سفارت آمریکا در تهران در 2 مقطع زمانی به تصرف نیروهای سیاسی و انقلاب درآمد.
مرحله اول: اسفند 1357 که سازمان چریکهای فدایی خلق به سفارت حمله بردند و آن را تصرف کردند. البته این موضوع با فضای سیاست داخل مغایرت داشت، زیرا تداوم اشغال فاقد هرگونه آمادگی و مطلوبیتی بود و دولت موقت با آن مخالف بود و آن را مغایر با کنوانسیون حقوقی دیپلماتیک سال 1961 میلادی میدانستند و توسط دولت موقت برای پایان بخشیدن به اشغال سفارت توسط سازمان چریکهای فدایی خلق به وجود آمد.
مرحله دوم: در 13 آبان سال 1358 بود که دیپلماتهای آمریکایی به مدت 444 روز در اختیار دانشجویان پیرو خط امام بودند که در ابتدا اقدامات دیپلماتیک اولیه آمریکا به جایی نرسید و آنها نتوانستند گروگانها را آزاد کنند و از طریق سازمان ملل اقدام کردند و تمامی اعضای شورای امنیت سازمان ملل خواستند که سریع و بیقید و شرط دیپلماتهای آمریکا آزاد شوند و اولین واکنش از طریق سازمان ملل ایجاد شد و گروگانها به موجب بیانیه الجزایر در 21 ژانویه 1981 آزاد شدند اما این موضوع تا مدتها بر افکار مأموران آمریکایی تأثیر گذاشته بود. آنها معتقد بودند با این کار تحقیر شدهاند و این را از طریق رسانهها و مطبوعات منعکس میکردند.
با حمله آمریکا به افغانستان، روسیه نگران واکنش احساس هویتی ایران و سایر کشورهای اسلامی به خود بود و کشورهای اروپایی از سیاستهای آمریکا حمایت مؤثری میکردند زیرا متحد آن محسوب میشوند. اتحاد شوروی سابق سیاست مبهم و دوگانهای را در این ارتباط پیش گرفت و اشغال افغانستان باعث شد که واکنش فراگیرتر نسبت به روسیه (شوروی سابق)، آمریکا و سایر قدرتهای بزرگ به وجود آید که گروههای اسلامگرا تفاوتی بین توسعهطلبی آمریکا، اروپا و روسها قائل نمیشدند.
آمریکا معتقد بود که تهدید اصلی خاورمیانه روسیه است که باید مهار شود و برای کنترل در منطقه باید قدرتهای بزرگ با هم همکاری میکردند. از یک طرف روسیه نگران پیامدهای گسترش اصولگرای اسلامی بود و از طرفی میخواست آمریکا را در فضای ژئوپلتیکی خاورمیانه محدود کند.
سیاست بینالملل به رفتار ایران در مورد تسخیر سفارت آمریکا واکنش نشان داد و حمایتهای مستقیم کشورهای اروپایی و اتحاد شوروی سابق از مواضع آمریکا بود و این باعث محدودیت سیاسی و بینالمللی ایران شد و نظام بینالملل به این جمعبندی رسید که باید در مقابل ایران از سیاستهای مهار، محدودسازی و سد نفوذ برای کاهش موجهای رادیکالیسم و اصولگرای اسلامی استفاده کنند.
ج – واکنش قدرتهای بزرگ در دوران جنگ تحمیلی
کشورهای عربی در واکنش به انقلاب اسلامی ایران طیف جدیدی از روابط را ایجاد کردند که روابط کشورهای خلیج فارس و خاورمیانه بر اساس طیفهای متعارض بود ولی با هر گونه گرایش غربگرا مخالف میکردند و هنگامی که موجهای صدور انقلاب در خاورمیانه پخش شد، کشورهای عربی رقیب و متعارض با تهدید جدیدی روبرو شدند و آنان انقلاب اسلامی ایران را نماد تهدید میدانستند و با آن مخالفت میکردند.
هنگامی که جنگ ایران و عراق آغاز شد،آنها طرف عراق را گرفتند، همچنین کشورهای بزرگ و قدرتمند در حمایت از عراق پرداختند و روسیه به موازات آمریکا و دیگر بازیگران منطقهای و بینالمللی عهدهدار نقش جدیدی در مقابل ایران شد.
آمریکا و عراق
**در زمان جنگ دولت ریگان در سال 1982 عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریسم خارج کرد.
**در سال 1983 دولت آمریکا 400 میلیون دلار اعتبار برای خرید کالاهای خدماتی به عراق اعطا کرد.
**در سال 1984 روابط سیاسی آمریکا و عراق بازسازی شد.
**روسیه در قالب همکاریهای سنتی میخواست همکاریهای اقتصادی و راهبردی با آن کشور ایجاد کند تا پایگاه مطمئن و مؤثری در عراق ایجاد کند.
