مدیران برنامهریزی نظامی که تشنه استخدام سربازان جدید هستند، تحقیقات روانی انجام میدهند و سپس نتایج آن را وارد سیاستهای استخدامی خود میکنند تا بتوانند از نقاط ضعف ذهن نوجوانان برای جلب آنها به ارتش استفاده کنند. این یعنی اگر ارتش آمریکا در بازیهای ویدیویی، فیلمهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی، قوی و مقتدر نشان داده شود، آمریکاییهای بیشتری مشتاق پیوستن به ارتش میشوند و یا دستکم احساس میکنند، مالیاتهایشان به خوبی مصرف شده است.
پس از آنکه جنگهای بعد از 11 سپتامبر ادامه پیدا کرد و آمار کشتهشدگان و مجروحین آمریکایی افزایش یافت، تردیدهای عمومی درباره اهداف و نتایج این درگیریها نیز بیشتر و بیشتر شد. بر همین اساس، متقاعد کردن و استخدام نوجوانان و جوانان آمریکایی برای ارتش کاری بسیار دشوار شده است.
یکی از فیلمهایی که در همینباره ساخته شده است، فیلم "فارنهایت 11 سپتامبر" است. در بخشی از فیلم با ارائه آمارهای مختلف که هر بار از کشته شدن تعداد بیشتری نیروی آمریکایی خبر میدهد، این سؤال مطرح میگردد: "اکنون که جنگ، طبق برنامه پیش نرفته و ارتش نیاز به سربازان بسیار بیشتری دارد، از کجا باید نیروهای جدید را پیدا کرد؟" در ادامه اینگونه میشنویم: "متخصصین نظامی میگویند سه برابر 120 هزار نیروی نظامی که اکنون [به عراق] اعزام شدهاند، لازم است تا این کشور را آرام و بازسازی کنند." سپس پاسخ سؤال طرح شده، داده میشود: "این سربازان را از سراسر آمریکا پیدا میکنند."
پنتاگون برای حل مسئله استخدام نیرو مجبور است هزاران میلیون دلار از مالیاتهای مردم را به هالیوود بدهد. استراتژیستهای کاخ سفید و تبلیغاتچیهای پنتاگون از اطلاعات و تصویر به عنوان سلاحهای استراتژیک استفاده میکنند و به خوبی میدانند که یکی از قویترین ابزارهای در این رابطه، خاطرات دوران کودکی است. همچنین میدانند در کشوری که تقریباً نیمی از جمعیت آن بعد از 1979 متولد شدهاند، بخش عمدهای از این خاطرات، از دهه 1980 به جا مانده است.
این افراد هرگز درباره تأثیر فیلم بر استخدام در ارتش صحبتی نمیکنند، اما حواسشان به تأثیر "تاپ گان" کاملاً جمع است. فیلم پرفروش "جری براکهایمر" با همکاری پنتاگون و در اواسط دهه 80 عرضه شد، زمانی که نظرسنجیها نشان میداد اغلب آمریکاییها پس از جنگ ویتنام درباره ارتش کشورشان و خط و نشان کشیدنهای آن دچار شک و تردید شدهاند. با این وجود، فیلم "تاپ گان" توانست 344 میلیون دلار فروش داشته باشد و نشان داد تأثیری قوی در بازسازی تصویر ارتش آمریکا در جامعه این کشور داشته است.
ماه مه که این فیلم اکران شد، در برخی شهرهای آمریکا استخدامگران ارتش میزهایی مقابل سینماها گذاشتند تا به سؤالات جوانانی پاسخ بدهند که با دیدن فیلم، احساس میکردند "نیاز به سرعت" دارند و باید آن را با جنگندههای اف-14 ارتش برطرف کنند. نیروی دریایی ارتش آمریکا اعلام کرد که پس از نمایش این فیلم، تعداد آمریکاییهایی که برای ثبتنام در نیروی دریایی و استخدام به عنوان خلبان به مقامات مربوط مراجعه کردند، 500 درصد افزایش داشته است.
