به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،حضرت آیت الله خامنه ای در آستانه آغاز دوره جدید شورای عالی انقلاب
فرهنگی، با صدور حکمی، بر مدیریت راهبردی چالشهای حوزه فرهنگ با «استفاده
کامل و کارآمد و هم افزا از همه فرصت ها و ظرفیت ها»، «مهار تهدیدها و آسیب
ها با نگاه حکیمانه و معقول» و «مواجههی هوشمندانه با معارضههای مهاجمان
و ستیزه گران» بعنوان تکالیف اصلی شورایعالی انقلاب فرهنگی تأکید کردند. روزنامه
اطلاعات از 7 الویتی که رهبر انقلاب ابلاغ کردند به عنوان «ترسیم نقشه راه فرهنگی کشور » یاد کرد .
دیروز سه تن از مراجع عظام نیز درباره حکم اعدام آیت الله نمر هشدار دادند و خواهان توقف آن شدند ، این خواسته مراجع نیز در صفحه اول رسانه های کاغذی حضور پررنگی داشت .
صحبتهای روز جمعه آیت الله جنتی درباره سران فتنه و واکنشهایی که این سخنان در پی داشت ، باعث شد امروز همچنان موضوع نحوه برخورد با آنها موضوع مورد بحث در روزنامه ها باشد .
«مگر چقدر سوپ میخورد؟!»
حسین شریعتمداری در
کیهان با اشاره به داستانی که در آن مشتری رستوران ، مگسی در سوپ می بیند و مدیر رستوران با این توجیه که مگر این مگس چقدر سوپ می خورد ، سعی در فرافکنی مشکل به وجود آمده دارد ، نوشت : این روزها، برخی از اصحاب فتنه و شماری از مدعیان اصلاحات - و نه آنبخش از طیف اصلاحطلبان که سلیقهای متفاوت دارند و در دایره نظام تعریف میشوند- ساز فریبکارانهای را در دو دستگاه موازی کوک کرده و به صدا درآوردهاند که مگر سران و عوامل فتنه چه گناه و جرم نابخشودنی و بزرگی را مرتکب شدهاند که بازگشت آنها به بدنه تصمیمساز و سیاستپرداز نظام ممنوع اعلام شده است و دیگر آن که؛ اگر فتنه 88 را «مرده» و سران فتنه را مهرههای سوخته دشمن میدانید، چرا از حضور آنان در پستها و مراکز نظام ابراز نگرانی میکنید؟! در این خصوص گفتنی است که؛
الف: اصحاب فتنه درباره جرایم و جنایات فتنهگران که «وطنفروشی» تحت مدیریت مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس گویاترین و مستندترین مصداق آن است به شگرد «حرکت از پله دوم» متوسل شدهاند با این توضیح که فرض کنید در یکی از خیابانهای تهران شاهد صحنهای هستید که در آن، شخصی سیلی محکمی به گوش شخص دیگری میزند. با مشاهده این صحنه چه احساسی خواهید داشت؟ به طور طبیعی و در قضاوتی عجولانه، شخص سیلی خورده را مظلوم تلقی خواهید کرد. اما این صحنه فقط پله دوم ماجراست و پله اول آن که همین شخص سیلی خورده ساعتی قبل و در خیابانی دیگر، با دشنه به شماری از مردم کوچه و خیابان حمله کرده و ضمن ضرب و شتم و قتل تعدادی از آنها، اموال آنان را نیز به سرقت برده است.
حالا درباره صحنه اولی که مشاهده کرده بودید چه قضاوتی خواهید داشت؟! آیا هنوز هم شخص سیلی خورده را مظلوم! میدانید؟ و یا در پاسخ به ندای وجدان خویش، فریاد برمیآورید و صدا به اعتراض برمیدارید که چرا این جرثومه فساد و تباهی را به جرم جنایت و قتل انسانهای بیگناه قصاص نمیکنید و تنها به یک سیلی اکتفا کردهاید! کدام انسان عدالتخواه برخوردار از وجدان پاک قضاوتی غیر از این خواهد داشت؟! کسانی که جز این فکر میکنند، در قضاوت میان قاتل غارتگر و مقتول غارت شده، جانب قاتل غارتگر را گرفتهاند و هیچ حالت دیگری قابل تصور نیست.8 دیماه 1388 در بخشی از یک یادداشت با عنوان «رد پای یزید از آن عاشورا تا این عاشورا» آورده بودیم؛«کاش از میان بودجههای فراوانی که همه ساله- بخوانید همه ماهه و گاههرهفته- برای تشکیل سمینارها و همایشهای رنگارنگ هزینه میشود و بسیاری از آنها تشریفاتی و کمفایده و یا اساسا بیفایده هستند، بودجه اندکی نیز به اهدای یک جایزه اختصاص داده میشد. جایزه برای کسی که بتواند با ارائه دلیل و سند و یا شاهد و قرینهای قابل قبول، اثبات کند سران فتنه کارگزاران اسرائیل نیستند! و یا دستکم به یکی از اقدامات و مواضع و عملکرد آنها طی چند ماه گذشته اشاره کند که دستورالعمل آن پیشاپیش و با صراحت- تاکید میشود که با صراحت و نه با اشاره و تلویح- از سوی محافل رسمی آمریکایی و صهیونیستی صادر نشده باشد...
