به گزارش خبرنگار
حوزه احزاب باشگاه خبرنگاران، به نهمین بسته از گزارش خاطرات «آیتالله مهدویکنی» رسیدیم.
در این قسمت، آیتالله مهدوی از خاطرات اولین منبرش میگوید. وی همچنین از خصلتهای رفتاری آیتالله بروجردی، سخن به میان میآورد.
اولین منبر اولین منبری که رفتم زمانی بود که در قم، شرح لمعه تحصیل میکردم. در ماه محرم از تهران به کن رفتم و در مسجد محل برای عزاداری شرکت کردم. در آنجا آقایی به نام «آسید ابوالعلا اصفهانی» بود که محرمها میآمد آنجا منبر میرفت. ایشان مرا تشویق کرد و گفت برو منبر؛ اگر حالا منبر بروی مردم میگویند این تازه وارد است، اشکال ندارد، ولی اگر بعدا که درس خواندی و ملاشدی آن وقت منبر بروی و خراب کنی، هم خودت توقع نداری هم مردم، اما الان هر طور سخنرانی کنی میگویی حالا اول کار است درس نخواندهام، البته مردم هم این گونه فکر میکنند.
از ویژگیهایی که از مرحوم برهان به ارث برده بودم، روحیهی طلبگی و تربیتی و احساس مسئولیت بود و این احساس که انسان باید آنچه را که دارد به دیگران هم برساند، این نتیجهی تربیت و تعلیم آقای برهان بود. چون ایشان مقید بود که طلبهها درس بخوانند و به دیگران هم درس بدهند. میگفت: باید یاد بگیرید و به دیگران یاد بدهید. لذا من سالها در کن و اطراف آن، بدون دعوت منبر میرفتم. کار نداشتم که کسی دعوت کند یا نکند. مسئلهی پول هم مطرح نبود، چون مردم مرا میشناختند و میدانستند که برای پول جایی نمیروم حتی شبها فانوس میگرفتم از این محل به آن محل میرفتم، مسئله میگفتم، حدیث میخواندم، منبر میرفتم. خلاصه در آن زمانف ایام محرم و ماه رمضان را بیشتر در کن منبر میرفتم و تبلیغ میکردم.
جو سیاسی درحوزه و فعالیتهای شهید نوابصفویاوایل که وارد قم شدم مسائل سیاسی درقم در حوزه مطرح نبود ولی با ظهور فداییان اسلام به تدریج زمینهاش فراهم شد. در قم میشنیدیم که نواب صفوی به تهران آمده کسروی را کشته و هژیر را ترور کرده و مسائل دیگر را سامان داده است. اینها خصوصاً در میان طلاب جوان مطرح بود.
در آن ایام موضوع آوردن جنازهی پهلوی مطرح شد؛ میخواستند جنازهی وی را از مصر به ایران منتقل کنند و مراسم تشریفات و تجلیل به جای آورند. برای تطهیر رضا شاه بنا بود که جنازه را به قم بیاورند و یکی از آیات بر او نماز بخواند و در قم به خاک بسپارند یا پس از نماز در شهر ری دفن کنند.
ازکسانی که درمخالفت با این جربان (مسئله نماز و تجلیل از او درقم) وارد میدان شد و شدیداً فعالیت کرد نوابصفوی و دیگر برادران فداییان اسلام بودند که سخنرانیهای زیادی در مدرسهی فیضیه کردند. درهمین جریان بعضی از افراد مانند مرحوم آقا «سید هاشم حسینی» را دستگیر و به خرمآباد تبعید کردند.
روزی در مدرسهی فیضیه روی آن سنگی که آن را "حجرالانقلاب" مینامیدند همین آقای سید هاشم بعد از اینکه از تبعید برگشته بود سخنرانی کرد. فکر میکنم که بازگشت ایشان از تبعید ظاهراً به توصیهی مرحوم آیتالله بروجردی بود خلاصه ایشان سخنرانی و طلبهها را به فعالیت و مخالفت تشجیع کردند.
اجمالاً از آن زمان فعالیتهای سیاسی در حوزه کم کمک رونق پیدا کرد و سردستهی این حرکت هم فداییان اسلام وطلبههایی بودند که در قم هوادار آنها بودند و آقای سید هاشم درقم از جملهی آنها بود. شهید «عبدالحسین واحدی» و برادرشان «سید محمد» در حالی که حدود ده، یازده ساله بود به حجرهی تهرانیها که ثقل سیاست بود میآمدند.