بعضی از نظریه پردازان معتقدند، آنها میخواستند روابط خود را با کشورهای رادیکال خاورمیانه و خلیج فارس بیشتر کنند، زیرا حمایت از عراق بر مبنای اصلی تفکرات روسیه در روند جنگ منطقهای محسوب میشد و از سوی دیگر اگر کشورهای حوزه خلیج فارس و خاورمیانه به جنگ ایران و عراق نگران شوند، آنها تمایل بیشتری به آمریکا پیدا خواهند کرد و به همین دلیل از عراق در جنگ ایران حمایت کرد و رسانههای روسیه نسبت به سیاستهای مذهبی ایران واکنش نشان داد.
از این رو زمینه برای حمایت مؤثرتر از عراق فراهم شد و روسیه به تمامی قراردادهای خود نسبت به عراق متعهد ماند و مقامات سیاسی ایران در دیدار با رهبران روسیه این را گفتند که موشکهای اعطایی آنها قبل از این که به خاک ایران اصابت کند، به روابط آن دو کشور تأثیر خواهد گذاشت و در این ارتباط شعارهای ضدروسیه و آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل توسط گروههای اجتماعی تکرار میشد و زمانی که جنگ نفتکشها شروع شد، رسانههای روسیه ایران را محکوم کردند و این اقدام را تجاوز و راهزنی دانستند و احساس جامعه ایران این بود که آمریکا و روسیه به طور هماهنگ درصدد محدود کردن اقدامات ایران هستند و آن را به خاطر انقلاب اسلامی ایران انجام میدهند.
د – سیاست بینالملل و بازگشت ایران به خانواده ملل
هـ - نقش سیاست بینالملل در الحاق ایران به سازمان تجارت جهانی
و – محدودسازی ایران در سیاست بینالملل
یکی از موضوعات اصلی و تعیین کننده سیاست خارجی در سالهای 2003 تا 2007 ایفای نقش در ارتباط با قابلیت هستهای است که کشورهای قدرتمند جهان سیاستهایی را در پیش گرفتند که توان هستهای ایران را کاهش دهند و در طی آن سالها نهادهایی ایجاد گردید تا قابلیتهای ایران در حوزه هستهای کاهش یابد.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی، کشورهای عضو اتحادیه اروپا، روسیه، چین و ایالات متحده آمریکا اشاره داشت، به هر میزان که توانمندی ایران افزایش مییافت فشارهای کشورهای گفته شده هم زیاد میشد. این نشانگر است که آنها مخالف با افزایش توانمندی فنی ایران بودند و بازیگران مؤثر در سیاست بینالملل با همکاری، هماهنگی و توافق با بازیگران حاشیهای مقابله نمایند.
در مسئله ایران مشهود است که همکاری مشترکی در مورد موضوع هستهای ایران داشتند و آنها علیه ایران، فعالیت مشترکی ترتیب داده بودند که در قالب کمیته و طرح امنیتی برای مقابله با تکثیر هستهای RSI سازماندهی شد و آنها محدودیتهای سازمان یافته علیه کشورهای رادیکال از جمله ایران با مشارکت همه جانبه و فعالیت ساختاری شده بازیگران بینالمللی دانست و هرچقدر ساختار بینالملل از تمرکز بیشتری برخوردار است، محدودیتهای سازمانیافته بیشتری علیه سایر بازیگران اعمال خواهد شد و بعد از اقدامات یک جانبه آمریکا در عراق و به خطر افتادن امنیت در آن کشور باعث شد تا موقعیت جدیدی برای بازیگران موثر بینالملل از طریق چندجانبهگرایی به وجود آید و ارائه نظریه توسط آمریکا که اقدامات پیش دستانه است باعث محدودیتهای هستهای نظام بینالملل علیه ایران است.
آمریکاییها میخواستند با القا کردن افکار خود به سایر بازیگران قدرتمند جهان و انتقال پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل و همین طور به مصوبات شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای وادارسازی ایران به تعلیق غنیسازی اورانیوم اشاره کرد.
همچنین در اجلاس کشورهای گروه 1+5 میتوان نماد دیگری برای محدودیتسازی ایران در فعالیتهای هستهای آن اشاره کرد و همین طور قطعنامههای 1696، 1737، 1747 در جهت ضرورت تعلیق فعالیتهای صنعتی ایران در جهت غنیسازی اورانیوم صادر شود و هر یک از این قطعنامهها برای جلوگیری از گسترش قابلیتهای تکنیکی و ابزاری برای غنیسازی هستهای ایران است که با توافق بازیگران موثر بینالمللی صورت گرفته.
همچنین در سند امنیت ملی آمریکا میتوان به بعضی از محدودیتها اشاره کرد و از الگوهای پیش دستانه تبلیغاتی دیپلماتیک و راهبردی استفاده کرد که برای جلوگیری از کشورهایی مانند ایران باید گفت که کشورهایی که برای مقاصد کاملاً صلح آمیز میخواهند انرژی هستهای کسب کنند، غیر ضروری است و اگر قرار است از رویارویی جلوگیری شود باید تلاش دیپلماتیک برای محدود کردن ایران به موفقیت رسید.