به گزارش
خبرنگار علمی باشگاه خبرنگاران، بشر اولیه همواره در پی تفسیر جهان و همچنین در جستجوی یافتن دلیل وقوع پدیده ها و راهی برای مهار طبیعت بوده است. باران های سیل آسا، طلوع و غروب خورشید، خشکسالی و حاصلخیزی مزارع، مرگ و میر کودکان و شیوع بیماری از دیدگاه بشر نمی توانسته بدون دلیل باشد.
طبق اسطوره ها فاصله اورانوس تا زمین به حدی بوده که اگر یک سندان برنزی از سقف آسمان به زمین بیفتد نُه روز و شب طول می کشد و روز دهم سندان به زمین می رسد. تارتاروس نیز به همین مقدار تا زمین فاصله داشته و از دید اسطوره های یونان باستان ، زئوس تایتانها یا غول های سرکش را به درون آن پرتاب کرده بود.
همهء این داستان ها و اساطیر، تلاشی در جهت تفسیر جهان بوده و این تلاش ها به عبارتی به لحاظ تاریخی ، جد پدری فیزیک امروزی محسوب می شود. بعدها این نظریات به تدریج با نقد روی نقد توسعه پیدا کرد. آریستارخوس، مدل بطلمیوسی و سرانجام مدل کپرنیک. در سایه نقد علمی هر نظریه ، نظریه جدیدی خلق می شد که منسجم تر و دقیق تر و با واقعیت جهان سازگارتر بود.
مثلاً قوانین کپلر ساز و کار جهان را به مراتب بهتر از مدل های پیشین توضیح می داد. همانطور که مفهوم نیوتنی نیرو بعدها با نظریه اینشتین وارد فاز نسبیت شد. در واقع نظریه بدیل و جایگزین، روایتی بهبود یافته از نظریه قبلی است با تصحیح نقایص و حذف یک خطا یا اشتباه درون نظریه قبلی ، یک گام معرفتی رو به جلو به شمار می رود.
در عصر حاضر نیز ساختمان نظریات جدید، روی استخوان های نقد و شناسایی خطاهای نظریات قبلی بنا شده اند. مدل اتمی تامسون در سال ۱۹۰۳، خیلی زود در سال ۱۹۱۱ با مدل سیاره ای راترفورد جایگزین شد. نظریه راترفوردبیان می داشت که الکترون ها در مدارهای دایره ای شکل به دور هستهء اتم در گردش هستند. این نظریه هم زمان زیادی دوام نیاورد و در سال ۱۹۱۳ توسط بوهر واژگون شد. بوهر در نقد مدل راترفورد اینطور استدلال کرد که اگر ذرات ، مانند سیارات منظومه شمسی به دور خورشید در گردش باشند، می بایست طبق معادلات الکترومغناطیس ماکسول که هر ذره باردار متحرک در یک میدان الکترواستاتیک از خود به صورت امواج الکترومغناطیس انرژی ساطع می کند، به روی هسته سقوط کند.
از آنجایی که چنین اتفاقی نمی افتد، به همین جهت الگوی اتمی راترفورد با یک ایراد ساختاری مواجه می شود. درست همانگونه که ایدهء تالس دربارهء زمین، با نقد انکسیمندر به چالش کشیده شد و در سایهء این نقد ، نظریه هایی بهتر و ساختار یافته تر و منسجم تر مطرح شد.
همانگونه که کپرنیک، داروین ، نیوتن، فارادی و ماکسول، اینشتین، ماندل، کریک و واتسون، هایزنبرگ، شرودینگر و …. هر کدام با بهره گیری از روش علمی، با نقد نظریه های پیشین، با خلق نظریات بدیع و انقلابی علمی ، دیدگاه ما در قبال ساختار جهان را به طرز بنیادینی تغییر دادند.
۱) تارتاروس در افسانههای یونانی، محل مجازات گناهکاران و به نوعی جهنم زیر زمین بود. در اسطوره های یونان باستان، کرونوس و دیگر تایتانهایی که با خدایان جنگیدند در تارتاروس زندانی بودند.
۲) اورانوس نام یکی از اسطورههای یونانی است که تجسم آسمان و به عبارتی بهشت بالای زمین محسوب می شده و طبق اساطیر یونان، پدربزرگ زئوس و پدر کرونوس میباشد.
انتهای پیام/
زمین دارای سه نیروی بسیار مهم می باشد که عبارتند از :
1 ـ نیروی جاذبه نیوتونی که اجسام پیرامون را به خود جذب می کند که در حال حاضر فقط معادلات گرانشی آن کشف شده است ولی دانش فعلی ما از ماهیت اصلی نیروی جاذبه اطلاعی ندارد که علت بوجود آمدن این نیرو را با دلایل مختلف بازگو کرده ام.