با اکران تاپ گان تنها آمار استخدامها نبود که اوج گرفت، بلکه اطمینان مردم به ارتش آمریکا نیز تقویت شد. "رونالد ریگان" رئیسجمهور وقت نیز از این فرصت استفاده کرد و ارتش آمریکا توانست پیروزیهای کمخطر، اما تبلیغاتی را در لیبی و "گرانادا" به دست آورد. جوانان آمریکایی عاشق "ماوریک" و "آیسمن" شخصیتهای اصلی تاپگان و "ابرخلبان"های دیگری شدند که روی پرده سینما با هم پرواز میکنند و جیغ میزنند که به سرعت بیشتر نیاز دارند. تصاویر پرواز جنگندههای آمریکایی که قهرمانانه در آسمان مانور میدهند و قدرتمندترین جنگندههای دشمن را منفجر میکنند، توانست بسیاری از جوانان آمریکایی را سر شوق بیاورد.
"جان دیویس" از فیلمسازان آمریکایی معتقد است "تاپ گان" فیلم استخدامی نیروی دریایی این کشور بود. مردم و به خصوص جوانان این فیلم را دیدند و گفتند: "من هم میخواهم خلبان شوم." این فیلم یکی از مشهودترین محصولاتی است که در دهه 80 نوجوانان آن زمان را برای جنگ در دهههای آینده آماده میکرد. تقریباً سه دهه طول کشید تا "تاپ گان" بتواند آمریکا را عاشق جنگ کند. کسی میتواند ادعا کند، اتفاقی بود که دستیاران جورج بوش در ساخت صحنه پایانی فیلم درباره ناو هواپیمابر دست داشتند؟ چرا بوش برای اعلام پیروزی در جنگ عراق دقیقاً همان صحنهها را انتخاب میکند؟
جورج بوش روی عرشه یکی از همین ناوهای جنگی است که اعلام میکند: "هموطنان آمریکایی من، عملیاتهای عمده نظامی در عراق پایان یافتهاند. در جنگ عراق، آمریکا و متحدان ما، پیروز شدهاند." اما هیچکس نمیپرسد با کدام معیار، آمریکا پیروز جنگ عراق شده است. کسی سؤال نمیکند هدف از جنگ عراق چه بود و مگر جز با رسیدن به آن هدف، میتوان ادعا کرد که در جنگ پیروز شدهایم. کسی نمیگوید به فرض که آمریکا در این جنگ پیروز شده است، اما آیا این پیروزی ارزش آن چیزی را داشت که آمریکاییها برای رسیدن به آن پرداختند.
"طلوع سرخ" محصول سال 1984 نیز یکی از دیگر فیلمهای تبلیغاتی هالیوود است که مشخصاً با هدف استخدام نوجوانها در ارتش ساخته شده است. در این فیلم، گروهی از نوجوانان آمریکایی خود را "ولورین" (نوعی راسوی درنده) مینامند، در جاهای مختلف سرگردان هستند و به شکلی مضحک و چریکی مقابل حمله گسترده شوروی به آمریکا مقاومت میکنند. برای افزایش تأثیرگذاری روی نوجوانان آمریکایی، نقشهای اصلی این فیلم را بازیگران مطرح و به اصطلاح "بتهای" آن زمان هالیوود نظیر "لیا تامسون"، "جنیفر گری"، "پاتریک سویزی"، "سی. توماس هاول" و البته "چارلی شین" بازی کردند.
اگر فکر میکنید امروزه دیگر این پروپاگاندای نظامی در فیلمهای هالیوودی وجود ندارد، بهتر است با دقت بیشتری به مسئله نگاه کنید. در فیلم "اقدام شجاعانه" محصول سال 2012، تیمی از جنگجویان فوقالعاده ماهر، مجهز به پیشرفتهترین سلاحهای قویترین ارتش دنیا به کمپ دشمن هجوم میبرند و خشابخشاب تیر شلیک میکنند و از پشت دیوارهای بتنی، جمجمه دشمنان تروریست خود را سوراخ میکنند.
این آدمهای خوب، هنوز یک نفر تلفات هم ندادهاند تا زمانی که راکت دشمن، سینه یکی از رهبرانشان را هدف قرار میدهد. تماشاگران همه از جای خود پا میشوند، اما راکت منفجر نمیشود. رهبر گروه هم هیچ آسیبی نمیبیند. "اقدام شجاعانه" اینگونه ارتش آمریکا را به تصویر میکشد. سربازان این ارتش حتی در مقابل راکت هم ضدضربه هستند. این فیلم که مخاطبان هدفش نوجوانان آمریکایی هستند که به سن خدمت سربازی نزدیک میشوند، تصمیم میگیرد به جای بازیگران هالیوودی از سربازان واقعی ارتش آمریکا استفاده کند.