ب: درباره این بخش از توهمپراکنی اصحاب فتنه که میگویند؛ «اگر فتنه 88 مرده است و سران و عوامل آن مهرههای سوخته هستند چرا نگران بازگشت آنها به درون نظام هستید»! باید به تمثیل صدر این یادداشت اشاره کرده و گفت که آنان واکنش غیرتمندانه مردم نسبت به وطنفروشی و جنایات خود را در حماسه چند ده میلیونی 9 دی دریافت کرده و میدانند که خیانت آنها از سوی مردم فراموش شدنی و داغ ننگی که بر پیشانی دارند پاک شدنی نیست و بازگشت آنان به صحنه تنها به دو علت ممنوع است. اول؛ این که باید به مجازات سنگین وطنفروشی برسند که فعلا بنا به مصالحی به تعویق افتاده است و دوم؛ آن که با حضور خود، عرصه را آلوده میکنند و در هر نقطهای از پستها و مراکز تصمیمساز و سیاستپرداز نظام که حضور پیدا کنند، بار دیگر - بخوانید برای چندمین بار- دست به خیانت و جنایت میزنند، آنها علیرغم آنهمه اسناد آشکار و غیرقابل انکار و شواهد ملموس و محسوسی که از وطنفروشی آنان در دست است، هنوز هم حاضر به نفی گذشته ننگین خویش نیستند. چرا؟! نهاینکه افراد مقاومی باشند، بلکه بیم آن دارند که به مجرد نفی پادویی خود برای مثلث آمریکا و انگلیس و اسرائیل، اسناد بیشتری از آلودگی آنان به خیانت از سوی سرویسهای اطلاعاتی کشورهای یاد شده و برخی سران سازشکار عرب فاش شود. زیرا میدانند که برای مدیران بیرونی فتنه 88 ارزشی بیشتر از «مهرهسوخته» و فسیل شده ندارند. آنها هنوز به بیرون وابستهاند.
یکی از مضحکترین ترفندهای اصحاب فتنه برای سرپوش گذاشتن بر ننگ خیانت به مردم و انقلاب آن است که ادعا میکنند، سران و عوامل فتنه 88 به نتیجه انتخابات اعتراض داشتهاند و توضیح نمیدهند که چرا از پیمودن راه قانونی و از جمله بازشماری صندوقهای رأی طفره رفتند و به این پرسش پاسخ نمیدهند که مگر حضرت امام(ره) انتخابات را برگزار کرده بود که تصویر مبارک ایشان را پاره کردند و تقصیر مسجد چه بود که آن را به آتش کشیدند؟! و چرا از ماهها قبل از انتخابات به دامان دلارهای ارسالی ملک عبدالله آلسعود و راهنمایی جرج سوروس صهیونیست و دستورالعمل مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس متوسل شده بودند؟! و در این میان عاشورا چه تقصیری داشت که به ساحت مقدس آن اهانت ورزیدند؟! و دهها چرای دیگر که... و در این باره باز هم گفتنیهایی است که میگذاریم و به نوبت دیگری میسپاریم. اما، انصاف نیست این هشدار را وانهیم که حضور و نفوذ اصحابفتنه آمریکایی اسرائیلی 88 بزرگترین خطری است که دولت محترم یازدهم را تهدید میکند، آنان به صراحت اعلام کردهاند که دولت یازدهم را به چشم «رحم اجارهای»! مینگرند و...!
«چرا راه گفتگو بسته است؟»روزنامه
ابتکار اما از زاویه ای دیگر به واکنشها نسبت به صحبت های آیت الله جنتی پرداخته و موضوع نامه نگاری های های اخیر را مورد بحث قرار داده است ، در این روزنامه می خوانیم : " نامه مطهری به رئیس جمهوری" ، " نامه مطهری به آیت الله جنتی"، "نامه صادق زیباکلام به مطهری"، " نامه مجمع مدرسین حوزه علمیه قم به رئیس جمهوری".عناوینِ فوق طی چند روز گذشته در رسانه ها منعکس شد. در این موارد برخی از شخصیت های حقیقی و حقوقی معروف، دست به انتشارِ نامه هایی سرگشاده، خطاب به شخصیت های حقیقی و حقوقی مشهور دیگر، زدند. نویسندگان این نامه ها در نوشته های منتشر شده خود با یادآوری برخی اصول، اتفاقات، وعده ها و خواسته های مطرح شده در فضای عمومی به گیرندگان نامه ها، تلاش کرده اند آنها را وادار به اتخاذ مواضعی جدید یا متفاوت با مواضع کنونی شان کنند. از سوی دیگر نویسندگان این نامه ها بیش از آن که به ارسال نامه، به شخص مورد نظر بیندیشند به انتشار آن در فضای عمومی تحت عنوان "نامه سرگشاده" مبادرت میکنند.
این در حالی است که هم نویسندگان و هم گیرندگان این نامه ها آن قدر مشهور هستند که امکان دسترسی خصوصی به همدیگر برایشان میسر باشد و بتوانند از طریق تلفن یا گفتگوی حضوری سخنان و مواضع خود را به گوش طرف مقابل برسانند اما شکل کار به گونه ای است که این بیان مواضع در نامه های سرگشاده تجلی مییابد. نامه هایی که اکثراً نیز بدون پاسخ میمانند.فارغ از محتویات این نامه ها و مندرجات مختلف در آن ها، که ممکن است موضوعات دینی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در برگیرد، به نظر میرسد که نویسندگان این نامه ها دو هدف عمده را در دستور کار خود دارند:
1-اتمام حجت- نویسندگان نامه های سرگشاده از آن جایی که امیدی به دریافتِ پاسخ از مخاطبِ اصلی نامه ندارند، بیش از آن که اطلاع رسانی و یاد آوری موضوعی به مخاطب را مد نظر داشته باشند، به نظر میرسد که قصد اتمام حجت دارند یا هشدار و انذاری به خاطر عدم تغییرِ رویه گیرنده نامه، به سمت او روانه میکنند. امری که البته با توجه به عصبیت های سیاسی و فرهنگی چندان هم مورد توجه گیرندگان نامه قرار نمیگیرد.
2- شاهد گرفتن مردم- موضوع دیگری که به نظر میرسد مد نظر نویسندگان این نامه هاست و شکلِ انتشارش نیز آن را تائید میکند، "به شهادت گرفتن مردم" و یا "جهت ثبت در تاریخ "می باشد. این نامه ها درحالی منتشر میشوند که اولین خوانندگان آن ها نه شخص موردِ نظر، بلکه مردم عادی هستند. این امر نشان میدهد که مردم به شهادت گرفته میشوند تا نویسندگان نامه بخشی از فشارِ افکار عمومی را نیز با خواسته های خود همراه کنند تا شاید بتوانند بر تاثیرات نامه نگاری خود بیفزایند. از سوی دیگر این افراد با علنی کردن نامه خود میخواهند نشان دهند که به وظایف قانونی و شرعی متناسب با مسئولیت های خود پایبند بوده و آن را نحو مقتضی انجام میدهند.