2 ـ نیروی دافعه که متضاد نیروی جاذبه است و باعث می شود که زمین در اثر نیروی جاذبه خورشید ، فاصله ای را با خورشید حفظ کند وبه درون خورشید سقوط نکند و تضاد این دو نیروی جاذبه زمین به خورشید و نیروی دفع و گریز زمین از خورشید باعث حرکات وضعی و انتقالی زمین می شود حالا نه تنها زمین بلکه حرکات وضعی و انتقالی همه سیارات مشمول تضاد نیروی جاذبه و نیروی دافعه آنهاست که اخیراً نیروی دافعه را با ذکر آزمایشات مختلف به مجامع علمی معرفی کرده ام.
3 ـ نیروی جاذبه الکتریکی زمین که باعث جذب الکتریسیته سطح پوسته زمین اعم از بار الکتریکی ابرها و یا الکتریسیته خطوط انتقال فشار قوی را جذب می کند و این نیرو هم تاکنون ناشناخته مانده و صنعت برق هم تا حد رفع حوائج حرفه ای خود و رفع نیاز آنهم تا مرحله چگونگی مقاومت الکتریکی لایه های زمین به آن پرداخته و نگاه با نفوذی به درون زمین و سرنوشت الکتریسیته جذب شده به درون زمین ندارد زیرا الکتریسیته را به عنوان ذره مادی نمی شناسد و آنرا فقط به صورت « انرژی » می بیند .
برای دیدن عامل هرسه این نیرو ناچاریم که خیال آهن و نیکل چگال در درون زمین را از باورمان دور کنیم و به جای آن ستاره ای از جنس ضد ماده قرار دهیم و این ستاره ضد ماده درون زمین است که ماده اطراف خود را جذب می کند و نیروی جاذبه را بوجود می آورد ...این ستاره ضد ماده درون زمین است که با خورشید « ضد ماده » نیروی دافعه را می سازد تا زمین بر سطح خورشید فرو نیفتد و باز این ستاره « ضد ماده ـ پوزیترونها » درون زمین است که باعث جذب الکتریسیته سطح زمین می شود و نیروی جاذبه الکتریکی زمین را می سازد بنابراین عامل بوجود آوردن این سه نیروی ذکر شده ، ستاره ضد ماده درون زمین است
برای درک کامل این مطلب ، موارد زیر ضروری است :
1 ـ جنس خورشید و ستارگان از ضد ماده است .
2 ـ زمین وسیارات ، ستارگانی از جنس ضد ماده هستند که بر جداره آنها پوسته ای از ماده « عناصر مختلف ترکیبات پوسته » سنتز شده است .
3 ـ در روزگاران دور ، زمین ستاره و منظومه ای در همسایگی منظومه شمسی بوده که در نبرد با خورشید و تحت آتشباری تسلیحاتی تشعشعات کیهانی خورشیدی از خورشید شکست می خورد و در اثر چسب های هسته ای این تشعشعات ابتدا بر سطحش لکه بوجود می آید « مانند لکه های فعلی خورشید ـ عناصر بوجود می آید » و سپس این لکه های عناصر سنتز شده تمام سطحش را فرا می گیرد و جداره ستاره زمین تا عمق چندین کیلومتر تبدیل به عناصر یا ماده می شود و این ماده بوجود آمده سطح آن باعث بوجود آمدن نیروی جاذبه به خورشید شده و در اثر این نیروی جاذبه وارد حلقوم منظومه شمسی شده و مجبور به چرخش به دور آن می گردد.
بنا براین سنتز هسته ای بر جداره ستاره زمین و بوجود آمدن ماده ، این ماده ماهیت زمین را عوض کرده و آنرا با یک درجه تنزل از ستاره به سیاره تبدیل می کند که در این شکست ، سیاره منظومه زمین « ماه » هم ستاره شکست خورده خود را رها نمی کند و همراهش می شود . او هم با یک درجه تنزل به عنوان قمر اسیر فضای منظومه شمسی می شود.
پس زمین مسکونی ما ، ستاره ای ست مانند دیگر ستارگان که بر سطحش ماده بوجود آمده است و عامل بوجود آمدن این سه نیروی گفته شده هم همین ستاره ضد ماده درون زمین است حالا نه تنها کره زمین بلکه همه سیارات و قمرهای این جهان ستارگانی هستند که بر جداره آنها سنتز هسته ای صورت گرفته و سطحشان تبدیل به عناصر شده است بر این اساس همه سیارات وقمرها هم دارای این سه نیروی گفته شده هستند.
