بسیاری از شهرهای خود، از رودخانه‌های بزرگی نظیر اروند‌رود برخوردارند و تولید انرژی از باد اولا؛ پرهزینه و ثانیا؛ کم بازده است و ثالثا- مهم‌تر از همه - کشورمان بادخیز نیست.

 و اما، ممکن است گفته شود که بعد از پایان ذخایر فسیلی می‌توانیم به سراغ تولید انرژی هسته‌ای برویم! که باید گفت؛ فرایند تولید انرژی هسته‌ای، دستکم 20 سال زمان می‌برد.

7- و در پایان یادداشت پیش‌روی،  حق آن است که به بخشی از بیانات حکیمانه و گره‌گشای حضرت آقا دراین‌باره اشاره کنیم؛
«ملت ایران نیز مانند کشورهای مختلف درصدد است انرژی مورد نیاز خود را از نیروگاه هسته‌ای تأمین کند، چرا که در غیر این صورت از قافله علم باز هم عقب خواهد ماند. بنابراین تلاش برای دستیابی به فناوری هسته‌ای و دیگر فناوری‌هایی که ایران را به اوج قله علم نزدیک کند امری واجب و وظیفه‌ای ملی است و ملت و دولت ایران برخلاف خواست خائنینی که اهداف آمریکا را دنبال می‌کنند با پایداری در برابر فشارهای مراکز سلطه جهانی، این هدف اساسی را دنبال خواهد کرد... نفت سرمایه‌ای تمام شدنی است که مشکلات زیست‌محیطی را نیز به همراه می‌آورد، ضمن آنکه می‌توان آن را به فرآورده‌های بسیار ارزشمندتر تبدیل کرد. بنابراین با چه منطقی ملت ایران، به استفاده نامحدود از نفت ادامه دهد و از انرژی هسته‌ای صرف‌نظر کند؟... دشمنان این ملت در واقع منتظرند نفت ایران تمام شود و ملت دست نیاز به سمت آنان دراز کند و محتاج آنها شود، اما ایران این مسئله را نمی‌پذیرد و با تکیه بر حرکت علمی ارزشمند جوانانش روزبه‌روز به پیش خواهد رفت.»
 
جعفر خیرخواهان مطلبی را با عنوان«لازمه ايستادن ايران در بين 10 اقتصاد اول دنيا»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند:

رئيس جمهور ايران که يکي از ميهمانان و سخنرانان اصلي اجلاس امسال مجمع جهاني اقتصاد در داووس سوئيس به حساب مي آمد در فرازي از سخنان خويش جمله اي کليدي ابراز داشتند که "اقتصاد ايران، بنيه و ظرفيت آن را دارد تا ظرف سه دهه آينده در زمره ده اقتصاد اول دنيا قرار گيرد." ايشان در ادامه توضيح دادند "اين هدفي است که در کلانِ برنامه ريزي اجتماعي، اقتصادي، سياست داخلي و سياست خارجي در پي آن بوده، و براي تحقق آن، قصد جدي دارم که همه پي ريزي هاي لازم در مدتي که مسئوليت دولت را برعهده دارم، انجام، و همه موانع سياسي و اقتصاديِ عمده را مهار و مرتفع نمايم."

دکتر روحاني اقتصاد ايران را در کنار اقتصادهاي نوظهور قرار داده و چنين گفتند: "روشن تر بگويم، من اقتصادِ ايران را نزديک ترين، همگون ترين، و با ظرفيت ترين اقتصاد به اقتصادهاي موفقِ نوظهور مي بينم، و آينده را همراه و در کنار آنها، ترسيم مي کنم."

همان طور که رئيس جمهور محترم به درستي اشاره کردند ايران استحقاق و قابليت آن را دارد که در بين 10 قدرت اقتصادي جهان جاي گيرد. اما مهم داشتن عزم جدي و برنامه و نقشه راه و تعهد به اجراي آن است. با تصويب سند چشم انداز 20 ساله قرار بر اين بود به سمت عمل به آن حرکت کنيم و در صورت تحقق و تداوم نرخ رشد اقتصادي 8 درصدي، به راحتي مي توانستيم قدرت اول منطقه شويم و سپس در افق 20 ساله دوم در بين 10 اقتصاد اول جهان جاي گيريم. اما متاسفانه دولت پيشين در هشت سال مسئوليت، هدف گذاري ها را تغيير داده و با سياست هاي پوپوليستي، اقتصاد و توليد ملي را رنجور کرد.

بي مناسبت نيست به وضعيت کشور همسايه ترکيه نگاهي بيندازيم که اصلي ترين رقيب ايران در منطقه غرب آسيا است. اين کشور نيز براي افق سال 2023 خود به مناسبت يکصدمين سال تاسيس جمهوري ترکيه به دست آتاتورک، همين هدف را تعيين کرده است يعني دهمين اقتصاد بزرگ جهان شود. براي رسيدن به اين هدف، توليد ناخالص داخلي ترکيه که در سال 2014 از يک تريليون دلار رد مي شود بايد در سال 2023 به 2 تريليون دلار برسد و بدين منظور نياز به حفظ نرخ رشد اقتصادي سالانه 7 درصدي دارد.

ترکيه براي تبديل شدن به قدرت دهم جهاني، اهداف بخش هاي متعدد ديگري را مشخص کرده است مثل: رساندن حجم صادرات به 500 ميليون دلار، تبديل شدن به پنجمين مقصد اصلي گردشگري جهان با سالي 50 ميليون بازديدکننده خارجي، بودن يکي از 10 بندر بزرگ جهان در ترکيه و ...ترکيه هم اکنون رتبه هفدهمين اقتصاد جهان را دارد و در ده سال گذشته يکي از موتورهاي رشد اقتصاد جهان بود رشد اقتصادي که در برخي سالها به 11 درصد هم رسيد.

البته ترکيه هميشه اين گونه نبوده است به طوري که در سال هاي 2000 و 2001 گرفتار بحران مالي، نرخ تورم سه رقمي و بخش بانکداري ورشکسته بود. در سال 2001 رشد اقتصادي آن به منفي 6 درصد سقوط کرد. اما با به قدرت رسيدن حزب عدالت و توسعه در ترکيه، ورق برگشت. دولت جديد بي درنگ شروع به اصلاح ساختار اقتصادي و کاهش نرخ تورم و تثبيت ارزش ليره نسبت به ساير ارزها کرد تا اعتماد سرمايه گذاران به ثبات اقتصادي جلب شده و صادرات جهش کند. ترکيه در فاصله تنها ده سال با تمرکز بر مزيت هاي خود توانست به يک بازيگر مهم در صحنه اقتصاد جهان تبديل شود. پيدايش طبقه کارآفرين از مناطق مرکزي ترکيه (معروف به ببرهاي آناتولي) در صنايع منسوجات، لوازم منزل، ساختمان، آهن و فولاد و شيميايي، يک طبقه متوسط چشمگير به وجود آورد که براي توسعه اقتصادي ضروري است.

