رسوایی فساد گسترده اردوغان و حلقه نزدیک به وی را اذهان ترکیه را معطوف خود کرده بود. خبرهایی هم که در رسانه های غربی منتشر شده بود کوتاه و بدون جزئیات بود. آیگون در آن زمان افشا نکرده بود که توسط داعش اسیر شده بود. اما آیا این موضوع تفاوت زیادی در ماجرا ایجاد می کند؟ احتمالا نه چرا که آیگون غربی نیست. وی یک ترک است و البته یک مسلمان. به علاوه موصل در آن زمان مورد تجاوز قرار نگرفته بود و اینکه 49 نفر اعضای کنسولگری ترکیه در این شهر توسط داعش به گروگان گرفته نشده بودند. و البته اعدام وحشیانه جیمز فولی هم هنوز اتفاق نیافتاده بود.
عطش اذهان عمومی برای کسب اطلاعات درباره داعش پس از این وحشیانه به نظر سیری ناپذیر می رسید و داستان آیگون به مثابه یک معدن طلاست. تصمیم گرفتم تا با آیگون تماس بگیرم و اطلاعات دست اول را از خود وی بشنوم. ما به تازگی در کافه ای مشرف به پارک قزی جایی که آیگون عکس های فوق العاده ای از تظاهرات مردم استانبول گرفته بود با هم دیدار کردیم.
آیگون جزو اولین خبرنگاران ترکی بود که از ابتدای آغاز درگیری های سوریه اقدام به پوشش خبری وقایع ان کرد. وی می گوید که "ترک بودن یک مزیت واقعی بود. مردم و ارتش آزاد سوریه ما را دوست داشتند."
با وجود اخبار ربوده شدن خبرنگاران در سوریه وی بدون واهمه به کار خود ادامه می داد. آیگون روز 25 نوامبر برای تهیه گزارشی از قتل عام در یک سری از روستاهای ترکمن نشین توسط داعش از مرز خارج شد. وی در حالی که خود را اماده مصاحبه با شبه نظامیان داعش می کرد به همراه یکی از فرماندهان ارتش ازاد سوریه در روستای سالکین که نزدیک به استان هاتای ترکیه است توسط آنها محاصره شد.روزهای ابتدایی اسارت وی مانند آن چیزی است که پیتر شریر، عکاس خبری امریکایی که بین جبهه النصره و احرار الشام دست به دست شده بود تعریف می کرد.
آیگون تقریبا تمام مدت چشم بند بر چشم داشت و دست و پاهایش بسته شده بود. وی هم به مانند شریر از سلولی به سلول دیگر منتقل می شد. جنگجویانی که لباس سیاه رنگ، شلوارهای جیب دار به تن داشتند روز بعد وی را مورد بازجویی قرار دادند. شکنجه گرانش بر سرش فریاد می زدند، "مسلمانی؟ سنی؟ علوی؟ نماز بخوان. همه پسووردهایت را به ما بده. این زنها در فیس بوک تو چه کسانی هستند؟ شراب می نوشی؟ برای چه کسی کار می کنی؟ چند تا اسم به ما بده. اسم واقعی تو چیست؟" آیگون می گوید، "مدت زیادی ادامه دادم، دیگر نمی تواستم؛ آن 40 روز برای من مانند 40 سال گذشت." آیا وی هم مانند آن خبرنگار امریکایی مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته بود؟ وی خودش را جمع و جور می کند و از پاسخ دادن طفره می رود. طبق گفته ایگون داعش شبکه قدرتمندی در ترکیه دارد. شاید وی از این می ترسد که آنها به سراغش بیایند. تصمیم گرفتم در این مورد نپرسم.
وی ادامه داد: "ما را مجبور کردند که وضو بگیرم و هر روز 5 بار نماز بخوانیم. من حقیقتا نمی دانستم چگونه نماز بخوانم اما هیثم توپالکا [فرمانده ارتش آزاده که به همراه وی اسیر شده بود] به من یاد داد که چه کاری انجام دهم. این تنها باری بود که چشمان و دستان مرا باز کردند."
آنها به من هشدار دادند، "اگر مسلمان باشی دلیلی ندارد که بترسی؛ اما اگر دروغ بگویی تو را خواهیم کشت."
آیگون و توپالکا روز هفدهم اسارت از هم جدا شدند. آیگون به خانه امن دیگری منتقل شد که پر از ترک بود. "با خودم گفتم مرا می کشند." این مانند نوری است که بر طرز فکر جنگجویان داعش افکنده می شود. و همچنین نشان دهند پیچیدگی رابطه آیگون با آنهاست. آیگون به اسیر کنندگانش چهره انسانی می دهد؛ اما آگاه است که این کار ممکن است مخصوصا کسانی را که عزیزانشان هنوز اسیر داعش هستند را ناراحت کند. اما تاکید می کند که "هیچ دستور کاری در این باره ندارد." از سبعیت نیروهای داعش پرسیدم. جواب وی این بود: "جنایات امریکایی ها در گوانتاناموی عراق چه؟ ما باید شرایطی که منجر به این می شود که این افراد چنین راهی را انتخاب کنند را درک کنیم."
در زیر خلاصه روزهایی که آیگون در تیپ ترک تبارها گذراند را می خوانید.