با همه این موارد آنچه در این زمینه خود را بهتر از هر چیزی نشان میدهد این است که نه تنها میان ملت یا مسئولان و نخبگان، بلکه در میان خود نخبگان جامعه نیز راه گفتگو بسته است. گویی هیچ ساز و کاری وجود ندارد که گفتگوی میان نماینده مجلس یا مسئولان فلان تشکل با رئیس جمهور یا فلان استاد دانشگاه با نماینده مجلس را آسان کند. این نامه ها نشان میدهد که همه تلاش ها برای یک تعامل دوطرفه "گفتن و شنیدن " به درِ بسته میخورد و تا این وضعیت پا برجاست هیچ کس به نامه ها و در خواست هایی که در منظر عموم مطرح میشود پاسخی نخواهد داد. این نامه ها اگر برای قضاوت تاریخ در محکومیتِ یکی یا تبرئه دیگری مفید و مناسب باشد، هیچ دردی از دردهای مردمی که در زمان حال زندگی میکنند را چاره نخواهد کرد.
تحولات خاورمیانه در عراق و سوریه و تحرکات آمریکا و ائتلاف به اصطلاح ضد داعش و بی عملی ترکیه ، حکم اعدام آیت الله نمر و بهانه های حقوق بشری آمریکا در منطقه از مناظر گوناگون مورد توجه روزنامه های صبح امروز بود .«لانه زنبور اينست» روزنامه
جمهوری اسلامی در این باره نوشت : منطقه خاورمیانه، كه قلب جهان اسلام محسوب میشود، اكنون دوران حساسی از عمر خود را پشت سر میگذارد. دوستان و دشمنان امت اسلامی با عملكرد خود، نقاب از چهره بر میدارند و ملتها با شفافیت بیشتری میتوانند جریانها، افراد و مدعیان دروغین را از خادمان واقعی جدا كنند و بشناسند. این وضعیت البته مسئولیتها را نیز بالا میبرد و هیچكس نمیتواند از وظیفهای كه در برابر آنچه بر امت اسلامی و اساس اسلام میرود برعهده دارد شانه خالی كند. در عراق، تروریستهای داعش كه با تجهیزات نظامی كامل درحال كشتار مردم این كشور هستند، به هیچكس رحم نمیكنند. برای آنها مسلمان و مسیحی و سنی و شیعه و ایزدی و كرد و تركمان تفاوتی ندارد. هر كس تسلیم اراده داعش شود و با این گروه تروریستی همكاری كند در امان است و الا باید گردن زده شود. خرید و فروش زنان، تجاوز به نوامیس مردم، چپاول اموال شهروندان، غارت روستاها، تخریب اماكن مذهبی و كشتار دستهجمعی اهالی هر منطقهای كه در برابر زورگوئیهای این گروه فاسد و جنایتكار مقاومت كند، از اقدامات عادی و روزمره داعش است.
همین وضعیت، اكنون در كوبانی سوریه جریان دارد. در كوبانی، كردها را به دست كردها میكشند، مسلمانان را به دست مسلمانان میكشند و نام این جنایات را پیشروی "دولت اسلامی" میگذارند. آمریكا، نه تنها به صورت یك تماشاچی به صحنه حزنآور كوبانی نگاه میكند، بلكه تمام مقدمات را برای بدنام كردن مسلمانان و خشن نشان دادن چهره اسلام فراهم ساخته است و عملاً به داعش كمك میكند تا هرچه میتواند به این تنور كه دشمنان اسلام نان خود را در آن میبندند هیزم بریزد و آتش آن را تندتر و شعلههای آن را سوزانتر نماید. مهرههای منطقهای آمریكا نیز با اینكه نام مسلمان و عنوان سران كشورهای اسلامی را یدك میكشند، با آمریكا برای دامن زدن به این آتش همكاری میكنند و در قالب دروغ بزرگی به نام ائتلاف ضد تروریسم و ضد داعش شریك شدهاند، ائتلافی كه در عمل نشان داده هدفی غیر از ماندگار كردن بلای خانمان سوز تروریسم و ناامنی در منطقه خاورمیانه ندارد.
همین مجموعه متشكل شده تحت عنوان ائتلاف ضد تروریسم، چهره منافقانه خود را در یمن و بحرین و عربستان برملا كرده و به وضوح نشان داده است كه نه تنها هیچ مخالفتی با تروریستها ندارد بلكه خود حامی تروریستها و از پایههای اساسی تروریسم است. در یمن، با اینكه مردم با انقلابی مسالمتآمیز به صحنه آمدهاند و برای نجات كشور از استبداد و استعمار متحد شدهاند، آمریكا و آل سعود و شیوخ خلیج فارس به اشكال مختلف از جمله حمایت از القاعده و بمبگذاری و تهدید جان مردم بر سر راه انقلاب مانعتراشی میكنند. در بحرین، با حمایت از آل خلیفه انقلاب مسالمتآمیز مردم را به خاك و خون میكشند و در عربستان، شیخ نمر را به جرم افشاگری علیه آل سعود به مرگ محكوم میكنند. اینها همه از مصادیق بارز تروریسم است آنهم تروریسم دولتی. كسانی كه خود سردمداران تروریسم دولتی هستند چگونه میتوانند مدعی ائتلاف برای مبارزه با تروریسم باشند؟
تكلیف مسلمانان و ملتهای منطقه با آمریكا و انگلیس، كه رئوس تروریسم دولتی هستند، روشن است و در چنین وضعیتی، شناختن دقیق مهرهها و سر انگشتان آمریكا و انگلیس در منطقه از اهمیت ویژهای برخوردار است كما اینكه عواقب فعال شدن تروریستها در منطقه نیز باید برای عموم مردم تشریح شود تا بدانند چه نقشههائی برای آنها كشیده شده است. در ماجرای داعش، هر چند "جوبایدن" معاون رئیسجمهور آمریكا اخیراً در سفر به تركیه، از همدستی شیوخ خلیج فارس و دولتمردان تركیه با آمریكا برای تأسیس داعش پرده برداشت ولی تردیدی وجود ندارد كه مهمترین مهرههای آمریكا برای اجرای برنامههای خائنانه داعش در منطقه، دولتمردان تركیه و در رأس آنها شخص "رجب طیب اردوغان" است.
