مدت‌ها باب بود که همه می‌گفتند مشکل سینمای ما فیلم نامه است. این حرف غلط نیست اما هیچ عمل اصلاح گرانه‌ای را به فعلیت نمی‌رساند، چون ناقص است.

به گزارش خبرنگار سینما باشگاه خبرنگاران؛ مدت‌ها باب بود که همه می‌گفتند مشکل سینمای ما فیلم نامه است. این حرف غلط نیست اما هیچ عمل اصلاح گرانه‌ای را به فعلیت نمی‌رساند، چون ناقص است.

تازگی‌ها چند جا از قلم همکاران رسانه‌ای ام اینطور خوانده‌ام که مشکل سینمای ما فقط فیلم نامه نیست بلکه ما به لحاظ فنی، از تمام جنبه‌‌ها ضعف داریم.

این سخن جدیدتر، صحیح تر هم هست و با طرح آن کم کم به پیدا کردن علت اصلی اختلال نزدیک می‌شویم.

مشکل سینمای ما فقط فیلم نامه نیست، دکوپاژ و میزانسن و مابقی ملزومات بدیهی این فن هنر هم هست.

ما فقط بلد بودیم بگوییم این فیلم‌ها قصه ندارند اما معلوم نیست چرا کمتر کسی به این اشاره می‌کرد که چه شرایطی باعث عقیم شدن قصه گویی در سینمای ایران شده؟

در حقیقت همین مسائل مغفول مانده بود که ملزومات دیگر فنی را هم در سینمای ما عقیم کرد و ما مدت ها فقط مشغول نقد ضعف‌ها در فیلم نامه نویسی سینمایمان بودیم که حالا کم کم داریم می‌فهمیم از همه جهت دچار بیماری شده‌ایم.

باید دانست شرایطی که درچند سال اخیر حجم فیلم‌های آپارتمانی یا ویلایی ما را دچار رشد سرطانی کرده، همان شرایطی است که باعث شده ما دکوپاژ و میزانسن و ... هم در این فیلم‌ها نبینیم.

امروز ما با عده‌ای طرفیم که دکوپاژ بلد نیستند اما پشت اسم فیلم سازانی مثل تارکوفسکی و آنجلو پلوس و کیارستمی قایم می‌شوند تا با استفاده از نماهای بلند و طولانی کند ذهنی‌شان لو نرود، امروز کسانی در عرصه‌اند که از میزانسن چیزی نمی‌دانند و دوربین را روی دست می‌برند تا برای ضعفشان توجیهی روشن فکرانه دست و پا شود و همین‌ها هستند که نابلدی شان در قصه گویی را با عناوین پر طمطراقی مثل پایان باز، قصه‌ی خرده پی‌رنگ، واقع گرایی و... کادو پیچ می‌کنند.

مشکل سینمای ما اساسا نبود سینما در آن است. 

مشکل این است که معیارها همه کج و معوج شده‌ و فقط کسانی می‌توانند به وادی فیلم سازی وارد شوند که توجیه گران خوبی برای نابلدی ها باشند و طبعا سیستم سینمایی ما با معیارهای غلط اندر غلط خود به آدم‌های کاربلدی که استعدادی در این امور داشته باشند، راه ورود نمی‌دهد.

سینمایی که روابط عمومی بالا بیشتر از مهارت‌های هنری برای ورود به آن کار آمد باشد، یعنی سینمای چاپلوسان کند ذهن، یعنی همین سینمای غیر سینمایی ما در سال‌های اخیر، همین کلیپ‌های لوس بالا شهری که اسم خودشان را فیلم گذاشته‌اند و کم خونی و بی رنگی قصه‌هایشان را اتفاقا با کلاسی و روشن فکری می‌دانند و یا آن فیلم‌هایی که زیر پونز نقشه‌ را پیدا کرده اند تا به تقلید از احمق‌های مارکسیست که بیست و اندی سال پیش هژمونی آن‌ها نابود شد، درباره‌ی افراد سوپر فقیر جامعه فیلم‌هایی بسازند که هیچ ربطی به خود آن آدم‌ها ندارد و صرفا تلاشی است برای خاص نمایی.

مجاری ورودی به سینمای ایران طی چند سال اخیر خیلی بد تراشیده شده بود و همین باعث شده کسانی که اساسا نباید به این وادی می‌آمدند، امروز (جامعه‌ی فیلم سازان جوان ایرانی!) اسم بگیرند و در عوض آدم‌های با استعداد ( اما اکثرا کم رو) بعد چند سال تلاش بی نتیجه جهت ورود به سینمای بلند، یا خانه نشین و افسرده شوند و یا بیخیال شده و دنبال کاری دیگر بروند.

با این اوصاف نه نقد در مورد افراد حاضر در عرصه‌ی فیلم سازی ما می‌تواند سازنده باشد، نه بخشنامه و نه حتی التماس.

بیخود این‌ها را نقد نکنید، اینها حتی اگر واقعا به جایی برسند که حقانیت حرف شما برایشان ثابت شود، باز هم تغییری در وضع رخ نخواهد داد چون نمی‌توانند، چون استعداد و معلوماتش را ندارند و از اول بنا به اشتباه وارد این حوزه شده بودند.