صحنههای جنگ در فیلم، طی تمرینات واقعی یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا ضبط شدهاند. خود سربازان یگان ویژه هم شیوه حمله به دشمن را طراحی و اجرا کردهاند. فقط دوربینهایی روی کلاههایشان نصب شده که زاویه فیلمبرداری را بینهایت شبیه به بازیهای ویدیویی اول شخص میکند. برای نسلی که به فرماندهی سربازان دیجیتالی در مناطق جنگی عادت کردهاند، تنها چیزی که در این میان غایب است، یک دسته کنسول است.
فیلمی که در نتیجه این تکنیکها ساخته میشود، ترکیبی عجیب از پروپاگاندای تکراری هالیوودی، انفجارهای معمولی فیلمهای جنگی مدرن، صحنههای تعقیب و گریز، فیلمبرداری حرفهای و متهورانهترین استفاده از بدلکاران در تاریخ سینمای هالیوود است. بسیاری از بررسیهای این فیلم، روی عملکرد نیروهای یگان ویژه نیروی دریایی متمرکز هستند که نامشان هیچگاه در لیست دستاندرکاران ساخت فیلم منتشر نمیشود.
آنچه بیشتر موجب نگرانی است، فیلمهایی مانند سری "تبدیلشوندگان" است که کودکان آمریکایی را مخاطب خود قرار میدهند. این فیلمها در نگاه اول، صرفاً فیلمهایی تفننی برای گذران تعطیلات تابستانی به نظر میرسند. موضوع فیلم "تبدیلشوندگان: انتقام سقوطکردگان"، مبارزه با روباتهایی است که از فضا آمدهاند.
در نگاه دقیقتر، این فیلم شاید "نظامیسازیشدهترین" فیلم تاریخ باشد، پر از تجهیزات نظامی پیشرفته در سرتاسر فیلم: جنگنده، هواپیماهای حملونقل نظامی، پهپادهای جاسوسی، هلیکوپتر، تانک، زیردریایی، هاورکرافت، ناوهای هواپیمابر و هر نوع جنگافزار دیگری که بتوانید تصور کنید. گر هم نتوانید تصور کنید، یکی از بازیگرهای فیلم مثلاً فریاد میزند: "سی-17"ها را دارند میآورند.
بسیاری از بازیگران فیلم، نقش فرماندهان و پرسنل نظامی ارتش آمریکا را بازی میکنند. نیروهای نظامی واقعی ارتش هم به عنوان عوامل اضافی در فیلم حضور دارند. مخاطب میتواند با تجهیزات و فناوریهای پیشرفته فیلم، صحنههای جذاب و هیجانی آن و یا اقدامات قهرمانانه شخصیتها ارتباط برقرار کند و چه بسا خودش هم بخواهد به ارتش بپیوندد تا به قدرتی مانند قدرت سربازان آمریکایی دست پیدا کند.
"ناو جنگی" محصول سال 2012 نیز فیلم استخدامی دیگری برای ارتش و نتیجه عمق روزافزون رابطه میان پنتاگون و هالیوود است. نیروی دریایی آمریکا در سال 2012 چهار فیلم ساخت که "اقدام شجاعانه" و "ناو جنگی" دو عدد از آنها بود. اسنادی که تحت قانون لایحه آزادی اطلاعات به دست آمده، نشان میدهد انتخاب "پیتر برگ" و کمپانی "یونیورسال" برای کارگردانی و توزیع فیلم، بر اساس یک سؤال مهم بوده است: آیا این فیلم میتواند نتیجه مثبتی در استخدام نیروی نظامی داشته باشد یا نه؟ پاسخ نیروی دریایی به این سؤال، "مثبت" بود.
آمارها نشان میدهد قربانیان خودکشی در ارتش آمریکا بیشتر از تلفات این ارتش در جنگ است و شمار این خودکشیها در سال 2012 به رکورد جدیدی رسید. تجاوز جنسی در میان نیروهای ارتش آمریکا نیز همچنان فوقالعاده بالاست.
با توجه به همین آمارها تعجبی ندارد که پنتاگون طی ماههای بعد از انتشار آنها، تلاش کند تصویر مخدوش ارتش آمریکا و زندگی سربازان آن را در ذهن مردم جامعه اصلاح کند. از آنجا که بودجه استودیوهای فیلمسازی افزایش و تعداد استخدامهای ارتش کاهش پیدا مییابد، نه هالیوود و نه پنتاگون، هیچکدام دلیلی نمیبینند که همکاری خود را قطع کنند.