دولتمردان تركیه با نام و عنوان و شعار اسلام خواهی از مردم كشورشان رأی گرفتند و به حكومت رسیدند ولی بعد از آنكه در كاخهای حكومتی مستقر شدند، این كاخها را به لانههای زنبور برای نیش زدن به مسلمانان و به آشوب كشیدن منطقه تبدیل كردند. گفته میشود اسم رمز تأسیس داعش توسط آمریكا "لانه زنبور" بود، ولی با نقشی كه رجب طیب اردوغان و همكاران او در دولت تركیه در حمایت از داعش داشته و دارند، باید كاخ ریاست جمهوری تركیه را "لانه زنبور" دانست. آقای اردوغان با عملكرد خود ثابت كرده كه مأمور اجرای توطئههای آمریكا در منطقه است. او به سوریه خیانت كرد، به عراق خیانت كرد، به كردها خیانت كرد، به مسلمانان منطقه خیانت كرد به اسلام خیانت كرد و حتی به مردم تركیه نیز خیانت كرده است.
داعش، تروریستهای وابسته به خود را از هر نقطه دنیا كه باشند، از تركیه عبور میدهد و به سوریه و عراق میفرستد، مجروحان داعش در بیمارستانهای تركیه معالجه میشوند، تداركات و پشتیبانیهای داعش از خاك تركیه انجام میشود، سران داعش در تركیه جمع میشوند و توطئه میكنند و تركیه حیاط خلوت آنهاست. اینهمه خیانت به ملتهای منطقه و به اسلام، كافی است تا پرونده رجب طیب اردوغان و همكاران او در دولت تركیه را كاملاً سیاه كند. ملتهای منطقه و خود ملت تركیه باید تكیف خود را با اردوغان روشن كنند و كاخ ریاست جمهوری تركیه را كه لانه زنبور شده است پاكسازی نمایند.
حاصل خیانت مشترك اردوغان و غربیها و سران مرتجع عرب كه اكنون خاورمیانه عربی را به منطقه جنگی و آشوب و ناامنی تبدیل كردهاند اینست كه مسلمانان را به برادركشی كشانده، كینه اقوام و ملتها را نسبت به همدیگر دامن زده، در میان مسلمانان نسل كشی كرده، كشورهای اسلامی را به ویرانی كشانده، برای رژیم صهیونیستی حاشیه امن ایجاد كرده، ثروتهای ملتهای مسلمان را صرف جنگ كرده و به جیب دشمنانشان ریخته، چهره اسلام را با وحشیگریهای داعش و سایر گروههای تكفیری مخدوش ساخته و دست قدرتهای استعماری را در منطقه باز گذاشته است. این، خطری است كه تمام كشورهای منطقه را تهدید میكند و رفع این خطر، فقط با قیام آگاهانه، سریع و قاطع ملتها میسر خواهد بود. ایجاد كنندگان داعش، از این گروه تروریستی تا تغییر دادن نقشه سیاسی منطقه خاورمیانه حمایت خواهند كرد و ملتها باید مانع تحقق این هدف شوم استعماری شوند.
«کجا را هدف گرفتهاند؟» روزنامه
حمایت اما ریشه حکم اعدام آیت الله نمر را نه در عربستان سعودی که در دشمنی ها با ایران و در تحرکات ائتلاف ضد داعش جستجو می کند و در این باره نوشته است : طی سه هفته گذشته در بحبوحه تحولات منطقه و در شرایطی که شواهد و قرائن آشکاری از همکاری و همسویی آمریکا و داعش در مقابله با مقاومت مردمی در عراق و سوریه حکایت داشت؛ ابتدا احمد شهید که عنوان گزارشگر حقوق بشر در امور ایران را یدک می کشد علیه کشورمان تازه ترین گزارش خود را منتشر ساخت و پس از آن – چهارشنبه ای که گذشت- دادگاه جنایی آل سعود حکم اعدام آیت الله شیخ نمر النمر روحانی و مبارز شیعی عربستانی را صادر کرد. در همین ابتدای بحث این سوال کلیدی به میان می آید که آیا میان گزارش به اصطلاح حقوق بشری احمد شهید و حکم به اصطلاح قانونی برای اعدام شیخ النمر و ادعای بزرگ مبارزه با تروریسم از سوی آمریکا در پهنه ائتلاف صوری مبارزه با داعش، ارتباطی برقرار است؟ البته موضوع "حقوق بشر" و مقوله "مبارزه با تروریسم" در حالی اکنون در بلبشوی تحولات منطقه بالا گرفته است که به موازات آن ،موضوع مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 نیز در خطوط خبری و تحلیلی رسانه های بیگانه و غربی برجسته شده است. درباره این صحنه و تلاقی این چند موضوع پردامنه و حساس در بستر تحولات پر کشمکش منطقه ،گفتنی هایی هست:
صدور حکم اعدام برای آیت الله النمر از سوی دادگاه جنایی عربستان، نگاهها و توجهات را به سوی آل سعود معطوف کرده است و در این صحنه کشمکشی پیرامون این حکم و موضوع حقوق بشر بالا گرفته است ولی از یک نکته نباید غفلت کرد و آن این است که در این شرایط بار دیگر با انحراف افکار عمومی ، بستر تحرکات آمریکا و ائتلاف به اصطلاح ضد داعش برای نظامی گری در منطقه و تضعیف جبهه مقاومت به اسم مبارزه با تروریسم مهیا شده است. بنابراین هر فریاد و تحرک و حرکتی برای جلوگیری و مقابله با صدور حکم نامشروع و آمریکایی اعدام آیت الله النمر باید به پیوست فریاد و مقابله با ائتلاف دروغین آمریکایی ضد داعش باشد.