با توجه به فعالیتهای سیاسی درقم و جوی که پیدا شد هیچ یک از آقایان مراجع حاضر نشدند درتشییع جنازهی رضا شاه حاضر بشوند ویا نماز بخوانند. فقط با عجله جنازه را به قم آوردند؛ طوافی دادند و بردند.
علما و طلاب نیز طبق تصمیم قبلی ازمدرسهها و خانهها بیرون نیامدند و درتشییع شرکت نکردند؛ طبق نقل هیچ یک از روحانیون حتی یک طلبه هم در تشییع دیده نشد، نقل میکردند در آنجا فقط یک مشت زیارتنامه خوانهای حرم بودند که به عنوان علمای قم به آنجا بودند- که اینها دراطراف صحن حضور داشتند- منظور آنها این بود که بگویند که عدهای از طلبهها و علما در آنجا حضور داشتند، ولی واقعیت این است که مراسم (تشییع) جنازهی رضا شاه به حدی بایکوت شده بود که اگر یک طلبه از گوشه و کنار قم میخواست برای تماشا هم برود جرأت نداشت.
اصرار امام بر اقامت درقمدوران طلبگی یعنی درس خواندنم، پانزده سال طول کشید. تقریباً 13سالش را درقم بودم، برحسب ظاهر از نظر استعداد و درس خواندن طلبهی بدی نبودم. هم درسخوان بودم- یعنی وقت نمیگذراندم- و هم استعدادم بد نبود. لذا توانستم به مرحلهی اجتهاد برسم. البته این یک ادعا نیست؛ بلکه دوستان، حتی حضرت امام – رحمهالله علیه- اصرار داشتند که ما یعنی من و اخوی درقم بمانیم. وقتی اخوی از قم به تهران آمدند، امام اظهار ناراحتی کردند.
به یاد دارم روزی ایشان، شاید قبل از سال 1340 از رفتن بعضی از طلبههای درسخوان از قم به عنوان شبههی حرمت اظهار ناراحتی کردند و فرمودند شماها که در این درسها شرکت میکنید یا مجتهدید یا قریبالاجتهاد و دیگر ترک تحصیل برای شما جایز نیست.
امام فرمودند: من آیندهای را میبینم که در آن زمان نیاز به علما و مجتهدین بیش از حالا احساس میشود و لذا شماها برای آن وقت بمانید و حالا چه روزگاری را امام میدیدند من نمیدانم. آن زمان این طور تعبیر کردند و اصرار داشتند طلبههایی که مراحلی را گذراندهاند بمانند و به تحصیل ادامه دهند.
پس از چند سال که از محضر امام و درس مرحوم آیتالله بروجردی بهره بردم احساس کردم که دیگر نیاز به تقلید ندارم و دیگر تقلید نکردم. البته دربعضی مسائل احتیاط میکردم.
از خصوصیات تدریس مرحوم آیتالله بروجردی و امام این بود که واقعاً شاگردپرور بودند، اساتید با یکدیگر فرق میکنند. بعضی اساتید هستند که شاگرد نزد آنها فقط درس میخواند، یعنی شاگرد را وادار به فکر و تحقیق نمیکنند، اما بعضی از اساتید، شاگرد را میپرورانند که چنین استادانی معمولاً اهل تحقیقند؛ یعنی محققند نه محرر و به عبارت دیگر علاوه بر فهم و تقریبر مطالب دیگران، خود اهل نظرند. مرحوم آیتالله بروجردی و امام این گونه بودند و لذا شاگردانی که مستعد بودند واقعاً بعد از چند سال شرکت در درس این دو بزرگوار میتوانستند قوتی در خود ببینند و اهل استنباط باشند.
بازگشت به تهرانپس از مدتی اقامت در قم- حدود سیزده سال- به تهران آمدم و درمدرسهی مروی تدریس میکردم ودر آنجا با بعضی از دوستان بحث علمی فقهی و فلسفی داشتیم از جمله جناب آیتالله سید رضی شیرازی.
ضمناً دردرس آیتالله «رفیعی قزوینی»- رحمهالله علیه- که آن زمان در تهران بودند و (این برای ما یک توفیقی بود) شرکت کردم به خصوص از فلسفه و درس اسفار ایشان استفاده میکردیم. سابقاً هم عرض کردم که درقم ما ایشان را زیارت کرده بودیم. آن وقت که ما قم بودیم ایشان به قم تشریف آوردند و سپس به قزوین بازگشتند.