پس چه خوب است از تجربه ملت هايي که رشد بالا داشته اند درس بگيريم. خوشبختانه کميسيون رشد بانک جهاني در گزارش سال 2008 با بررسي تجربه چهل سال رشد اقتصادي در کشورهاي با رشد 7 درصد و بالاتر نشان داد همه آنها در اين عوامل اشتراک داشته اند: ثبات اقتصاد کلان و منابع مالي پايدار دولت؛ نرخ بالاي پس انداز و سرمايه گذاري؛ تخصيص منابع بر اساس قيمت هاي بازاري؛ اقتصاد باز صادرات محور، دانش و ظرفيت پاسخگويي به تقاضاي جهاني و سرانجام از همه مهمتر رهبري و حکمراني سالم که متعهد به رشد اقتصادي بالا باشد و نظام اداري توانمند و بدون فساد داشته باشد.

بايد توجه داشت تمام پيشرفت هاي علمي و اختراعاتي که مي کنيم در نهايت امر بايد در شاخص رشد توليد ناخالص داخلي جلوه گر شود. متاسفانه رشد اقتصادي ايران، نه رشد درون زا و متکي بر توانمندي هاي داخلي، بلکه متکي بر فروش نفت بوده است. جهش قيمت نفت در هشت سال گذشته، دست دولت احمدي نژاد را در ايجاد رفاه موقتي براي مردم باز گذاشت که به محض تشديد تحريم و کاهش درآمد نفتي آن رفاه هم رنگ باخت.

افزايش رشد اقتصادي و پايداري آن در گرو بهره وري نيروي کار و تحول تکنولوژيک است و تنها وسيله رسيدن به آن هدف، آموزش و پژوهش جهت افزايش کارآيي و سطح مهارت افراد است. توجه به تحقيق و توسعه و افزايش سهم آن از 0.5 درصد کنوني به 2 يا 3 درصد بايد در دستور کار دولت قرار گيرد.

با مسير طي شده در هشت سال گذشته، رشد اقتصادي در حد دو تا سه درصد بيشتر نخواهد بود که اگر رشد جمعيت را هم از آن کم کنيد رشد سرانه ناچيزتر خواهد شد. چنين عملکردي باعث خواهد شد ايران از رتبه 17 يا هجدهمين اقتصاد بزرگ جهان به رتبه هاي بالاي بيست سقوط کند و کشورهايي مثل ترکيه، عربستان و حتي امارات و مصر جاي ايران را بگيرند. اين هشداري است که اگر دير بجنبيم و سرگرم دعواها و منازعات داخلي شويم به تدريج در صحنه جهاني به حاشيه رانده خواهيم شد. جداي از اين، کشور ما در مقطع کنوني با نسل جديد و انبوه جواناني روبرو است که پر از اميد و آرزو بوده و همواره خود را با ساير کشورها مقايسه کرده و توقع دستيابي به سطح رفاه و امکانات آنها را دارند. کم رشدي اقتصاد و عدم تامين نيازهاي اين نسل پرتکاپو باعث سرخوردگي آنها شده و اين فرصت جمعيتي را هم به تهديد تبديل مي سازد.

روزنامه رسالت ستون سرمقاله روزنامه خود را به مطلبی با عنوان«اتاق گريم آمريكايي‌ها كجاست؟»نوشته شده توسط سید مسعود علوی اختصاص داد:

يك جريان خزنده كه تتمه فتنه سال 88 هستند در حال گريم آمريكايي‌ها در داخلند تا خصومت و خشونت آنها عليه ملت و كشور لاپوشاني شود.ملت ما با هوشمندي طي سه دهه گذشته بازسازي سلطه آمريكا در ايران را با مقاومت و بصيرت به هم زدند و در اشكال جنگ نرم و جنگ سرد و جنگ گرم، شكست‌شان دادند.اكنون آمريكايي‌ها با آرايش جديد و با ادبيات جديد برگشته‌اند و مشغول باز توليد فتنه‌هاي گذشته هستند.آمريكايي‌ها قبل از بازگشت، در اتاق گريم سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، خود را به شكل مضحكي بزك كرده‌اند. اگر دقت در نوع آرايش آنها نداشته باشيم ممكن است از يك سوراخ چند بار گزيده شويم. مقام معظم رهبري در ديدار با مردم آذربايجان از اين توطئه رونمايي كردند و فرمودند: "برخي تلاش مي‌كنند چهره آمريكايي‌ها را بزك كنند و زشتي‌ها و خشونت‌ها و وحشت‌آفريني‌ها را از اين چهره بزدايند و دولت آمريكا را دولتي علاقه‌مند به مردم ايران و انسان دوست معرفي كنند اما تلاش اينها به نتيجه نمي‌رسد." (1)

بايد ديد آمريكايي‌ها اكنون در كدام اتاق گريم مشغول بزك كردن خود هستند؟ با كمي دقت در حجم كار رسانه‌اي كه اكنون در فضاي كشور در جريان است معلوم مي‌شود اولين اتاق گريم آمريكايي‌ها برخي از همين روزنامه‌هاي داخل است. آنها سعي مي‌كنند جنايات آمريكا در ايران را به وادي فراموشي ببرند و حتي خيانت‌ها و جنايات رژيم صهيونيستي به  عنوان فرزند نامشروع آمريكا در منطقه را با تردستي در رسانه‌ها از يادها بزدايند تا جايي كه سخن از به رسميت شناختن رژيم منحوس اسرائيل غاصب را به زبان مي‌آورند.اكنون آمريكايي‌ها در عراق و افغانستان و سوريه و لبنان به كمك تكفيري‌هاي تروريست، حمام خون راه انداخته‌اند. در حال حاضر آمريكايي‌ها با هزاران كشته و مجروح، يك دولت قانوني در مصر را به زير كشانده‌اند و در كشورهاي اسلامي كه موج بيداري اسلامي، استبدادهاي خونخوار را به زير كشاند، از طريق عناصر خود و دستگيري‌هاي وسيع و نقض حقوق بشر، استبداد جديدي را بازسازي مي‌كنند.

 آمريكايي‌ها بي‌سر و صدا نسل‌هاي جديدي از بمب‌هاي هسته‌اي را آزمايش وزرادخانه اتمي خود را تجهيز مي‌كنند. غارت منابع زيرزميني و روزميني كشورها بويژه كشورهاي اسلامي بيش از پيش در دستور كار غرب و بخصوص  آمريكايي‌هاست.كارنامه خيانت آمريكا در ايران، منطقه و جهان، در برخي رسانه‌هاي داخلي براي بزك كردن آمريكايي‌ها سانسور مي‌شود و در عوض، نظام اسلامي به موازات اين بزك كردن، متهم به نقض حقوق بشر و حمايت از تروريسم مي‌شود. اينها مسائل ساده‌اي نيست. همين گريم در فضاي مجازي با دست بازتري صورت مي‌گيرد. اين فضاي آلوده را بايد به امواج ماهواره‌اي بيش از سه هزار كانال تلويزيوني كه اكثرا فارسي زبان هستند اضافه كنيم.مساحت اتاق گريم را مي‌توان در همين وسعت مورد شناسايي قرار داد.دولت "تدبير و اميد" براي رصد كردن توطئه‌هاي آمريكا در حوزه رسانه مشغول چه كاري است؟ اخباري كه از اين غفلت و بي‌خبري و حتي هم صدايي مي‌رسد، تاسف‌بار است.