کاربرد بخشنامه هم چیزی بیشتر از نقد نیست، فوق فوقش می‌شود هفت تیر را روی گوش طرف گذاشت و با غضب گفت؛ یک دکوپاژ خوب طراحی کن، یک قصه‌ی خوب بنویس و کلا یک فیلم خوب بساز وگرنه میزنم! آن وقت طرف خواهد گفت؛ قصد زنده ماندن دارم ولی تو بزن چون حقیقتش را بخواهید اینها را بلد نیستم! (البته هیچکدام از افرادی که منظور ما هستند، تا قبل از اینکه آن هفت تیر فرضی را روی گوششان بگذاری چنین حقیقتی را اعتراف نمی‌کنند.) اما به هر حال لابد لازم به گفتن نیست که تشویق و یا حتی التماس هم مثل نقد و بخشنامه بی تأثیر هستند، پس فقط یک راه می‌ماند و آن هم دور ریختن تمام این کند ذهن‌های بی استعداد است که با چرب زبانی و یا پارتی بازی وارد سینمای ما شده‌اند، آنگاه باید سیستم گزینش عوامل را در عالم هنر هفتم ایران به طور اساسی اصلاح کرد و در یک کلام به قول حافظ؛ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی.

اگر کل این دوستان ادا و اطواری شبه روشنفکر را یک شبه از سینمای ایران اخراج و به جای آنها فقط ده-بیست تا کارگردان از هند وارد کشور کنیم، بازهم وضع خیلی بهتر ازحال حاضر خواهد شد.

سینمای هند از نظر دکوپاژ و میزانسن و به طور کل به لحاظ معیارهای فنی یکی از بهترین‌های دنیاست و اگر سطحی گری و سطحی نگری را در قصه های آن می‌بینید، به دلیل سطح شعور و سواد مخاطب هندی است که هنوز از حد بخصوصی بالاتر نرفته.

 مطمئن باشید همان سیستم سینمای هند اگر قرار بود در ایران کار کند و در تخاطب با مخاطبی قرار بگیرد که از سطح پختگی نخبگی و میزان تحصیلات بالاتری برخوردار است، قصه‌هایش را هم متناسب با همین مخاطب پر ملات تر میکرد.

اما حالا ما با کسانی طرفیم که ادعاهای فوق روشن فکری دارند در حالیکه کات زدن را بلد نیستند، قاب را نمی‌شناسند، رنگ را نمی‌شناسند و اساسا هیچی بلد نیستند ولی ما از آن‌ها قصه می‌خواهیم.

فیلم یکی از همین افراد که اخیرا اکران شده بود، در یک هفته فقط 70 هزار تومان فروخت که این با احتساب میانگین 5 هزار تومان برای هر بلیت، می‌شود 14 مخاطب در هفته، یعنی روزی دو نفر، آن وقت این آقایان نشسته و می‌گویند؛ مخاطب کم به دلیل خاص بودن فیلم ماست! می‌گویند فقط افراد روشنفکر هستند که آثار ما را می‌بینند اما آیا ما در ایران فقط 50 الی 60 نفر آدم نخبه و روشنفکر داریم که فیلم شما را فقط همین تعداد افراد دیده‌اند؟ (تازه احتمالا همان 60 نفر هم پشیمان شده‌اند و یا اینکه شغلشان نقد فیلم بوده و به ناچار تماشای آن را تحمل کرده‌اند)

فیلم سازی که چنین اثری را ساخته و همینطور تمام امثال و اقران این فیلم ساز که امروز اکثریت حاضرین در صحنه را تشکیل می‌دهند، هیچکدام قابلیت خلق آثاری بهتر از این را ندارند نه اینکه نمی‌خواهند یا تنبلی می‌کنند.

باید همه‌ی این ها را دور ریخت.

اصلا بیایید و آن پیشنهادی که دادم را به طنز نگیریم و روی آن کمی فکر کنیم. منظورم وارد کردن فیلم ساز از هندوستان است.

ما زمانی از هندوستان پزشک وارد کرده بودیم و همین به جامعه‌ی اطبای خودمان یک شُـک جدی وارد آورد.

پزشکان هندی پرکار و کم توقع بودند و حتی در دور افتاده ترین قصبات و روستاهای ایران کار می‌کردند. قطعا پزشک ایرانی می‌تواند خیلی بهتر باشد اما اول لازم است که ما چنین چیزی داشته باشیم.

برای سینمایی که قرار است مال مردم ایران باشد اما فقط پول این مردم را حرام می‌کند و برای سینمایی که با مخفی شدن پشت عناوین روشنفکرانه سعی میکند ابتدایی ترین ضعف هایش را نپذیرد (آن هم عناوینی که در بیست – سی سال پیشِ غرب مد بود نه حالا)، برای این سینما شک هم کم است و باید در آن زلزله‌ای اتفاق بی‌افتد.

امروز حاتمی کیا یک تنه ستون‌های این دژ را گرفته و سعی می‌کند برای پدید آوردن چنین زلزله‌ای تکانش بدهد اما او یک نفر بیشتر نیست و برای این کار به دست‌های بیشتری نیاز است.


میلاد جلیل زاده/
 

انتهای پیام/ اس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.