«مذاکره در زیر شبح تهدید چه معنایی دارد؟» رهبر انقلاب این جمله را در پاسخ به تهدیدات نظامی اخیر مقامات رسمی و ارشد آمریکایی در حین انجام مذاکرات هستهای بیان کردند و به ملت و مسئولین هشدار دادند که «یک ملت اگر نتواند از هویت خود، از عظمت خود، آنچنان که هست، در مقابل بیگانگان دفاع بکند، قطعاً توسری خواهد خورد.»
علی اکبر ولایتی، مشاور امور بینالملل رهبر معظم انقلاب در این گفتوگو با توجه به اتفاقات بعد از بیانیهی سوئیس به تغییر رفتار آمریکاییها، تناقض حرفهای آنها و در مجموع به تغییر شرایطی که باعث برهم خوردن مذاکره میشود؛ اشاره میکند.
در طول مذاکرات هستهای، ایران همواره به اصول دیپلماتیک پایبند بوده است، اما وقتی به طرف آمریکایی نگاه میکنیم، میبینیم نهتنها از تهدیدهای خود نکاسته، بلکه حتی آنها را افزایش هم داده است. چرا آمریکا اصرار دارد (فارغ از اینکه بتواند یا نتواند) ایران را تهدید نظامی کند؟ این تصور و دیدگاه آمریکاییها باقیمانده از دورهای است که آنها هر جای دنیا که فکر میکردند باید دخالت کنند، دخالت میکردند و هیچ مانعی هم سر راه خودشان نمیدیدند؛ بهخصوص بعد از فروپاشی شوروی. بوش پدر در سال 1990 یا 1991 در مراسمی در جمع نیروی دریایی آمریکا حاضر شد و گفت امروز تنها ابرقدرت در دنیا آمریکاست. آنها با تصور جهان تکقطبی به مسائل وارد شدند و از آن به بعد دخالتهای غیرمشروع بسیاری، بدون پشتوانهی بینالمللی، انجام دادند؛ بهخصوص در کشورهای اسلامی از جمله افغانستان، سومالی و عراق. البته نکتهی مهم این است که در همهی این اتفاقات شکست خوردند و به اهداف خودشان نرسیدند. در حال حاضر، از آن تصور، تفکر و دیدگاه دنیای تکقطبی، فقط یک توهم برای آمریکاییها باقی مانده است. در حقیقت آمریکا به یک «دُنکیشوت» تبدیل شده که فقط در «توهم ابرقدرتی» است و با تکیه به گذشتهاش، دیگران را تهدید میکند.
در مورد ایران قطعاً این تهدیدها پشتوانهی عملی ندارند. تجربهای که آمریکا در کشورهای ضعیفتر از ایران دارد، تجربهی شکستخوردهای است. به همین علت، رئیسجمهور فعلی آمریکا، در همان ابتدای دورهی اول ریاستجمهوری، یکی از وعدههایش این بود که هر جا نیروهای آمریکایی درگیر هستند، آنها را به وطنشان برمیگرداند و تا آنجا که ممکن است، از دخالتهای نظامی در دنیا کم میکند. لذا این نوع ادعاها با سیاست کلی آنها مغایرت دارد. ایران سابقهی طولانی از شنیدن این نوع تهدیدها دارد و امروز این تهدیدها بیپشتوانهترین تهدیدها در طول تاریخ انقلاب اسلامی است. بنابراین نکتهی اول این است که جرأت عملی کردن این تهدیدها را ندارند.
نکتهی دوم اینکه اگر قرار است این مذاکرات درست پیش برود، باید متوازن و در فضایی تعاملی باشد. مذاکرات باید براساس همان قرارهای اولیه پیش برود. آمریکاییها نباید همینطور به روش خودشان ادامه بدهند، تهدید کنند و با «دوروییهای سیاسی» سعی کنند به اهداف خودشان برسند. از یک طرف رئیسجمهور آمریکا میگوید اگر کنگره بخواهد کاری کند، ما وتو میکنیم و از طرف دیگر، با این موضوع که مصوبهای برخلاف روند توافق در کنگره تصویب شود، موافقت میکند. این یک نوع تناقض در گفتار و رفتار است. اگر به این تناقضات، آن تهدیدها هم اضافه شود، یکی از نتایجش این است که «اصل مذاکرات» به خطر میافتد. لذا به آنها توصیه میکنیم که دست از این تهدیدها بردارند، برای اینکه هیچ توجیهی ندارند.