اكنون خط رسانه‌اي مكتوب و مجازي اهل فتنه بازسازي شده است. حساسيت دستگاه قضائي و نهادهاي نظارتي دولت به شدت كاهش يافته است. برخي اهل فتنه در مصادر امور اجرايي و بويژه سياسي و فرهنگي قرار گرفته‌اند. اين جريان دنبال يك سر مي‌گردد. سر آنها در حصر است. لذا فشار دولت آمريكا مبني بر رهايي از حصر، مثل دم خروس، وابستگي اين جريان به دشمن را مي‌نماياند. متاسفانه در داخل، عده‌اي همين خط را دنبال مي‌كنند. مقام معظم رهبري در ديدار با مردم آذربايجان خطر مداخله آمريكايي‌ها در امور داخلي ايران در حمايت از اهل فتنه را يادآور شدند و از آن به عنوان "حمايت وقاحت‌آميز" ياد كردند. رئيس جمهور محترم به عنوان رئيس شوراي امنيت ملي بايد به اين بانگ بيدار باش رهبري توجه كند و جلوي باز توليد فتنه توسط آمريكايي‌ها و عوامل آنها در داخل را بگيرد. شوراي امنيت ملي بايد در مورد اتاق‌هاي گريم آمريكايي‌ها در داخل فكري بكند. اگر از اين امر غفلت كند، مردم خودشان درباره برهم زدن اين اتاق‌ها اقدام  خواهند كرد.


حسین قدیانی در مطلبی با عنوان«کیلومترها جلوتر از همصدایی با اسرائیل!»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز اینگونه نوشت:


روز دوشنبه اغلب روزنامه‌ها که در میان‌شان 2 تا هم زنجیره‌ای پیدا می‌شد، از قول نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل و در آستانه دور جدید مذاکرات هسته‌ای نوشتند: «ایران تا همین جای توافق ژنو هم، بی‌آنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته. بخش مهمی از تحریم‌های ایران لغو شده و...».

یک بار دیگر به جملات نتانیاهو دقت کنید؛
- ایران در توافق هسته‌ای، چیز خاصی از دست نداده.
- ایران در توافق هسته‌ای، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته.
- بخش مهمی از تحریم‌های ایران لغو شده.

این جملات برای شما آشنا نیست؟! آیا عینا همین جملات، توسط بعضی‌ها در این چند وقت اخیر، مکرر نقل نشده؟! این جملات، آیا تکرار همان سخنان معدودی از دوستان دیپلمات ما نیست؟! و آیا جز این است که اصلاح‌طلبان و زنجیره‌ای‌ها، دقیقا از همین جملات درباره توافق ژنو استفاده می‌کنند؟!طرفه حکایت اینجاست؛ با وجود این همه تشابه تامل برانگیز، بعضی‌ها در یک دروغ بزرگ و یک بی‌اخلاقی نابخشودنی، منتقدان توافق ژنو را همصدا با سران رژیم غاصب قدس معرفی می‌کنند. این در حالی است که اگر تشابهات ظاهری در واکنش به توافق ژنو، ملاک یکی شدن صدا با سران اسرائیل باشد، پای جماعت خوش‌بین به دشمن بی‌ادب و بددهان ملت، گیر است.

اولا؛ رئیس رژیم جعلی اسرائیل یعنی به عبارتی رئیس و پیشکسوت نتانیاهو، شیمون پرز، بارها و بارها روی خوش به توافق نشان داده. علت هم کاملا واضح است. اصولا هر آنچه دایره دستیابی ایران و ایرانی را به حق خود تنگ‌تر کند باعث خشنودی اسرائیل است. مگر ممکن است ما دُر غلتان هسته‌ای را با چند تا آب نبات صدقه‌ای معاوضه کنیم و اسرائیل بدش بیاید؟!

ثانیا؛ منتقدان توافق ژنو اگر از منظر حق و حقوق ملت ایران، توافق را لازم‌النقد می‌دانند، لیکن نتانیاهو از منظر شکم‌سیری‌ناپذیری نظام سلطه که هرگز به کم قانع نیست، این توافق را بد می‌شمرد. این 2 اگر فقط یک عبارت 2 کلمه‌ای «توافق بد» در کلام‌شان مشترک است اما در تشریح آنچه بد بودن توافق می‌خوانندش، فاصله‌ای بس بعید و دور با هم دارند. فلذا همصدایی اصل‌کاری با صهیونیست‌ها، اتفاقا از آنِ کسانی است که در داخل، توافق را خوب و عالی فرض کرده‌اند. چه نتانیاهو که به توافق ژنو می‌تازد و چه بعضی‌ها که به آن می‌نازند، هر 2 بر این باورند؛ «ایران، بی‌آنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته. بخش مهمی از تحریم‌های ایران لغو شده و...» بنابراین تشابه در محتوا و همصدایی در متن، مربوط به نتانیاهو است که توافق را بد می‌داند با عده‌ای که در داخل، توافق ژنو را توافقی خوب می‌شمرند. این هر دو برای تشریح بد یا خوب بودن توافق ژنو، عینا و دقیقا به جملاتی شبیه هم استناد می‌کنند.

 من در اینجا، مثالی که قبلا هم زده بودم، تکرار می‌کنم. در یک مسابقه فوتبال، هواداران تیم «الف» و طرفداران تیم «ب» هر دو با شعار «حمله، حمله» از تیم‌های‌شان «گل زدن» می‌خواهند. این تشابه ظاهری، دست بر قضا، اوج افتراق این دو گروه تماشاگر را می‌رساند، چرا که یکی پیروزی تیم «الف» را جست‌وجو می‌کند و دیگری برد تیم «ب» را. این وسط، همصدای با رقیب، آن طرفدار نادان تیم «الف» است که بازیکنان «الف» را با شعارهای خود، دعوت به وا دادن، گل خوردن و باختن کند! در عالم سیاست هم همین است. بعضی‌ها دشمن را بزک می‌کنند تا دوست را به امتیاز بیشتر دادن وادارند. و صدالبته چنین امر ناصواب و ناثوابی، فقط همصدایی با دشمن نیست، بلکه همراهی و همدلی با خصم نیز هست! بگذریم که آحاد مردم، به این گزاره مشترک یعنی «ایران تا همین جای توافق ژنو هم، بی‌آنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب‌گرفته.

بخش مهمی از تحریم‌های ایران لغو شده و...» روز 22 بهمن پاسخ محکمی دادند، صرف‌نظر از اینکه گوینده که باشد و کجا؟! خواه نتانیاهو بگوید؛ «توافق به نفع ایران بوده»، خواه بعضی‌ها. ملت در 22 بهمن با شعارهای خود نشان داد با این نظر، اصلا موافقتی ندارد.  من خود به نیکی می‌دانم که متهم کردن بی‌ربط گروه‌های سیاسی مخالف به همصدایی با اسرائیل، از مصادیق بی‌تقوایی در کار سیاسی است؛ عمل غیر‌پرهیزکارانه‌ای که مکرر و متاسفانه بعضا از ناحیه دوستان دیپلمات، صادر شده است. صدالبته این را نیز عقیده دارم که همصدا خواندنِ همصدایان با اسرائیل، نه بی‌تقوایی سیاسی که مصداق شفافیت در امر اطلاع‌رسانی است. سال 88 شعار «نه غزه، نه لبنان...» همصدایی با اسرائیل بود. بی‌قانونی علیه 40 میلیون رای ملت، من‌جمله رای اکثریت، همصدایی با اسرائیل بود. تهمت تقلب به نظام 300 هزار شهید جمهوری اسلامی زدن، همصدایی با اسرائیل بود. «تقلب، اسم رمز آشوب»، همصدایی با اسرائیل بود.