یک سال باعدهای از طلاب قم- از جمله هم مباحثهها و دوستانمان که آقای امامی، اخوی و «آسید جلالالدین آشتیانی» بودند- به قزوین رفتیم، مدتی نزد ایشان فلسفه میخواندیم و با ایشان آشنا بودیم، ایشان هم به دوستان اظهار علاقه مینمودند، بعد که به تهران تشریف آوردند در حدود سه سال خدمت ایشان شاگردی کردیم و فلسفهی متعالیه را دوباره نزد ایشان گذارندیم.
ایشان در آغاز هر کلاس درس فقه میگفتند- برای اینکه به تعبیر شوخی بعضی دوستان، کفر فلسفه را کم کنند- بعد فلسفه میگفتند. سواد فلسفی و معقول ایشان بر جنبههای منقول یعنی فقه و اصول میچربید اما از هر دو جهت از ایشان استفاده کردیم، گرچه بیشتر اسفار را خدمت ایشان خواندیم.
من اوایلی که آمدم تهران این اشتغالات را داشتم. در مدرسهی مروی به بحث و درس اشتغال داشتم. شرح منظومه و همچنین کفایه را درس میدادم و بحثی با آقای شیرازی داشتیم. در همان سالها پس از اینکه مسجد جلیلی در میدان فردوسی ساخته شد چون تحت نظارت مرحوم آیتآلله «سرخهای» این مسجد ساخته شده بود بعد از اتمام ساختمان آن – تقریباً اوایل سال 1342 – بنده در آنجا به عنوان امام جماعتی منصوب شدم.
آثار علمیمن قسمتی ازتقریرات درس فقه مرحوم آیتالله بروجردی را نوشتهام. اینکه خودم چیزی نوشته باشم تنها چهار کتاب دراخلاق و اقتصاد اسلامی و شرحهای دعای افتتاح و دعای سحر است. البته به صورت پراکنده نوشتههایی دارم که متأسفانه توفیق جمعآوری آن را نداشتم؛
البته درسهایی که گفتهام دیگران آن را نوشتهاند و آن را به صورت کتابی درآوردهاند؛ مثلا من قبل از انقلاب درتهران که بودم، مرکزی بود به نام صادقیه درخیابان آب منگل، سالها آنجا برای جوانها درس میدادم که آن درسها قسمتی فقه، قسمتی اصول عقاید و قسمتی تفسیر بود. البته اینها به صورت جزوه بود که از نوار پیاده و بازنویسی شده است.
آشنایی با آیتالله بروجردیمن از نزدیک با ایشان آشنا نبودم چون از نظر سنی در حدی نبودم که با ایشان ارتباط برقرار نمایم، آنچه را که احساس میکردم این بود که مرحوم آیتالله بروجردی نسبت به دین و مسائل دینی واقعا مرد غیور و شجاعی بودند و افزون بر سیادت، روحیه سلحشوری را به ارث برده بودند، در مواقعی که با مسائل دینی برخورد میشد، عصبانی میشدند و با صراحت و بدون مجامله اظهار ناراحتی میکردند و به مسئولین رژیم پیغام میدادند. ما از واکنشهای ایشان زود مطلع میشدیم، البته برخوردهای ایشان، مانند برخوردهای حضرت امام، خیلی شکننده نبود که مستقیما با دستگاه قهر بکنند، ولی صلابت و موقعیت اجتماعی ایشان به گونهای بود که تا زمانی که در قید حیات بودند خیلی از کارها را شاه انجام نداد.
برنامههایی که شاه داشت بعد از فوت آیتالله بروجردی شروع شد، مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی یکی از این برنامهها بود که رژیم برای ابقای حکومت خود آن را مطرح ساخت. محمدرضا پهلوی هیچکدام از برنامههای ضد دینی خود از قبیل؛ انجمنهای ایالتی و ولایتی، مفاسد اجتماعی، حمله به علما و دیگر اعمال ضد مذهبی را در زمان حیات آیتالله بروجردی انجام نداد.
برخورد آیتالله بروجردی با رژیم، برخورد ناصحانه همراه با صلابت بود نه التماس و درخواست. برخوردهای ایشان نسبت به عملکرد رژیم بیشتر غیرعلنی بود. بسیاری از مسئولین به خدمت ایشان میآمدند و هشدارهای لازم در مورد عملکردشان را دریافت میکردند. ما در آن زمان اخبار بسیاری از این جریانها را میشنیدیم. به نظر من جمعآوری خاطرات مربوط به ایشان، از زبان کسانی که در بیت معظمله خدمت میکردند و از نزدیک با ایشان همکاری داشتند، میتواند در روشن ساختن بسیاری از مسائل تاریخی راهگشا باشد.
منبع: کتاب خاطرات آیتالله مهدویکنی
انتهای پیام/