- کارکرد گزارش به اصطلاح حقوق بشری احمد شهید علیه ایران اسلامی تا صدور حکم اعدام برای شیخ نمر در شرایط کنونی منطقه،یک هدف را دنبال می کند و آن این است که آمریکا و غرب با پروژه حقوق بشری و پروپاگاندای رسانه ای آن، می خواهند "تروریسم "را تقویت و جبهه مقاومت را تضعیف نمایند. به عبارت دیگر؛ اهرم حقوق بشری غرب و ادعای مبارزه با تروریسم – ناظر به مبارزه با داعش- به مثابه دو لبه یک قیچی عمل میکند که آموزه ها و موازین اسلامی تا سبک زندگی دینی را نشانه رفته اند. یعنی از یکسو با ژست حقوق بشری به دنبال این هستند که مقررات و قواعد حقوقی اسلامی را از صحنه اجتماع و سیاست حذف نمایند و مشخصا در اینجا هرکس با سبک زندگی لیبرال و سکولار مخالفت نماید، ناقض حقوق بشر شناخته می شود. از سوی دیگر؛ پدیده شوم و ساختگی مانند داعش را که به اذعان مقامات غربی- از هیلاری کلینتون تا جو بایدن و چامسکی و...- ساخته و پرداخته آمریکاست، علم کرده تا باز هم سیمای اسلام ناب را مخدوش نمایند و طرفه آنکه به بهانه اقدامات تروریستی این گروهک های تکفیری-آمریکایی، ندای مبارزه با تروریسم سر می دهند و در پوشش این مبارزه دروغین ، در تلاش هستند تا اسلام را عامل تنش ها و چالش ها در منطقه معرفی نموده و با این سناریو حضور نظامی خود را برای اهداف جاه طلبانه ، مغرضانه ، چپاولگرانه تا دست اندازی به منابع انرژی و نفتی منطقه را توجیه کنند.
مذاکرات هسته ای نیز صحنه مواجهه ای است که طرف غربی تلاش می کند از اهرم حقوق بشر در آن استفاده کند. همچنانکه پس از توافق ژنو در3 آذر92، نهادهای به اصطلاح حقوق بشری که از جمله بازوهای غرب در پروژه حقوق بشر هستند رسما اعلام کردند که از فردای این توافق باید پرونده- بخوانید پرونده سازی!- حقوق بشر ایران در اولویت باشد. بنابراین موضوع احمد شهید تا پرونده سازی حقوق بشری علیه ایران اسلامی، موضوع داعش و ادعای مبارزه با تروریسم، موضوع صدور حکم آیت الله النمر تا القای فتنه انگیزی شیعه در تحولات منطقه و بالاخره موضوع مذاکرات هسته ای برای به اصطلاح مهار ایران ، همگی در راستای تضعیف جبهه مقاومت با تکیه گاه مستحکمی چون جمهوری اسلامی است تا منطقه با مختصات آمریکایی ترسیم شود ولی مانع بزرگ و قدرتمند خاورمیانه آمریکایی، جمهوری اسلامی است. در پایان ذکر یک نمونه از این واقعیت از میان حجم انبوهی از کدها و نمونه ها خواندنی است. "اد رویس"رییس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا چندی پیش در جلسه استماع علیرغم به پیش کشیدن موضوعاتی نظیر مبارزه با ترویسم، پرونده هستهای ایران یا حقوق بشر اذعان کرد:"مشکل امریکا، انقلاب ایران است که امتداد جهانی یافته و منافع واشنگتن را تهدید می کند."
«خاورميانه، از خان محمد تا حاج قاسم»روزنامه
مردمسالاری نیز با نگاه خاورمیانه ای به موضوع تاثیر عراق یکپارچه بر معادلات منطقه ای پرداخته و نوشته است : پانصد سال پیش در پسین گاه یک روز مردادی، آنگاه که دلاوران ایران زمین در نبردِ نابرابر چالدران عاقبت تاب توپهای عثمانیان را نیاورده و علیرغم دلاوریهای بینظیرشان به خاک و خون غلتیدند، آن روز که رشادتهای سردار شهید ایران خان محمد استاجلو هم نتوانست قلّتِ سپاهیان «قزلباش» را در مقابل کثرت افراد «ینیچری» جبران کند، نه شاه اسماعیل صفوی و نه سلطان سلیم عثمانی، هیچکدام نمیدانستند مرزبندی تازهای در جغرافیای این منطقه اسلامی پایهگذاری شده که شاکله آن تا قرنها بعد زمینه ساز بروز تنشها و بحرانهای بین مذاهب در خاورمیانه خواهد بود.صدها سال از جنگ چالدران گذشته و در خاورمیانه امروز، نوادگان سلطان سلیم سیاستهای متناقض و چند پهلویی اتخاذ کردهاند. از یک طرف شعار دموکراسی سرداده و داعیه حضور موثر در اتحادیه اروپا را دارند و از دیگر سو، نهان و آشکار از تروریسمی حمایت میکنند که در سایه نامِ مجعول «دولت اسلامی»، ماشین کشتارش را در عراق و شام جولان میدهد. به اعوانِ داعش اجازه میدهند تا از مرز ترکیه گذشته و به محاصره کنندگان شهرهای شمالی سوریه بپیوندند اما مرز را آنچنان بر کردها بسته که نه تنها حضوری در راستای کمک به کوبانی صورت نگیرد که کردهای زخمی آنسوی خط مرزی نیز راهی به غیر از مرگ نیابند. بیش از یک ماه از محاصره کوبانی میگذرد و در حالیکه این شهر تنها دو کیلومتر با مرز ترکیه فاصله دارد اما آنکارا خودش را به راه دیگری زده است. علیرغم فشارهای بینالمللی در خصوص مواجهه جدی با داعش، به یکباره جنگندههایش سر از شمال عراق درآورده و مواضعِ پ ک ک را بمباران میکنند و این سو در منطقه صفر مرزِ سوریه، ترکهای آقچه قلعه از فاصلهای نزدیک کماکان مرگ تدریجی کوبانی را با چشم غیرمسلح به نظاره نشستهاند.