 فتنه علیه راه و رای ملت، همصدایی با اسرائیل بود. پول مالیات مردم آمریکا را گرفتن و کار کردن برای دولت آمریکا جهت براندازی انقلاب اسلامی، همصدایی با اسرائیل بود. حذف «اسلام» از شعار «استقلال، آزادی...»، همصدایی با اسرائیل بود. آتش زدن عکس امام، همصدایی با اسرائیل بود. اهانت به ساحت قدسی یوم‌العیار عاشورا، همصدایی با اسرائیل بود. هلهله و سوت و کف در جوار خیمه عزای این ملت، همصدایی با اسرائیل بود... و عاقبت، چیزهای زیادی بود که نتانیاهو را بر آن داشت تا از سران بدبخت فتنه به عنوان «دوستان خوب خود» یاد کند! کیلومترها جلوتر از همصدایی با اسرائیل، جماعتی را می‌شناسیم که رسما 40 میلیون رای ملت را و آرمان‌های خمینی بت‌شکن را به رژیم غاصب قدس فروختند و عامدانه یا از روی غفلت، بدل به ستون پنجم اسرائیل شدند. مع‌الاسف علیه این تندروی در خباثت و افراط در دنائت، لام تا کام صدایی از میانه‌روهای معتدلی چون آقای ناطق و بعضی روحانی‌های دیگر درنیامد، تا معلوم شود شعر «اعتدال» حتی نزد سرایندگانش نیز اندک ارج و قربی ندارد! در سیاست، افه‌هایی هست که هرگز به بعضی‌ها نمی‌آید! انقلابی‌ها را تندرو نخوانند، منتقدان را «بی‌سواد» ننامند، «آشتی‌ملی» پیشکش! «آشتی‌ملی» یوم‌الله 22 بهمن 92 وارد سی و ششمین سال حیات خود شد! نیست که بعضی‌ها به ملت و ساخت درونی کشور، اعتماد ندارند، نیست که فالوده به جای توده‌های نازنین ملت، با فتنه‌گران متمول می‌خورند، یادشان رفته 35 سال از عمر «آشتی‌ملی» این دیار می‌گذرد.

همه نوع تندروی دیده بودیم، الا تندروی در افه میانه‌روی! نان بزرگان خوردن و سنگ بازرگان به سینه زدن! دم از اخلاق زدن و متهم کردن منتقدان توافق سست ژنو به همصدایی با اسرائیل! کیست همصدا با اسرائیل؟! چند روز پیش نتانیاهو، خیلی واضح بیان کرد که «ما نه حق غنی‌سازی را برای ایران به رسمیت می‌شناسیم، نه چرخیدن هیچ سانتریفیوژی را». یعنی «هسته‌ای بی‌هسته‌ای». و اما این سخن نتانیاهو، شما خواننده عزیز را یاد چه می‌اندازد؟! براستی، چه جماعتی در داخل، همراه و هم‌رأی با دشمن و بدتر از همصدایی، بر بی‌خود بودن دانش هسته‌ای تاکید دارند؟! «هسته‌ای اصلا چه فایده‌ای دارد؟!»، «کشوری که نفت و گاز دارد، هسته‌ای می‌خواهد چکار؟!»، «ما اصلا هسته‌ای نداشته باشیم، چه می‌شود؟!» و... آیا تمنای گروهی هر چند قلیل از جماعت موسوم به اصلاح‌طلب نیست؟! و آیا جز این است که این عده بزدل و زبون، برای اهداف دشمن صهیونیستی، مشغول ایفای نقش سرباز هستند؟! و همان حرف، نیت و مراد او را عینا با همان ادبیات او، دنبال می‌کنند؟! از همه اینها گذشته، کلام زشت «ما اسرائیل را به رسمیت می‌شناسیم»، از کدام اردوگاه بیرون آمد؟! منتقدان توافق ژنو یا چاپلوسان دیپلماسی صدقه‌ای؟!
***
ما آن جماعتی هستیم که از حاج احمد متوسلیان و شهید طهرانی‌مقدم، خط می‌گیریم. ما همصدا با موشک شهاب 3 هستیم. ما همصدا با صدای رگبار اسلحه شهید اصغر وصالی هستیم. ما همصدا با قدس شریفیم نه غاصب آن. ما همصدا با خون شهدای «الی‌بیت‌المقدس»‌ایم نه سازشکارانی مثل بازرگان که هر چه بود -حتی اگر بنده خدا هم بود- بر خلاف خمینی و چمران، «سرباز خدا» نبود. ما همصدا با تنها چمران موجود، یعنی «چمران ولی‌فقیه» هستیم که زندگی در آمریکا را به نفع جنگ با صهیونیست‌ها بدرود گفت، که با همه عارف بودنش، آنجا که پای جنگ درمیان بود، سیلی به گوش زندگی و صلح و صفا زد، که گفت: «وقتی شیپور جنگ، نواخته شود، مرد از نامرد، شناخته می‌شود»، که خمینی از بازرگان، بسیجیان از ملی‌مذهبی‌ها، بچه‌رزمنده‌ها از سازشکاران، انقلابی‌ها از خیر سرشان میانه‌روها، شهدای هسته‌ای از همصدایان با اسرائیل و ملت غیور ایران از بعضی صاحبان تزویر. آری! اسرائیل، همان رژیم جلاد و بی‌قاعده و قانونی که طولانی‌ترین گروگانگیری تاریخ در پرونده اوست و سرنوشت نامعلوم حاج احمد متوسلیان ما، بخشی از جنایت اوست، هنوز هم دقیقا عین آمریکا، برای سران فتنه دل می‌سوزاند. خط را اگر از خمینی و خامنه‌ای بگیری با آزادی قدس همصدا می‌شوی، اما خط سیاسی را اگر به جای بزرگان که «سرباز خدا» هستند، از بازرگانِ‌پشیمان بگیری، به خود که بیایی می‌بینی بسیار بدتر از بازرگان، بدل شده‌ای به «دوستان خوب نتانیاهو».