"اکثر مبارزین ترک هایی از ترکیه و آلمان بودند. چهره آنها پوشانده شده بود. تنها می شد چشمهایشان را دید. از صداهایشان کاملا مشخص بود که جوان هستند. بعضی از انها فارغ التحصیل دانشگاه بودند. همه کاری که آنها انجام می داند جنگیدن و نماز خواندن بود. آنها می گفتند با این دعا به میدان نبرد می روند که شهید شوند. این چیزی بود که برایش زنده بودند؛ مردن به عنوان یک شهید و تاسیس یک دولت اسلامی که تمام شهروندان در آن مطابق قوانین کتاب [قرآن] زندگی کنند. از من پرسیدند که آیا می خواهم عامل انتحاری شوم یا به همراهشان به میدان نبرد بروم. آنها یک قرآن به زبان ترکی و یک کتاب در مورد جهاد به من دادند. در آنجا خبری از آواز خواندن، سوت زدن، زنان و سیگار نبود. آنها به اردوغان و داوود اوغلو فحاشی می کردند و می گفتند که این دو "کافر" هستند. می گفتند اگر ترکیه دروازه های مرزی که تحت کنترل داعش بود را ببندد به روستاهای ترکیه یکی پس از دیگری حمله خواهند کرد و در داخل این کشور جنگ داخلی به راه خواهند انداخت. به من گفته شد که یک قاضی [حقوقدان اسلامی] پرونده مرا مورد بازبینی قرار می دهد. یکی از آنها به من گفت که کشتار من انتقام برادرانش است که در زندانهای ترکیه پوسیدند. من از نطر روحی و جسمی ویران بودم."
به گفته آیگون این صحنه ها تا زمانی که "فرشته نگهبان" وی ظاهر شد مرتبا تکرار می شد.
"یک شب سرد بود که دو مرد وارد سلول من شدند. یکی از آنها نزدیک من نشست و شروع به صحبت کرد. به من گفت که می داند بر من چه می گذرد. وی برای 10 سال به همراه القاعده در افغانستان جنگیده بود و در آنجا برای 6 ماه در یکی از پایگاه های امریکایی ها به مدت 6 ماه زندانی و شکنجه شده بود. به من گفت که وی را "دائی" صدا کنم. می گفت که ترکیه از اسلام منحرف شده است. دستبد مرا باز کرد و برایم چایی آورد. به صورت معمولی با هم صحبت کردیم، خیلی مهربان بود. گفت که از موقعیت من بسیار ناراحت شده است چرا که می داند من آدم خوبی است و اینکه به بقیه گفته است تا با من به خوبی رفتار کنند. یکی از مبارزین برای من عسل و موز آورد. از من پرسید که ایا می خواهم گفتگوهایم با زنان در فیس بوک را پاک کند. برایم جوراب اضافه آورد تا بتوانم خودم را گرم نگه دارم. وی حتی صورت مرا نوازش کرد."
اما روزهای "خوب" آیگون عمر زیادی نداشتند.
تقریبا سی امین روزی بود که آنجا بودم. دائی به من گفت که قاضی حکم به اعدام من داده است چرا که برای روزنامه ای کار می کنم که علیه منافع مسلمین فعالیت می کند. وی خیلی ناراحت بود. به من گفت اگر تصمیم با وی بود مرا عفو می کرد. دائی می گفت که من مسلمان خوبی هستم. برای اینکه مرا از تیرباران نجات دهد گلوی مرا با چاقو خواهد برید. از ترس فلج شده بودم. دنبال راهی بودم که با گلوله بمیرم به جای اینکه سرم را ببرند. با خودم فکر کردم تنها راه این است که وانمود کنم قصد فرار دارم."
روزی که قرار بود آیگون اعدام شود هیچکدام از مبارزین پیدایشان نمی شود؛ حتی وی را برای وضو و نماز هم نمی برند.
"آیا مرا رها کرده اند تا از گرسنگی بمیرم؟ آیا همه آنها در جنگ کشته شده اند؟ این سکوت غیر قابل تحمل بود."
این سکوت نهایتا با صدای یک گربه شکست.
"گربه ای نزدیک در میو میو می کرد. تنها چیزی که می خواستم این بود که بتوانم آن گربه را نوازش کنم و آن را در آغوش بگیرم."
جنگجویان حدود سه روز بعد برگشتند. با شبه نظامیان رقیب جنگیده بودند. "یکی از انها از من پرسید که آیا می خواهم دائی را ببینم. من گفتم بله. مرا به اتاقی بردند که بمب هایشان را در آنجا می ساختند. دائی روی زمین در دریایی از خون دراز کشیده بود. برای اولین بار صورتش را دیدم. جای یک گلوله روی پیشانی اش بود؛ مرده بود. از من خواستند که بوی خون وی را استشمام کنم. آنها می گفتند که خون شهید بوی خوبی می دهد. کنارش زانو زدم. خونش را بوئیدم و بر محاسنش دست کشیدم. ویران شده بودم. تنها دوستم مرده بود. آنها جایشان را عوض کردم. حالا دیگر مرا خواهند کشت."
آیگون می گوید که زندگی اش را مدیون دولت ترکیه است. آژانس جاسوسی ملی (MIT) به آرامی در پشت صحنه برای رهایی وی کار می کرده است. هنوز مشخص نیست که آیا داعش درخواست پول برای استرداد وی کرده بود یا خیر. نیروهای احرار الشام در نهایت وی را از چنگ داعش نجات داده و تحویل مقامات ترک دادند. اما پیش از آن وی را دادگاهی کردند. ولی قاضی آنها رای به "بی گناهی" آیگون داد.
آیگون ادامه می دهد: "زمانی که صدای داووداوغلو را شنیدم فهمیدم که بالاخره آزاد شده ام."
وی به روزنامه ملیت بازگشته است. شرب خمر را ترک کرده و نماز خواندن را ادامه داده است.
منبع: المانیتور