وزیر خارجهی آمریکا در خلوت با مسئولین مذاکرهکنندهی ما چیزی میگوید و در جلوت حرف دیگری میزند. این بیش از آنکه به نفع آمریکاییها باشد، به ضرر آنهاست و فضای متوازن بین دو گروه ایران و 1+5 را به خطر میاندازد و از جانب ایران به نوعی زیادهخواهی تعبیر میشود. به همین علت، رهبر معظم انقلاب بیان فرمودند که مذاکرات زیر شبح تهدید معنایی ندارد. بنابراین اگر بخواهند به این کارشان ادامه دهند، ادامهی مذاکرات به خطر میافتد.
آیا با چنین تهدیدهایی که هر روزه آمریکاییها بیان میکنند، امکان رسیدن به یک «توافق خوب» شدنی است؟ البته فقط بحث تهدید نیست. بعضی ادعاهای دیگری هم آمریکاییها دارند که امکان رسیدن به توافق را دچار تردید میکند. برای مثال رهبر معظم انقلاب و رئیس محترم جمهور در یک روز، یک نظر واحد را اعلام کردند مبنی بر اینکه باید موضوع محدود کردن فعالیتهای هستهای صلحآمیز ایران و برداشتن تحریمها، همزمان با هم آغاز شود. درحالیکه آنها میگویند ایران اقداماتی که تعهد خواهد کرد، انجام بدهد (یعنی محدود کردن سانتریفیوژها و مقدار مواد غنیشدهای که میتواند نگه دارد) و بعد آژانس آن را تأیید کند تا ما هم به تعهدات خودمان عمل کنیم. این عملاً غیرمنطقی است؛ آن هم با سابقهای که از آژانس میشناسیم. ما اساساً تردید داریم در اینکه آژانس تحت تأثیر بعضی از اعضای 1+5 نباشد و منصفانه قضاوت کند. این موضوع با آنچه رهبر انقلاب اسلامی فرمودند و رئیس محترم جمهور اعلام کردند مغایرت دارد. بنابراین برداشتن تحریمها و محدودکردن فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران، باید توأمان و همزمان با هم باشد. حرفهای آمریکاییها مغایرت جدی با تصمیم نظام جمهوری اسلامی ایران دارد.
موضوع دیگر، مدت زمانی است که از زبان دولتمردان آمریکایی شنیده میشود. کسی میگوید دورهی محدودیتها 10 سال است، دیگری میگوید 15 سال و شخصی دیگر از 25 سال حرف میزند. این زمانها مورد تأیید ایران نیست.
نکتهی سوم اینکه آنها گفتهاند از بعضی مراکز میخواهند بازدید کنند که شامل بعضی از مراکز نظامی هم میشود. رهبر معظم انقلاب در صحبتهایشان فرمودهاند که مسئولین نظامی مأذون نیستند برای بازرسی سیستم دفاعی جمهوری اسلامی ایران، به فردی اجازه بدهند. این مسائل جزء امنیت جمهوری اسلامی ایران است و چنین اذنی از سوی فرماندهی کل قوا و رهبری داده نشده است. اما آنها مرتب این موضوع را تکرار میکنند که باید این مراکز را ببینیم.
پس این موارد جزء خطقرمزها است و آنها اصرار دارند که خطقرمزها را بشکنند و از این حدود عبور کنند. این خودش تبدیل به یک مانع میشود. رهبر معظم انقلاب هم تأکید کردند که خطقرمزها باید رعایت شود. البته تیم مذاکرهکنندهی ما پایبند به این خطقرمزها هستند و باید آنها را رعایت کنند. همچنین وظیفهی همهی کسانی که در این زمینه کاری میکنند یا نظری میدهند این است که خطقرمزها را رعایت کنند. بر این موضوع تأکید میکنم که خطقرمزهای اعلامشده «قطعی» هستند و بههیچوجه این خطوط نباید از طرف مذاکرهکنندگان نادیده گرفته شود.