 زمانی که شیپور جنگ نواخته می‌شود، همین 22 بهمنِ سی و پنجم نشان داد ملت ایران، «ملت موقت» نیست. باشد که دولت‌ها، سرمشق استقامت را از مقاومت ملت بگیرند نه «دولت موقت». نیک اگر بنگری، دولت موقت، یکی هم در همصدایی با اسرائیل بود که انقلاب دوم شهیدان وزوایی و ورامینی علیه شیطان بزرگ را برنتافت. خداوند البته رحمت کند مهندس بازرگان را. آن مرحوم اینقدر صداقت داشت که از یک جا به بعد، دیگر نان امام و انقلاب را نخورد. حقا که بازرگان از یک جایی به بعد، دیگر نان بزرگان را نخورد! در شگفتم از بعضی‌ها که حتی نان بازرگان را هم به نرخ روز می‌خورند! و تازه متوجه شده‌اند آن مرحوم، اهل نماز و روزه هم بود! خدا می‌داند انقلاب، چقدر لطمه خورده از جماعتی که نان را به نرخ روز می‌خورند! 88 ساکت بودند و حالا برای ما ناطق شده‌اند! چند جمله بالاتر نوشتم؛ «در سیاست، افه‌هایی هست که هرگز به بعضی‌ها نمی‌آید!» اگر نماز و روزه، بعضی‌ها را یاد بازرگان می‌اندازد، مرا یاد بزرگان می‌اندازد، یاد خمینی، یاد سرباز خدا، یاد چمران، یاد علم‌الهدی. اگر دین، بعضی‌ها را یاد بازرگان می‌اندازد، مرا یاد آخرین نماز زین‌الدین می‌اندازد، یاد برادران دستواره، یاد بچه‌بسیجی‌ها، یاد رد قناسه بر پیشانی آن شهید روستایی، هنگام تشهد در نماز... یا بهتر بگویم؛ هنگام شهادت در خانقاه بازی‌دراز.

«آمريكا باز هم در سوريه ناكام خواهد شد»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:

يك روزنامه نگار عرب در تحليلي كه از شكست مذاكرات ژنو 2 نوشته، عذرخواهي "اخضر ابراهيمي" نماينده سازمان ملل در بحران سوريه را به منزله "صدور گواهي فوت كنفرانس ژنو" دانسته است.به نظر مي‌رسد اين روزنامه‌نگار عرب، از ابتدا با خوشبيني به مذاكرات ژنو نگاه مي‌كرده و لذا اكنون به چنين نتيجه‌اي رسيده است. اگر وي به واقعيت اين مذاكرات و نيت‌هائي كه برگزار كنندگان آن داشتند توجه مي‌كرد، هرگز به آن خوشبين نبود و قبل از برگزاري، آن را شكست خورده اعلام مي‌كرد و در مقاله خود مي‌نوشت: برگزار كنندگان كنفرانس ژنو 2 درصدد صادر كردن شناسنامه براي مرده‌اي به نام كنفرانس ژنو هستند.شكست قطعي كنفرانس ژنو 2 را بسياري از سياستمداران مستقل و اهالي واقع بين رسانه، قبل از آغاز آن پيش‌بيني كرده بودند. علت ناكامي اين مذاكرات، برخلاف اظهارنظر همين روزنامه نگار عرب و بعضي تحليل گران ديگر، اختلاف نظر ميان طرفين سوري مذاكره (دولتي‌ها و مخالفين دولت) نبود. زيرا گردانندگان اين مذاكرات، كه پشت پرده هم نبودند و كاملاً آشكار عمل مي‌كردند، اهدافي داشتند كه با واقعيت‌هاي موجود در سوريه هيچ تناسبي نداشت و به همين دليل اصولاً چنين مذاكره‌اي نمي‌توانست به نتيجه برسد.

نگاهي اجمالي به عملكرد گردانندگان مذاكرات ژنو 2 و آنچه در صحنه سوريه در جريان است به روشني نشان مي‌دهد از چنين مذاكراتي غير از شكست نتيجه‌اي نمي‌شد انتظار داشت. عمده‌ترين نكات مربوط به اين موارد را مي‌توان اينگونه توضيح داد:

1 - آمريكا و دولت‌هاي اروپائي همراه با واشنگتن در ايجاد بحران سوريه، همزمان با تبليغات و تحركات وسيع براي برگزاري مذاكرات ژنو 2 تمام تلاششان را در جهت ارسال سلاح براي تروريست‌ها و مخالفان دولت سوريه بكار بردند و به توصيه‌هاي مربوط به خودداري از كمك‌هاي تسليحاتي به تروريست‌ها در آستانه مذاكرات اعتنائي نكردند. هدف از اين اقدام، ساقط كردن دولت سوريه به هر قيمت بود نه حركت به سوي برقرار ساختن صلح. حاميان غربي تروريست‌هاي سوريه مي‌خواستند در ژنو، شكست خود در سوريه را جبران كنند و با تصويب قطعنامه‌اي كه حاوي تشكيل دولتي انتقالي منهاي اسد باشد به هدفي كه سه سال است در پي آن هستند ولي نتوانسته‌اند به آن دست يابند برسند.

2 - با اينكه جمع بندي دبيركل سازمان ملل اين بود كه حضور جمهوري اسلامي ايران در مذاكرات ژنو 2 مفيد و مؤثر است و بر همين اساس از ايران براي اعزام هيأ‌تي جهت حضور در آن دعوت رسمي به عمل آورد، وزير خارجه آمريكا او را وادار كرد اين دعوت را پس بگيرد. هنگامي كه بان كيمون، دعوت خود از ايران را پس گرفت، از يكطرف رسوائي بزرگي براي خود وي و سازمان ملل پديد آمد و از طرف ديگر پرده از چهره رياكار آمريكا، كه عليرغم طرفداري از مذاكرات، درصدد به كرسي نشاندن مقاصد شوم خود در ژنو بود، كنار رفت. اين اقدام، يكي از اشتباهات استراتژيك آمريكا بود كه براي درك واقعي نيت برگزار كنندگان غربي مذاكرات ژنو 2 كمكي بزرگ و سندي ماندگار در تاريخ است.

3 - مهره‌هاي منطقه‌اي آمريكا، كه سه سال است دلارهاي نفتي متعلق به مردم عربستان و قطر را به جيب تروريست‌ها و به شكم زرادخانه‌هاي غربي سرازير مي‌كنند و مسئولين اتحاديه عرب، مفتيان بي‌خدا، رسانه‌داران وابسته و دلال‌هاي سياسي بين‌المللي را مي‌خرند تا عليه سوريه بگويند و بنويسند و فتوا بدهند و طرح تهيه كنند، تنها راه جبران شكست خود را در مذاكرات ژنو 2 جستجو مي‌كردند. آنها تلاش كردند از ژنو قطعنامه‌اي به دست بياورند كه از آن بوي پايان يافتن عمر دولت سوريه به مشام برسد، ولي موفق نشدند. آنها مذاكره را براي حل بحران نمي‌خواستند بلكه درصدد بودند بحران را به نفع خود به پايان ببرند و چنين چيزي شدني نبود.

4 - صحنه نبرد در سوريه، مدتي است كه به نفع دولت و ارتش و به زيان مخالفان به ويژه تروريست‌ها و حاميان منطقه‌اي و بين‌المللي آنها رقم مي‌خورد. پيروزي‌هاي ارتش سوريه، دلايلي دارد كه در اين مقاله مجالي براي تشريح آنها وجود ندارد ولي اين ارتش بامقاومتي كه در برابر فشارها، تطميع‌ها و تهديدها درطول سه سال گذشته نشان داده، ثابت كرده است كه به دولت وفادار است و اين پيروزي‌ها به همين دليل ادامه خواهد داشت. طبعاً دولت سوريه با در اختيار داشتن اين اهرم، نبايد امتياز بدهد.

