یادداشت_ محسن محمدی
از طلوع جنبش اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، افراد انقلابی بسیاری از کشورمان با گذشتن از جان و مال خود به مبارزه با رژیم شاه پرداخته و با ایثار و فداکاری، در مسیر خونبار این معجزه بزرگ قرن، همچون آذرخشی در شب درخشیدند. اینان به جهت تحکیم پایههای این حرکت مذهبی – انقلابی، با پاکی نیت و اخلاص تمام گام برداشتند و بسیاری از آنان تا شهادت و رسیدن به معبود خود از پای ننشستند.
شهید ولیالله فلاحی در سال 1310 در قریه کولج طالقان (استان تهران) به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در همانجا گذراند و برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. تحصیلات متوسطه را نیز با موفقیت در تهران سپری کرد و در سال 1327 جهت خدمت در ارتش،وارد دبیرستان نظام شد. در سال 1330 وارد دانشکده افسری شد و پس از دریافت لیسانس در سال 1333، با درجه ستواندومی در نیروی زمینی ارتش (لشکر 92 زرهی) مشغول خدمت گردید.
انضباط، تیزهوشی و توفیق شهید فلاحی در انجام امور محوله، باعث شد که از همان سالهای اولیه خدمت،مسئولیتهای مهم و مختلفی به او واگذار شود و درجات نظامی را با سرعت طی کند. طی سالهای 1339 تا 1343 جهت گذراندن دوره عالی آجودانی به آمریکا اعزام شد و در بازگشت، از جمله معدود افسرانی بود که جهت بنیانگذاری رسته آجودانی در ارتش انتخاب شد و با بنیانگذاری این رسته، به عنوان استاد در دانشکده آجودانی دانشگاه نظامی به تدریس پرداخت.
شهید فلاحی در تمام مراحل تحصیل و نظامیگری، همانطور که همکلاسیها و همکارانش بیان میکنند، فردی مذهبی و معتقد به اصول اسلامی، منضبط،دارای سلامت نَفْس و درستکار بود و شخصیت او، نزدیکانش را تحت تأثیر قرار میداد و اکنون که به عنوان استاد دانشگاه نظامی انتخاب شده بود، راهنمایی و هدایت دانشجویان را جهت اعتلای وطن و دین اسلام وظیفه خود میدانست.
امیر سرتیپ عبدالله هادیان که از دانشجویان شهید فلاحی در آن زمان بوده، در این زمینه میگوید: «... هنگامی که شهید فلاحی لب به سخن میگشود، فضل و علمش آشکار میشد. در کارش استاد، ماهر، دقیق و مورد احترام همه همکارانش بود. او علاوه بر آنکه یک نظامی آگاه و یک افسر با شخصیت، مطلع و منضبط بود، از نظر مذهبی و سلامت نفس و درستکاری هم جایگاه والایی داشت و به این خصوصیات، شهره عام و خاص بود...».
سرتیپ علی صدیقزاده نیز که از دانشجویان شهید فلاحی بوده میگوید: «از جمله خصوصیات استاد فلاحی، پایبندی و تعهد به فرامین دینی؛ مانند روزه و نماز اول وقت بود. از جنبه اخلاقی و تقوا نیز قابل احترام همه همکاران و حتی شاگردان خارجی بود. به علت رعایت جنبههای مذهبی و دینی، در آن سالها شغل فرماندهی به وی داده نشد،اما از دانش نظامی وی در بالاترین مراتب بهره برداری میشد. شهید فلاحی فردی وطندوست بود و جمله «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَالایمان» را تکرار و تأکید میکرد و همیشه میگفت خدمت به ملت و میهن،عبادت است. استاد فلاحی علاوه بر تدریس،با سخنرانی در مورد مسائل جهانی و منطقهای برای کلیه دانشجویان، آنان را نسبت به مسائل روز نظامی ارتشهای جهان آگاه میکرد. نه تنها همه افسرانی که طی سالهای 1350 تا 1357 دوره دانشگاه جنگ را میگذراندند، به شهید فلاحی مدیون هستند،بلکه کل ارتش به خدمات آموزشی ایشان مدیون است. او دانشجویانی را آموزش داد و هدایت کرد که سالهای بعد در دفاع هشت ساله، طراح عملیاتهای بزرگی شدند...»