آنچه مسلم است عراقِ یکپارچه در معادلات آنکارا جایگاهی ندارد، بنابراین یکّهتازی ِداعش در عراق، زیاد هم با اهداف ترکیه در تعارض نیست.از دیگرسو، ترکیه سرمایهگذاری سیاسی سنگینی بر سقوط اسد در سوریه داشته و اکنون ترجیح میدهد همسایگی با داعشیان را به جان خریده و اهتزاز پرچمهای سیاهشان را تماشاگر بوده اما طنین بشارتِ سقوطِ بشّار را هم، حتی از دوردست، کماکان در گوش داشته باشد. آنکارا از قطع هلال شیعی به دست داعش قلبا خوشحال است و از اینکه میان تهران و بغداد، تهران و دمشق و حتی مقاومت لبنان فاصله بیفتد، رضایت کامل خواهد داشت. در رویاهای آنکارا تصرف دوباره موصل و تضعیف روزافزون کردها نقاط پررنگی هستند که از سالها پیش حتی آن روز که آتاترک بخشی از توان کردها را در راستای دستیابی به اهدافش در اختیار گرفت، ذهن نوادگان سلطان سلیم را به خود مشغول کرده است.
در کنار تمامی دلایل فوق، بیشک بایستی پذیرفت حضور پررنگ کردها به عنوان بزرگترین قومیتِ فاقد پرچم سیاسی، در داخل ترکیه و البته حوالی مرزهای این کشور، عامل اصلی بی تفاوتی ترکیه در نبرد کوبانی است. بعد از اشغال عراق در سال 2003 و سرنگونی رژیم بعث و شکلگیری کردستانِ فدرال در این کشور، نگرانی ترکیه از پیشرفت کردها روبه فزونی گذاشت و تضعیف کردها از جمله اهدافی است که این روزها هر وسیلهای آن را برای مردان تصمیم سازِ آنکارا توجیه میکند. امروزه نیمی از جمعیت کرد جهان در ترکیه زندگی میکنند که با نرخ زاد و ولد بالا و مهاجرتهای مکرّرِ و تغییراتی که در بافت جمعیتی کشورِ صاحب خانه ایجاد کردهاند، وحشت مردان ترکیه را دامن زدهاند.البته شاید در دراز مدت ترکیه مجبور شود در مقابل فشارهای جامعه جهانی به نبرد سوریه ورود کند که البته این ورود وقتی خواهد بود که امتیازات کافی را از آمریکا علیه اسد بگیرد. اوباما با وعدههای صلحی که در میتینگهای انتخاباتیاش به مردم آمریکا داده مجبور است به حمله هوایی علیه مواضع داعش در سوریه و عراق بسنده نموده و در جستوجوی یک نیروی زمینی کمکی در کشورهای منطقه باشد. پیشمرگههای کرد یکی از این کمکها به شمار میروند که البته از توان کافی برای مواجهه با داعش برخوردار نیستند. میماند ترکیه و البته ایران.
ترکیه که وضعیتش روشن است و تا باجهای مورد نظرش را نگیرد به عرصه ورود نمیکند، البته احتمال همکاری ایران و آمریکا علیه داعش هم حداقل بر روی کاغذ صفر است. اما به قول اخضرابراهیمی، تا زمانی که ایران بخشی از هر اقدام علیه داعش نباشد، نمیتوان به شکست این جانیان نوظهور امید بست. چه کوبانی تا مرز سقوط پیش رود و چه با تکیه بر بمباران جنگندههای ائتلاف و رشادت کم نظیر مردمانش همانطور که تلِّ شعیر و مرکز شهر راپس گرفت، بتواند اهالی دولت مجعول اسلامی را به کل از روستاهای اطراف هم عقب براند، بازهم تهدید داعشیان به قوت خود باقیست و دست ائتلافیون دیر یا زود چارهای به جز دراز شدن به سوی ایران نخواهد داشت و حتی عاری از اشکال به نظر میرسد که در معادلاتِ مبارزه علیه داعش، ایران به عنوان قدرت قابل احترام منطقه که از نفوذ شایان توجهی در عراق و سوریه برخوردار است، بخواهد طاقچه بالای سیاسی گذاشته و با گرفتن امتیازات ویژه حتی در خصوص پرونده هستهای گامی محکم در دفع این فتنه مخرّب بردارد. دیر یا زود جبهه مبارزه با جاعلانِ ایدئولوژی خواهند فهمید که تا فرزندانِ چالدران به عرصه ورود نکرده و سبز و سفید و سرخ بیرقشان را به رخِ سیاهترین پرچم جهان نکشند، ایدئولوگهای متظاهر همچنان به قدرت نمایی مشغول خواهند بود. به نظر میرسد وقت آن رسیده تا دنیای امروز بداند ایران زمین هنوز هم سردارانی دارد که میتوانند بُرشی از توان نظامی پارسیان را به منصه ظهور قرار دهند.بدون تردید آنانکه تاریخ میدانند و به تکرار آن ایمان دارند، امروز پس از گذشت 5 قرن، تجلّی دلاوریهای شهیدی چونان خان محمد را در شهدای زندهای همچون حاج قاسم دیده و برای دستیابی به ثبات و امنیت در خاورمیانه امروز، چشم به راه حضور ایران خواهند ماند.
خبرها از تحرکات تازه اصلاح طلبان و صحبتهایی در باره تشکیل جبهه اعتدال با محوریت حامیان دولت ،در عرصه سیاسی از موضوعاتی بود که روزنامه های اصلاح طلب به تحلیل آن پرداختند .
«تشکیل جبهه اعتدال با محوریت ۴چهره»
روزنامه شرق در این باره نوشت : جلسه شورای مرکزی حزب کارگزاران هفته گذشته در
حالی برگزار شد که اخبار مهمی از تصمیمات اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس
آینده از آن به بیرون راه پیدا کرد. تشکیل کمیته راهبردی انتخابات مجلس دهم
در مجمع مشورتی اصلاحطلبان به ریاست سیدمحمد خاتمی شاید مهمترین خبر
جلسه مزبور بوده باشد اما از آن مهمتر هم تأکید غلامحسین کرباسچی، دبیرکل
حزب بر پیگیری و تقویت محور هاشمی، ناطق، خاتمی و روحانی است. او این نظر
را طی یادداشتی در نشریه «عصر جدید» ارگان مطبوعاتی حزب بازگو کرده است.