4 ـ ستاره درون زمین از جنس ضد ماده است بر این اساس می توانیم بگوئیم پوزیترون « ضد الکترون » هم از اجزای ستاره درون زمین است بهمین خطر وجود پوزیترونهای درون ستاره زمین می باشد که نیروی جاذبه الکتریکی بوجود می آید تا الکترونهای ساکن یا جاری « الکتریسیته » سطح زمین را از طریق واسطه انتقال رسانای الکتریکی پوسته جامد زمین جذب کند و ببلعد.
الکتریسیته ذره است و وقتی که به درون زمین جذب و به پوزیترونها ی ستاره درون یعنی متضادش بپیوندد ، پیامدش چیست ؟!
مشخص است که در آزمایشگاههای فیزیک و دردستگاههای شتاب دهنده ذرات وقتی ذره ای با متضادش ضد ذره برخورد می کند هر دو تبدیل به ذره نور می شوند « متأسفانه گفته اند هر دونابود می شوند و تبدیل به نور می شوند در صورتیکه همه ذرات جاوید هستند و نور هم مانند همه ذرات جهان ذره مادی ست ».
ذرات الکترونهای سطح زمین « الکتریسیته » هم وقتی به ستاره درون زمین می رسند و به متضادشان ضد ذرات پوزیترونها می پیوندند هر دو تبدیل به ذرات نور می شوند که این ذرات نور که محتویات درون زمین محسوب می شوند به صورت ذرات انوار شفق قطبی از قطبین زمین به پهندشت فضا ساطع می شوند تا در گوشه دیگری از این فضای بیکران ، ملات و مصالح زایش ستارگان آینده باشند و وقتی که محتویات و ذرات درون زمین بدینگونه نقل مکان می کنند مُسلم است به علت کوچک شدن تدریجی ستاره ضد ماده درون زمین ، در مناطقی از زمین « مناطق زلزله خیز » بین پوسته جامد زمین و مذاب زیرین حفره و فضاهای خالی گسترده ای بوجود می آید که پوسته جامد و سنگین آن منطقه را بی اتکا و مستعد شکسته شدن می کند « مستعد زلزله می کند » تا عاقبت این پوسته می شکند و به درون حفره خالی شده زیرین خود و بر روی مذاب سقوط می کند یعنی زلزله رخ میدهد و جای شکستگی ها هم گُسل است که تداوم این زلزله ها در طی میلیونها سال به کوچک شدن زمین می انجامد .
زمین در بدو ورود به منظومه شمسی بسیار عظیم و غول پیکر بوده و نیروی جاذبه نیوتونی، نیروی دافعه و نیروی جاذبه الکتریکی بسیار شدیدی داشته است ولی در طی میلیونها سال بر اثر نیروی جاذبه الکتریکی خود که الکتریسیته ابرها را به درون خود کشیده و همچنین ذرات گرمای تابش خورشید بر سطح خود را به الکتریسیته تبدیل کرده و سپس این الکتریسیته تبدیلی را به درون خود بلعیده است ، کوچک و کوچکتر شده تا به این حجم کنونی رسیده است .
پس عامل کوچک شدن زمین و یا سیارات و قمرها ، تابش نور خورشید است بر همین اساس است که در منظومه شمسی هر چه سیارات از تابش خورشید دورتر باشند روند تحلیل رفتن و کوچک شدن آنها کُند تر است به همین دلیل است که هر چه سیارات از خورشید دورتر باشند به علت کُند بودن روند تحلیل عظیم ترند و فاصله آنها تا خورشید تصاعدی بالا می رود .
در روند تحلیل رفتن و کوچک شدن سیارات هر چه سیارات به خورشید و تابش گرمای خورشید نزدیکتر باشند ، سرعت تحلیل رفتن وکوچک شدن آنها شدید تر ، تغییرات حضیضی آنها محسوس تر ، سرعت انتقالی تند تر « سال کوتاهتر » و حرکت وضعی کُند تر « ساعات شبانروز بلند تر » است.
پس یکی از عوامل مهم تحلیل رفتن و کوچک شدن سیارات و قمرها ، نیروی جاذبه الکتریکی آنهاست که ذرات گرمای تابشی خورشید بر سطح خود را به ذرات الکتریسیته تبدیل کرده و سپس این الکتریسیته تبدیل شده را می بلعد.
احمد فتحی مدیر وبلاگ « اسرار ناب هستی »