در سال 1348،شهید فلاحی جهت گذراندن دوره فرماندهی و ستاد به دانشکده فرماندهی و ستاد (دافوس) رفت و با گذراندن این دوره، مدیریت آموزش دانشکده به او محول شد. در این مرحله نیز شهید فلاحی علاوه بر مدیریت، به تدریس برای دانشجویان پرداخت تا بتواند زمینههای رشد آگاهی و دانش سیاسی و مذهبی آنان را فراهم کند.
سرتیپ عبدالله هادیان میگوید: «... شهید فلاحی سعی میکرد تا دیگران را به طور غیرمحسوس با شرایط نامناسب حاکم آشنا کند و این نکته را در سخنرانیهایش برای افسران دوره مقدماتی و عالی نیز درمییافتیم. یکبار در مورد وضعیت جامعه که درحال دگرگونی و انقلاب بود، از وی سؤال کردم. متوجه شدم که شهید فلاحی نظر بسیار مساعدی نسبت به حوادث انقلاب دارد و شرایط موجود را با تحلیل علمی مورد ارزیابی قرار داد... بعدها، سال 1357 را با سالهای انقلاب مشروطه مقایسه میکرد و روند انقلاب را مثبت و با نتیجه میدانست.»
از سال 1351 تا اواسط سال 1353،شهید فلاحی با درجه سرهنگ دومی، به همراه گروهی از افسران کشورمان، به عنوان ناظر صلح سازمان ملل در آتشبس ویتنام به آن کشور اعزام شد و در کنار نمایندگان کشورهای اندونزی، لهستان و مجارستان به عنوان فرمانده ایرانی مقیم یکی از ایالات ویتنام، مأموریتش را آغاز کرد. براساس اظهارات همراهان شهید فلاحی، مأموریت نمایندگان مزبور این بود که وقایع و تخلفات مربوط به طرفین متخاصم در منطقه را ارزیابی و جهت انعکاس به سازمان ملل گزارش دهند. اما شرایط سیاسی در آن زمان به گونهای بود که نمایندگان مناطق مختلف، کمتر در جمعبندیها به توافق مشترک میرسیدند و تنها منطقهای که معمولاً در ارزیابیهای مربوطه، رأی مشترک داشت، منطقه مأموریت شهید فلاحی بود.
سرتیپ مسعود بختیاری نیز که از همراهان شهید فلاحی در ویتنام بوده، در مورد بینش مذهبی و سیاسی او میگوید: «جدیت، متانت و علاقه وی (شهید فلاحی) به انجام وظیفه و کار از ویژگیهایی بودند که در مرحله اول نظر مرا به خود جلب کرد و سپس پایبندیاش به ادای فرایض مذهبی، مانند نماز و روزه و دوری از منکرات، در یک کشور خارجی، از دیگر ویژگیهای مشخص ایشان بود.»
در بازگشت از ویتنام، شهید فلاحی مجدداً به تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد پرداخت، زیرا از نظر ضد اطلاعات ارتش، او فردی دارای اعتقادات مذهبی، سیاسی و مظنون بود و به همین جهت مشاغل فرماندهی و نظامی به او داده نمیشد. در این زمان که تا مهرماه 1357 به طول انجامید،شهید فلاحی علاوه بر تدریس برای دانشجویان و مطرح کردن مسائل مذهبی و سیاسی برای آنان، به انجام فعالیتهای سیاسی و انقلابی در خارج از ارتش نیز میپرداخت و به همین دلیل به شدت تحت کنترل عناصر ضد اطلاعات ارتش و ساواک قرار داشت، به طوری که در مهرماه 1357، او را به مرکز پیاده شیراز منتقل کردند.
در این زمان شهید فلاحی به درجه سرتیپی ارتقاء یافت و این ارتقاء نیز به شرطی پذیرفته شد که مشاغل فرماندهی به او واگذار نشود و او فقط به مشاغل و مأموریتهای فرهنگی گمارده شود، زیرا همانطور که قبلاً گفته شد، از نظر ضد اطلاعات ارتش، شهید فلاحی فردی با اعتقادات مذهبی – سیاسی و مظنون بود.