در
این میان اسحاق جهانگیری هم در جلسه حزب از گلایه روحانی از فعالیت
نهچندان مناسب احزاب اصلاحطلب خبر داده است. با درکنارهمگذاشتن این
اخبار به نظر میرسد که هم اصلاحطلبان عزم جدی برای انتخابات مجلس داشته و
مشغول برنامهریزی استراتژیک برای آن هستند و هم رئیسجمهوری خواهان
فعالیت بیشتر آنان در این زمینه است. در این میان تشکیل کمیته راهبردی در
شورای مشورتیای که خاتمی ریاست آن را برعهده دارد، میتواند بیانگر نظارت
بر فرآیند انتخابات از سوی خاتمی باشد و شاید کرباسچی هم از این رهگذر
خواهان پیگیری محور خاتمی، هاشمی، ناطق و روحانی شده است؛ محوری که
مدتهاست سخن آن در محافل سیاسی زده میشود اما هنوز حرکتی مبنی در تحقق
آن صورت نگرفته است. این در حالی است که عدهای از فعالان سیاسی چون
حسینمرعشی هم پیشتر گفته بودند که اصلاحطلبان با محوریت خاتمی وارد
انتخابات خواهند شد و احتمالا در همین راستا هم کمیته راهبردی مزبور تشکیل
شده است. او در این جلسه همچنین بر اهمیت تشکیل مجامع مشورتی اصلاحطلبان
در همه استانهای کشور تأکید کرده است. این مجامع مشورتی از چهرههای معتمد
اصلاحطلبان در ادوار گذشته مجلس و دولت تشکیل خواهد شد و نقش هدایتی
احزاب اصلاحطلب در انتخاب مجلس دهم را ایفا خواهد کرد.
تأکید بر
فعالیت احزاب اصلاحطلب برای انتخابات اما خواسته رئیسجمهور بوده است.
بهطوری که اسحاق جهانگیری، رئیس شورای مرکزی حزب کارگزاران هم در این نشست
گفت: «رئیسجمهوری در صیانت از قانون اساسی و پاسداری از حقوق مردم محکم و
استوار است اما وظیفه اصلی بر دوش احزاب اصلاحطلب است که باید وارد صحنه
شوند». او افزود: «من حتیگاه با طرح این مسأله از طرف رئیسجمهوری مواجه
میشوم که چرا دوستان به اندازه کافی فعال نیستند».
جهانگیری
همچنین تأکید کرد، «حرکت مردم در انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ باید تداوم یابد و
من بر این باورم که در این شرایط، اعتدال گوهر موردنیاز ما در همه نهادها
به خصوص دولت و مجلس است». غلامحسین کرباسچی هم طی یادداشتی در ارگان
مطبوعاتی حزب کارگزاران بیآنکه اشارهای به درخواست رئیسجمهوری داشته
باشد تأکید کرد: «وظیفه دولت دفاع از حقوق همه احزاب از جمله احزاب
اصلاحطلب و فراهمآوردن زمینه مشارکت همه شهروندان وفادار به قانون اساسی
در انتخابات آینده است». کرباسچی در عین حال با اشاره به در پیش بودن
انتخابات مجلسشورایاسلامی و احتمال ردصلاحیتها، از رئیسجمهوری خواست در
برابر تفسیر مضیق از نظارت استصوابی شورای نگهبان نظرش را بگوید و اجازه
ندهد حق انتخاب مردم را محدود کنند. او در همین رابطه نوشت: «در این باره
البته جایگاه آیتالله هاشمی و مجمع تشخیص مصلحت نظام مهم است و قطعا
مولفان و بنیانگذاران نظام اجازه تحریف اصول جمهوریت نظام را نمیدهند».
او
اضافه کرد: «اصلاحطلبان و نیروهای معتدل سیاسی با راهبرد اجماع و حتی
اتحاد در مقابله با افراطگرایی، انتخابات را پیگیری خواهند کرد».
او
در ادامه ایده تشکیل «جبهه اعتدال» را مطرح کرد و نوشت: «باید محور
«هاشمی، ناطق، خاتمی و روحانی» را پیگیری و تقویت کرد و بهصورت جدی در پی
تداوم راهکار جبهه متحد اعتدال در انتخابات مجلس دهم بود». باید دید که
اصلاحطلبان در برنامههای خود چقدر به موضوع تشکیل این جبهه، توجه کرده و
آن را پیگیری خواهند کرد.
«خداحافظی ناگهانی، زنگ خطری جدی»
روزنامه اصلاح طلب آرمان هم که به نزدیکی با آیت الله هاشمی شناخته می شود به تحلیل خداحافظی محمد هاشمی از کارگزارن پرداخت و نوشت : قرائن و شواهد از شتاب گرفتن فعالیتهای کارگزاران در
آستانه دومین دهه موجودیت خود خبر میداد تا آنکه خداحافظی ناگهانی محمد
هاشمی از اعضای هیأت مؤسس و شورای مرکزی حزب همگان را در بهت و حیرت فرو
برد. چگونه فردی که خود از پایهگذاران و سلسلهجنبانان حزب بوده اکنون که
حزب در فضای تازه امکان بسط و تعمیق فعالیتهای خود را دارد به یکباره عطای
ماندن را به لقایش میبخشد و هیچچیز هم نمیتواند وی را برای ماندن اقناع
کند، جای پرسش فراوان دارد. خود محمد هاشمی سربسته و در لفافه گفته است
حضور اعضای جدید و عدم تطابق گفتمانی با آنان باعث این جدایی شده است. حسین
مرعشی، سخنگوی حزب در پاسخ به سؤالات تسنیم گفته نمیداند چرا محمد هاشمی
از حزب جدا شده و البته افزوده است که استعفای هیچکس در هیچ سطحی مشکلی
پیش نیاورده است! مرعشی در ادامه نیز مدعی شده: تغییرات پیشآمده در حزب
کارگزاران با تائید محمد هاشمی بوده است. سخنی که نمیتواند چندان مقرون
به صحت و عقلانی باشد، چراکه محمد هاشمی با چند دهه سابقه در عرصههای
مختلف متوجه بار سیاسی این خروج و استعفا با توجه به جایگاهش در سپهر سیاسی
و در حزب بوده و اهل تصمیمات ناگهانی و قهرهای بچگانه و دفعی و آنی نیست و
بیگمان موضوع تا جایی پیش رفته که امکان حضور او ممکن و میسر نبوده است.