5 - مردم سوريه نيز عامل مهمي براي اعتماد به نفس دولت سوريه هستند. اين، يك ادعاي دولتي يا تبليغاتي نيست كه حتي بعد از سه سال جنگ و تخريب و فشار و آوارگي و انواع و اقسام سختي‌ها، اكثريت مردم سوريه با دولت هستند. اين واقعيتي است كه در هفته‌هاي اخير، حاميان غربي تروريست‌ها به زبان آورده‌اند و گفته‌اند اگر انتخابات آزاد برگزار شود بشار اسد پيروز انتخابات خواهد بود. دولتي كه از اين پشتوانه برخوردار است، چرا امتياز بدهد؟

6 - در طرف مقابل، جنگ و گريزي كه مدتي است ميان تروريست‌هاي سوريه در جريان است و جبهه النصره و داعش چنان به جان همديگر افتاده‌اند كه تاكنون چند هزار نفر از طرفين كشته شده‌اند، سراب بودن اميدهاي حاميان منطقه‌اي و غربي آنها را به اثبات رسانده است. علاوه بر اين، ارتش باصطلاح آزاد سوريه نيز نفس‌هاي آخر را مي‌كشد و مخالفان سياسي نيز چند پاره شده‌اند. در چنين وضعيتي، انتظاري غير از شكست نمي‌توان براي هر مذاكره‌اي كه هدفي غير از كوتاه كردن دست تروريست‌ها و حل واقعي بحران داشته باشد تصور كرد.
زمزمه جديدي كه اين روزها از واشنگتن به گوش مي‌رسد، احتمال مداخله نظامي مستقيم آمريكا در سوريه است. پاسخ مقامات روسي به اين زمزمه‌ها به نظر مي‌رسد واقعي و جدي است، زيرا روس‌ها نمي‌خواهند كلاهي كه آمريكا در ليبي و مصر و تونس و يمن بر سر آنها گذاشته در سوريه نيز بگذارد. سلاح‌هاي جديدي كه عربستان تحت عنوان "سرنوشت ساز" قصد دارد به سوريه بفرستد نيز كاري از پيش نخواهند برد.

سخنان اخير سيد حسن نصرالله، دبيركل حزب‌الله لبنان كه تأكيد كرد تهديدهاي آمريكا و رژيم صهيونيستي اختصاص به سوريه ندارد و شامل لبنان هم مي‌شود و مقاومت مصمم است اين تهديدها را به شكست بكشاند، نيز واقعي و جدي است. بنابر اين، هر چند ممكن است توطئه جديدي براي سوريه و لبنان تدارك ديده شده باشد، اما نبايد ترديد كرد كه اينبار نيز سياست آمريكا در سوريه شكست خواهد خورد و حاميان تروريسم بار ديگر در سوريه ناكام خواهند شد.

دکتر حامد قدوسی ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را به مطلبی با عنوان«تجویز «فدرال رزروی» برای «کاهش نقدینگی» ایران»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:


بانک مرکزی در هفته جاری «اوراق مشارکت» با بهره ۲۳ درصد را منتشر کرده است. هدف از عرضه این اوراق کنترل نقدینگی اعلام شده است؛ ولی آیا اوراق مشارکت با تعریف مشخص و محدودکننده‌ای که قانون برای این نوع اوراق دارد، می‌تواند در نقش ابزار پولی و مشخصا با ماموریت کاهش جدی نقدینگی عمل کند؟در ساده‌ترین سطح تحلیل اوراق منتشرشده از سوی بانک مرکزی تنها وقتی روی نقدینگی (و نهایتا سطح قیمت‌ها) تاثیر دارد که به نحوی پایه پولی (ماده خام نظام پولی) یا ظرفیت خلق اعتبارات توسط نظام بانکی (محصول نهایی عرضه پول) را تغییر دهد. سوال مبهم در جامعه ایران این است که اوراق مشارکت پروژه‌ای چگونه می‌توانند چنین کارکردی داشته باشند؟یکی از معدود مکانیسم‌های قابل تصور برای کنترل نقدینگی از این مسیر این است که اوراق مشارکت مستقیما توسط بانک‌های تجاری خریداری شده و ذخایر بانکی به جای حضور در چرخه فزاینده پولی و خلق اعتبارات نزد خزانه بانک مرکزی مسدود شود.

اتفاقی که شبیه آن پس از سال ۲۰۰۸ در آمریکا به‌وقوع پیوسته است. با تصمیم فدرال رزرو برای پرداخت بهره روی  سپرده‌های بانک‌ها انگیزه بانک‌ها برای سپرده‌گذاری منابع خود نزد بانک مرکزی - فرای ذخایر الزامی قانونی - بالا رفته و در نتیجه اعتبارات ایجاد شده توسط نظام بانکی کم شده است؛ ولی به نظر نمی‌رسد در وضعیتی که اقتصاد ایران در رکود است و  تسهیل دسترسی بنگاه‌ها به منابع مالی برای سیاست‌گذار اهمیت بالایی دارد، چنین خروجی مد نظر یا محتمل باشد. ضمن اینکه طبق تعریف عایدی ناشی از انتشار اوراق باید وارد چرخه پروژه‌ها شود و نمی‌تواند در خزانه بانک مرکزی مسدود شود.

حالت متصور دوم خرید اوراق توسط سرمایه‌گذاران فردی است. طبق قانون منابع تامین شده از محل انتشار اوراق مشارکت بانک مرکزی باید نهایتا در یک پروژه فیزیکی یا مالی سرمایه‌گذاری شود. هر چند مقداری نقدینگی در مرحله اول انتشار اوراق جذب می‌شود، ولی عین این نقدینگی دوباره از طریق پرداخت به عوامل تولید در پروژه‌ها به جامعه بازمي‌گردد. به این ترتیب اگر از اثر بیرون‌‌راندن (Crowing Out) بین بازار اوراق مشارکت و سپرده‌های بانکی صرف‌نظر کنیم، نهایتا تغییر خاصی در پایه پولی رخ نمی‌دهد و بانک مرکزی صرفا نقش یک واسطه بین پروژه‌های بزرگ و سرمایه‌گذاران (عمدتا خرد) را ایفا می‌کند.

این فرآیند بسیار شبیه به فرآیند تامین سرمایه از مسیر اوراق قرضی (Bonds) برای شرکت‌های تجاری توسط بانک‌های سرمایه‌گذاری (Investment Banks) است و بانک مرکزی عملا در نقش پذیره‌نویس برای پروژه‌های دولتی ظاهر شده  و البته از اعتبار خود برای تضمین ریسک اعتباری اوراق هم هزینه می‌کند. سرمایه‌گذاران به واسطه اعتبار و تضمین‌های بانک مرکزی نگران ریسک اعتباری سبد پروژه‌های متصل به اوراق مشارکت نیستند و به سبب تضمین‌های قانونی احتمال بالایی می‌‌دهند که اصل و فرع پول خود را دریافت خواهند کرد. در این بین سوال مهمی که باقی است رابطه بین بازده تضمین‌شده این اوراق و بازده محقق شده پروژه‌هایی است که سرمایه ناشی از انتشار اوراق مشارکت در آنها سرمایه‌گذاری خواهد شد. بازده پروژه‌های فیزیکی امری تصادفی است و هیچ تضمینی نیست که بازده ۲۳ درصدی آنها محقق شود.

