داستانک/ عاقبتِ زیاد کارکردن!
شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
روزی پدری خسته از کار به خانه برگشت. پسرش از او پرسید: پدر حقوق شما چقدر است؟ پدر پاسخ داد: حقوق من در یک ساعت 20 دلار است. پسرک سرش را پایین انداخت و گفت: پس لطفا ده دلار به من قرض بدهید. پدر با عصبانیت گفت: تو فقط به خودت فکر می کنی، برو بخواب! پسرک جواب نداد و به اتاق خود رفت.
ساعتی بعد پدر وارد اتاق پسرش شد و با صدای ملایم پرسید: عزیزم؟ خوابی؟ بیا این هم 10 دلاری که می خواستی. پسرک تشکر کرد و هیجان زده از پشت متکای خود چند اسکناس دیگر بیرون آورد. پدر پول ها را که دید گفت: تو که پول داری! پسر باخوشحالی گفت: الان من 20 دلار دارم. می توانم یک ساعت کار شما را بخرم. لطفا فردا زودتر به خانه برگردید تا شام را باهم بخوریم.
روزی پدری خسته از کار به خانه برگشت. پسرش از او پرسید: پدر حقوق شما چقدر است؟ پدر پاسخ داد: حقوق من در یک ساعت 20 دلار است. پسرک سرش را پایین انداخت و گفت: پس لطفا ده دلار به من قرض بدهید. پدر با عصبانیت گفت: تو فقط به خودت فکر می کنی، برو بخواب! پسرک جواب نداد و به اتاق خود رفت.
ساعتی بعد پدر وارد اتاق پسرش شد و با صدای ملایم پرسید: عزیزم؟ خوابی؟ بیا این هم 10 دلاری که می خواستی. پسرک تشکر کرد و هیجان زده از پشت متکای خود چند اسکناس دیگر بیرون آورد. پدر پول ها را که دید گفت: تو که پول داری! پسر باخوشحالی گفت: الان من 20 دلار دارم. می توانم یک ساعت کار شما را بخرم. لطفا فردا زودتر به خانه برگردید تا شام را باهم بخوریم.
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