حضور شهید فلاحی در شیراز، مقارن بود با اوج گرفتن مبارازت انقلابی مردم ایران بر ضد حکومت پهلوی و به همین دلیل در بسیاری از شهرهای کشور، حکومت نظامی اعلام شده بود. شهید فلاحی که همواره از حامیان نهضت امام خمینی(ره) بود و مسائل سیاسی کشو را دنبال میکرد، با مجاهدت و تلاش بسیار سعی در لغو حکومت نظامی شهر شیراز داشت که در این امر نیز موفق شد و به این ترتیب تنها شهری بود که حکومت نظامی آن لغو شد و نیروهای ارتشی از خیابانها جمع شدند و مزدوران رژیم شاه به ناچار مسئولیت این حکم دولتی را به شهربانی محول کردند.
بررسی اسناد و مدارک ساواک نشان میدهد که شهید فلاحی در دوران قبل از انقلاب، به خاطر فعالیتهای سیاسی و مذهبی خود، سه بار توسط نیروهای ساواک دستگیر و زندانی شده است. سابقه مبارازت او به سال 1331 میرسد. سوابق مذکور و حمایت بیدریغ او از نهضت انقلابی مردم ایران، بهخصوص در روزهای حساس انقلاب موجب شد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با حکم سرلشکر قرنی – نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش – و موافقت شورای انقلاب، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شود.
انتصاب او به این سمت، در شرایطی بود که نیروی زمینی و بلکه مجموعه ارتش، دچار آشفتگی و هرج و مرج ناشی از انقلاب بود، ولی شهید فلاحی که تلاش خود و دیگر افراد انقلابی را در راه پیروزی انقلاب اسلامی، به ثمر نشسته میدید، با شور و اشتیاق بیشتری به فعالیت پرداخت و همزمان با سر و سامان دادن یکانها، با انجام مراسمی از قبیل رژه کارکنان نظامی در داخل شهرها، تلاش میکرد تا تزلزل روحیه نظامیان و نیز دیدگاه مردم نسبت به ارتش را ترمیم کند و بین نظامیان و مردم پیوند برقرار سازد. در واقع شهید فلاحی بنیانگذار ارتش جدید ایران با ویژگیهای اسلامی بود.
خودش در این زمینه میگوید: «در روز 22 و 23 بهمن سال 1357، مجموعهای به نام ارتش با ویژگیهایی که از یک ارتش میدانیم، وجود نداشت. به سرعت شروع کردیم به سازندگی ارتش و در دو جهت، تلاشها هدایت شد: یکی تبدیل ارتش دیروز به یک ارتش اسلامی و مردمی و دیگری آمادگی رزمی. درگیریهای داخلی آغاز شده بود و ارتش باید تهدیدات نظامی، روانی و سیاسی درون مرزی و برونمرزی را خنثی کند. همزمان میبایست نظام ارتش دیروز، به نظامی مردمی تحول پیدا کند و تلاش در دو جهت برای ارتشی که متلاشی شده بود، بسیار مشکل بود. مشکل سوم ما، حضور منافقین داخلی بود که سعی میکردند با نفوذ در ارتش، از انسجام آن بکاهند و این نیروی مسلح منسجم و متحد را به کلی متلاشی کنند.»
هنوز مدت زمان زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایران نگذشته بود که عناصر ضد انقلاب با حمایت کشورهای خارجی، در غرب و شمال غرب درگیریهایی را ایجاد کردند و شهید فلاحی جهت حفظ انقلاب و میهن اسلامی، به آن مناطق شتافت. سپس با سامان دادن به اوضاع آن مناطق و فداکاریهای متعدد، در تاریخ 29 خرداد 1359 شمسی از سوی رهبر کبیر انقلاب، به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد و مدتی نیز پس از عزل بنیصدر از مقام جانشینی فرمانده کل قوا، طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی(ره)، اختیارات فرماندهی کل قوا را برعهده داشت و سرانجام با حضور در جبهههای جنگ با دشمن متجاوز عراقی و فرماندهی عملیاتهای متعدد،در هفتم مهرماه 1360، پس از عملیات غرورآفرین ثامنالائمه، در حادثه سقوط هواپیمای سی – 130 به همراه چند تن از فرماندهان ارتش و سپاه به شهادت رسید.
انتهای پیام/