تجربه ایران نشان می‌دهد که حتی در پروژه‌های بسیار مطمئنی - مثل آزادراه‌های بین شهرهای مهم - هم نهایتا بازده پروژه با بازده مورد انتظار تطبیق نداشته و بانک سرمایه‌گذار در این بین زیان دیده است. ما دقیقا نمی‌دانیم که مدیریت ریسک عدم تطابق (Mis-match) بین این دو رقم چگونه مدیریت می‌شود و اگر نتایج پروژه‌ها ضعیف‌تر از بهره ۲۳ درصدی تضمینی باشد، این شکاف از محل چه منابعی تامین خواهد شد.

روزنامه تهران امروز مطلبی را با عنوان«ويژگي‌هاي اين دور از مذاكرات ژنو»در ستون یادداشت اول خود به قلم حسین بهشتی پور به چاپ رساند که به شرح زیر است:


با آغاز دورنهایی گفت‌و‌گوهای هسته‌ای بین ایران و گروه 5+1 و رضایت اولیه‌ای که طرفین مذاکره‌کننده اعلام کردند، این سوال مطرح است که آیا مذاکرات به همین راحتی پیش خواهد رفت؟ برای پاسخ به این سوال بايد اشاره كرد كه اين دور از مذاكرات چند ويژگي و خصلت مهم دارد كه نبايد از آنها غافل بود. اولين ويژگي سخت و طولانی بودن مذاکرات است چراکه استراتژي دو طرف برمبنای راهبرد برد- برد تنظیم شده است و همين امر مي‌تواند منجر به سخت‌تر و طولانی‌تر شدن مذاكرات شود.

در مذاكرات قبلي ايران و گروه 5+1 در كليات به توافق رسيدند و به همين دليل دستيابي به يك توافق اوليه آسان و قابل وصول بود. اما در اين دور از مذاكرات قرار است جزئيات مورد بحث و بررسي قرار گيرند كه اين امر خود به خود به سخت‌تر شدن مذاكرات مي‌انجامد. همچنين سخت‌تر شدن مذاكرات از سوي ديگر به طولاني‌تر شدن مذاكرات نيز منجر مي‌شود، به‌طوري كه حتي سيدعباس عراقچي عضو ارشد مذاكره‌كننده هسته‌اي كشورمان اعلام كرد كه ممكن است اين دور از مذاكرات به مدت يكسال به طول بينجامد. بحث زمان پايان يافتن تحريم‌ها و زمان‌بندي براي لغو آنها و اينكه چگونه تحريم‌هايي كه خارج از قطعنامه سازمان ملل تصويب شدند بايد لغو شوند از مهم‌ترين محورهاي اين دور از مذاكرات است كه طرفين بر سر آن بايد به گفت‌وگو بنشينند. همچنين بحث‌هايي كه گروه 5+1 در رابطه با كنترل، نظارت و محدوديت‌سازي مطرح مي‌كنند همچون بحث غني‌سازي در فردو، رآكتور اراك و... نيز از ديگر محورهايي است كه مورد بحث قرار مي‌گيرند و مجموعه اين عوامل از جمله مهم‌ترين دلايلي هستند كه منجر به دشوارتر شدن و طولاني‌تر شدن مذاكرات مي‌شود.

بهترین دستاورد این است که مذاکرات هسته‌ای به نتیجه نهایی برسد اما اگر اين دور از مذاكرات به نتيجه نرسد ملت ايران چيزي از دست نمي‌دهد زيرا ايران مجموعه اقدامات لازم را جهت اعتماد‌سازي انجام داده و اين طرف مقابل است كه بايد حسن‌نيت و رويكرد مثبت خود را نسبت به پيشبرد مذاكرات نشان دهد. در اين دور از مذاكرات طرف غربي و به‌ويژه آمريكايي‌ها بايد از زياده‌خواهي دست بردارند. زيرا زياده‌خواهي‌ها موجب مي‌شوند كه بهانه دست كساني بيفتد كه از ابتدا مخالف روند مذاكرات بودند.

نمونه اين امر رژيم صهيونيستي است كه مقامات آن از هيچ‌گونه كوششي جهت به سرانجام نرسيدن مذاكرات فروگذاري نكردند و با لابي‌هاي گوناگون سعي كردند بر روند انجام مذاكرات و دستيابي به توافق تاثير بگذارند. در اين مذاكرات آنچه كه مدنظر ماست و جزو منافع ملي ما در بحث هسته‌اي محسوب مي‌شود ادامه غني‌سازي اورانيوم در داخل كشور و حفظ دستاوردهاي 10سال گذشته است كه از اهميت حياتي برخوردارند و نبايد از آنها غافل شويم. اگر توافقي به دست‌ آيد نبايد مخدوش‌كننده دستاوردهاي ملت ايران باشد بلكه بايد بازتاب‌دهنده اين كوشش‌ها و مجاهدت‌ها باشد.

احمد بخشایشی در مطلبی با عنوانی«اجلاس بین‌المجالس اسلامی سازوکاری برای ایجاد فهم مشترک»چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه حمایت اینطور نوشت:


 اجلاس بین‌المجالس اسلامی در واقع اجرایی کردن نوعی از دیپلماسی است که به آن دیپلماسی پارلمانی گفته می‌شود.  دیپلماسی بخش‌های متفاوتی دارد که به دیپلماسی عمومی، کلاسیک، مدرن و دیپلماسی پارلمانی تقسیم می‌شود. اهمیت دیپلماسی پارلمانی به این علت است که پارلمان‌ها در کشورها ریل می‌سازند تا قطار دولت‌ها در این ریل‌ها حرکت کند. 15سال پیش کنفرانس بین‌المجالس اسلامی شکل گرفت و هدف این کنفرانس این بود که تا جای ممکن سطح روابط میان کشورهای اسلامی را به یکدیگر نزدیک کند و فهم مشترکی از مشکلات، چالش‌ها و البته راهکارها به وجود آورد. در کنفرانس امسال که در تهران درحال برگزاری است47 هیأت پارلمانی شرکت دارندو 28 رییس کشور نیز در میان آنان دیده می‌شوند؛ بنابراین اگر فهم مشترک از مشکلات جهان اسلام مانند فلسطین، اسرائیل، فرقه‌گرایی، اسلام جهادی، اسلام‌هراسی، ایران‌هراسی و شیعه هراسی به وجود آید آن وقت این کشورها با توجه به فهم مشترک می‌توانند برای حل مشکلات راه حل‌های یکسانی را ارایه دهند یا اینکه راه برای رسیدن به یک راه حل واحد باز شود.