در
این میانه نکته کلیدی آن است که ورود چهرههای تازه و پرشمار به شورای
مرکزی حزب و ساختار سیاسی آن و مواضع سیاسی و حزبی آنان علت ناخشنودی
محمدهاشمی است. او در همین رابطه گفته است که حزب به یک جبهه تبدیل شده
است. نکتهای که عدهای آن را در کنار سخنان چندی پیش آیتالله هاشمی
گذاشته و مدعی شدند جبههای شدن حزب از نکات مورد تصریح و اشاره آیتالله
است. این درحالی است که آیتالله هاشمی به تشکیل جبهه سیاسی متشکل از
احزاب مختلف اشاره کرد نه آنکه حزبی که تعریف مشخص دارد به یکباره تبدیل به
جبههای متشکل از عقاید و دیدگاههای مختلف شود. در واقع نقطه قوت احزاب
همین انسجام فکری و سیاسی حلقههای مرکزی آن و همسویی اضلاع پیرامونی با
هسته مرکزی است نکتهای که گویا محمد هاشمی معتقد است این کارویژه نقض شده
و به همین دلیل از حزب کنارهگیری کرده است.
نکته دیگری هم که در
این میانه نباید به فراموشی سپرده شود از دست دادن سرمایههای سیاسی و
اجتماعی به بهانه جوانگرایی است، اختلاف سلایق میان نسلها و تفاوت آرا و
عقاید اصلی پذیرفته شده است و جوانگرایی نیز یک لازمه ضروری اما حفظ توازن
در این میانه بسیار حائز اهمیت است، تازهآمدگان در فعالیتهای سیاسی
انرژی و پتانسیل خوب و نگاه بهروزی دارند که به نوبه خود ارزشمند است اما
اگر قرار باشد که با این میدانداری جوانان، تجربهداران و سرد و
گرمکشیدگان از صحنه خارج شوند بیگمان در آینده احزاب اصلاحطلب با نقصان و
کاستی و ضعف در بزنگاههای حساس و کلیدی روبرو خواهند شد، چرا که قرار
نیست آسمان سیاستورزی همواره آفتابی و عاری از فراز و فرود باشد. یادمان
نرود: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. «تمام تخم مرغهای خود را در یک سبد نمیگذاریم»اعتماد هم نوشت : «ما تمام تخم مرغهای خود را در یک سبد
نمیگذاریم. از تمام امکانات و تمام تلاش خود بهره میگیریم. هیچ کس به
دنبال تجمیع تمام توان جریان اصلاحطلبی برای خودش نیست» این را محسن رهامی
چهره شناخته شده اصلاحطلبان و دبیر کمیته انتخابات شورای هماهنگی جبهه
اصلاحات میگوید. چکیده اظهارات رهامی در گفتوگو با پایگاه خبری ندای
ایرانیان به شرح زیر است.
گرچه آقای روحانی هیچ گاه نگفته است که
دولتش ریشه در جریان اصلاحات دارد، در عمل او و دولتمردانش تاکنون گفتمانی
را برگزیدهاند که اصلاحطلبی است. تعامل و مدارا یکی از ویژگیهای مشترک
گفتمان دولت خاتمی و روحانی است.
شرایط این روزهای جامعه عبور از
افراط گرایی را میطلبد و این شعار گفتمان دوم خرداد بود. بنابراین شرایط
محیطی است که تغییر کرده است و بر رفتار اصلاحطلبان اثرگذار است و مبنای
اصلی گفتمان اصلاحات تغییر کرده است.
حرکت جدیدی که اصلاحطلبان در
پاسخ به شرایط جامعه برگزیدهاند به معنای تغییر اصالت گفتمان اصلاحطلبی
نیست. این حرکت پاسخ به شرایط امروز جامعه است و اتفاقا اعتدال و برگزیدن
این شعار و حرکت، ریشه در گفتمان اصلاحات دارد.
حرکتی که امروز اصلاحطلبان برگزیدهاند کاری درست، بجا و منطبق با اصالت جریان اصلاحطلبی است.
گروههای
گانه اصلاحطلب که مدتی است با اضافه شدن مجمع زنان نواندیش به؟ گروه
افزایش پیدا کردهاند به طور مشخص هر هفته جلسه دارند و کمیته انتخابات
شورای هماهنگی اصلاحات اخیراً در تهران و استانها فعال شده است.
شورای
مشاوران آقای خاتمی هم کارگروههای خود را فعال کرده است و در تلاش است تا
با برنامه ریزی منسجم زمینه حضور پر رنگ اصلاحطلبان را در جامعه و
انتخاباتهای پیش رو فراهم بیاورد. بنیاد امید ایرانیان هم کارگروههای
متعدد خود را فعال کرده است و تلاش دارد تا در آینده نقش موثرتری ایفا کند.
در موعد انتخابات و قبل از برگزاری انتخابات هماهنگیها صورت
خواهد گرفت. این بدان معنا نیست که اصلاحات میخواهد تمام پتانسیلش را فقط
در یک مجموعه به کار بگیرد. به تعبیری دیگر ما تمام تخم مرغهای خود را در
یک سبد نمیگذاریم. از تمام امکانات و تمام تلاش خود بهره میگیریم.
به
نظر من جریان اصلاحات از تعطیل شدن این جریانها در شرایط فعلی و قرار
گرفتن در یک حزب و تشکل مشخص آسیب میبینید. احزاب مختلف میتوانند در
ساحتهای مختلف به فعالیت بپردازند و این امر نافی اتحاد طلبان نیست.
تلاش
خواهیم کرد تا در انتخابات مجلس آتی یک لیست از میان اصلاحطلبان بیرون
بیاید. آنچه از شورای هماهنگی و جریان اصلاحات به طور کل بیرون خواهد آمد
در نهایت یک لیست خواهدبود.