 از سوی دیگر در این کنفرانس موضوعاتی مانند اینکه چرا زمانی که کشورهای اسلامی دچار مشکل می‌شوند غربی‌ها باید پدری کنند تا مشکلات حل شود، مطرح است. از دیگر کارکردهای این اجلاس صدور قطعنامه‌ و اعلام موضع درباره مهم‌ترین موضوعات است. اگر بخواهیم این نوع کنفرانس‌ها و قطعنامه‌هایی که در آنها خوانده می‌شود را از نظر حقوقی بررسی کنیم، باید بگوییم که چون تصمیم گیرندگان اصلی سیاست خارجی کشورها دولت‌ها هستند، قطعنامه‌ها از ضمانت اجرایی برخوردار نیستند؛ اما با توجه به اینکه پارلمان‌ها با دولت‌ها ارتباط تنگاتنگی دارند، بنابراین این قطعنامه‌ها چندان هم بی‌تأثیر نمی‌تواند باشد حتی می‌توان گفت که چون پارلمان‌ها در ارتباط تنگاتنگ با دولت‌ها قرار دارند، تلاش می‌شود که این قطعنامه‌ها لازم‌الاجرا شوند.

اما در کل باید به این نکته اشاره کرد که فهم مشترک از گزاره‌ها دستاورد اصلی برگزاری چنین مجالسی است؛ چرا که پارلمان‌ها دارای پایگاه مردمی هستند و در ارتباط مستقیم با ملت‌ها قرار دارند، بنابراین می‌توانند در فهم مشترک  میان مردم و مسئولان سایر کشورهای اسلامی نیز مؤثر واقع شوند. حال این سوال مطرح می‌شود که فهم مشترک در چنین اجلاس‌هایی چگونه به وجود می‌آید که در پاسخ باید گفت که سخنرانی مسئولان برگزارکننده کنفرانس می‌تواند تأثیر زیادی را در به وجود آمدن فهم مشترک داشته باشند. به طور مثال زمانی که رییس پارلمان ایران در سخنرانی خود دو موضوع استکبار و فرقه‌گرایی تکفیری را دو لبه قیچی عنوان می‌کند این موضوع به طور ناخودآگاه در ذهن میهمانان قرار می‌گیرد و آنان نیز به این موضوع اشاره می‌کنند و هر کدام از آنان برای این دو موضوع مثال‌های عینی می‌آورند.همچنین زمانی که رییس جمهوری موضوع احتیاج جهان اسلام به یک نظریه تحول‌آفرین بزرگ را مطرح می‌کند این موضوع در به وجود آمدن فهم مشترک از گزاره‌ها می‌تواند تأثیر بسزایی داشته باشد.

در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«
توسعه‌يافتگي‌هاي مادي و غيرمادي»نوشته شده توسط ضیاء مصباح اختصاص یافت:

دنيس سيمونو سخنگوي سابق وزارت امور خارجه فرانسه که اخيراً با هيات اقتصادي فرانسوي به تهران آمد در المانيتور مي‌نويسد: آنچه شما را پس از ورود به تهران به حيرت وا مي‌دارد غربي‌ بودن اين شهر است، به رغم اينکه اين کشور تحمل هشت سال جنگ و سپس تحريم‌هاي اقتصادي را داشته اما کاملاً پيشرفته است. خطوط ارتباطي در همه جا وجود دارد، سران کشور همگي در بهترين دانشگاه‌هاي آمريکا و اروپا تحصيل کرده‌اند و به زبان انگليسي مسلط مي‌باشند. در حوزه‌ نفت و گاز تجهيزات آمريکايي و در دفاتر تمامي شرکت‌هاي ايراني نرم‌افزارها و سخت‌افزارهاي آمريکايي به صورت انبوه ديده مي‌شود و ...

اين نگاه با فرض صحت (که به نظر مي‌تواند عجولانه باشد) به طور طبيعي نياز جوامع امروز را به تکنولوژي و امکانات مناسب زندگاني که درصد بالايي ساخت و پرداخت کشورهاي پيشرفته است نشان مي‌دهد و اين وسايل لازمه انجام امور روزمره زندگي جوامع بوده و هيچ کشوري نمي‌تواند بدون آنها امورات خود را سامان دهد. در اينجا مناسب است اشاره شود که در مبحث دولت الکترونيک در يک فصل از قانون مديريت خدمات کشوري مصوب سال 86 که آزمايشي بودن آن تمديد شده است و در همين رابطه وضع شده - ماده 37 آن مي‌گويد : دستگاه‌هاي اجرايي موظف شده‌اند به منظور بهبود کيفيت و کميت خدمات به مردم اقدامات زير را انجام دهند:

1ـ اطلاع‌رساني الکترونيکي در خصوص شيوه ارائه خدمات همراه با زمان‌بندي انجام آن و مدارکي که متقاضي بايد ارائه نمايد.

2ـ ارائه فرم‌هاي مورد نياز جهت انجام خدمات از طريق ابزار و رسانه‌هاي الکترونيکي.

3ـ ارائه خدمات به شهروندان به صورت الکترونيکي و حذف لزوم مراجعه حضوري مردم به دستگاه‌هاي اجرايي براي دريافت خدمات. (چگونگي اجراي اين بند از قانون بعد از شش سال، مطلبي ديگر لازم دارد)

در ماده 83 اين قانون آمده است که:

هرساله‌ بايستي براساس شاخص‌هاي بين‌المللي جايگاه و ميزان پيشرفت کشور در مقايسه با ساير کشورهاي جهان تعيين و نتايج آن در تدوين راهبردهاي برنامه‌هاي توسعه به کار گرفته شود و ...آيا اين شرايط ايجاد و امکانات به کار گرفته شده و تشريحي که سخنگوي فرانسوي از شرايط ظاهري تهران به دست داده است با عمق جامعه از لحاظ فرهنگي و اجتماعي مطابقت دارد؟چنانچه قدري انصاف توأم با صراحت و نگاه به درون داشته باشيم، از نحوه برخورد مردم با يکديگر که نمونه بارز آن دعواهاي مطرح در کلانتري‌ها و دادگاه‌هاست و يا نحوه رانندگي و سلامت رواني جامعه و ... قابل قبول مي‌باشد. در صورت عدم مشاهده الفباي زندگي متمدنانه در جامعه‌، به ريشه‌يابي حالت‌ها و نارسائي‌ها که برآمده از فقر مادي، تأمين حداقل‌هاي بهداشتي، تغذيه، امنيت و... مي‌باشد پي مي‌بريم.

آيا جامعه در شرايط فعلي از حداقل اين امکانات برخوردار است تا رفتار صحيحي را در امور اجتماعي از خود نشان دهد و آيا مجموعه سياستهاي فرهنگي توانسته است اين حداقل‌هاي رفتاري را فراهم سازد؟ ... چنانچه پاسخ مثبت نيست، تنها راه حل و درمان اين است که : دولت تدبير و اميد از هر لحاظ اختيارات کامل را داشته باشد و واقعا احساس کند که در پيشرفت امور او در پي برنامه‌ريزي‌ها ، نهادهاي مختلف مزاحم او نيستند، در غير اين صورت آش و کاسه همان است.بالاخره اينکه خستگي روحي و رواني و به حاشيه رفتن مدارا و گفتگو و همه گير شدن ستيز و توسعه بيماري ويرانگري اجتماعي و... دردي است که بر جامعه ايراني متاسفانه مستولي شده و باور بفرماييد سر را بيشتر از اين همچون کبک نمي‌توان در برف فرو کرد ... تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.