رهبر انقلاب در دیدار با فرهنگیان اشاره کردند که اگر نیاز آمریکا به مذاکرات بیشتر از ما نباشد، کمتر نیست. این نیاز چیست؟ آنها میخواهند بگویند این دیپلماسی (محدودیت و تحریم و حصر اقتصادی) که از قبل شروع شده بود و در زمان اوباما تشدید شد، مؤثرتر از تهدید نظامی است. البته خود این موضوع در مغایرت با گزینهی نظامی روی میز است، ولی آنها میخواهند به رقبایشان بگویند وقتی شما ایران را تهدید نظامی کردید، آنها به کارشان ادامه دادند و از تعداد محدودی سانتریفیوژ، به 19 هزار سانتریفیوژ رسیدند، اما زمانی که ما مذاکره را شروع کردیم، بالأخره ایران قبول کرد برای مدتی فعالیتهایش را متوقف کند. به این ترتیب میخواهند بگویند دیپلماسی ما مؤثرتر بوده است. پس اگر میخواهند اثبات کنند این روش مؤثر است، باید مذاکرات به نقطهی موفقیت برسد.
در کنار این، در حال حاضر، منطقهی غرب آسیا دچار بحرانهای مختلفی است و آمریکا (بهعنوان کشوری که همچنان توهم ابرقدرتی دنیا را دارد) توان حل این بحرانها را ندارد. آمریکا چه در آنجایی که مداخلهی مستقیم نظامی کرده و چه در آنجایی که با استفاده از مزدورهای خود، جنگ نیابتی به راه انداخته، در هیچکدام موفق نشده است. آمریکا در عراق شکست خورد و حتی حمایت از شکلگیری گروهکی تروریستی چون داعش هم به آنها نتوانست کمکی بکند. در عراق اگر فتوای آیتالله سیستانی و همت جوانها و نیروهای مردمی عراق و کمک مستشاری ایران نبود، داعشیها بغداد را گرفته بودند و آمریکاییها هم مانع آنها نمیشدند. در واقع آنها میخواستند بهوسیلهی داعش عراق را از دست حکومت فعلی و دموکراتیک که خواست مردم است خارج کنند تا بتوانند اعمال نفوذ نمایند اما موفق نشدند.
در سوریه هم گفتند ظرف دو سه هفته بشار اسد را برکنار میکنیم ولی نتوانستند. هم آمریکاییها و هم عوامل آنها در منطقه این حرف را میزدند اما امروز بیش از چهار سال میگذرد و بشار اسد محکم ایستاده است. این معاندین مزدور که در سوریه دارند میجنگند و از مرز یکی از کشورهای منطقه عبور میکنند و به سوریه میآیند و مورد حمایت امثال عربستان هستند، زمانی تا چندصدمتری دفتر رئیسجمهور سوریه آمده بودند؛ امروز دمشق یک شهر آرام و دارای امنیت کامل است و حکومت کار خودش را انجام میدهد و محکم در مقابل مزدوران تروریست ایستاده است.
آمریکا در لبنان هم موفق نشد. در لبنان میخواستند کسانی را بهعنوان رئیسجمهور یا نخستوزیر روی کار بیاورند تا مسیر را عوض کنند، اما مردم لبنان به آنها اجازهی چنین کاری را ندادند. در یمن هم چه آمریکاییها و چه سعودیها موفق نبودهاند. بنابراین آنها از جنگها و دخالتهای مستقیم و نیابتی نتیجه نگرفتهاند و میخواهند بگویند ما با ایرانیها وارد مذاکره شدیم و روشی را پیش گرفتیم که روش موفقی است. پس آنها احتیاج دارند که این مذاکرات به نتیجه برسد.
لذا نباید این تصور را داشته باشیم که آمریکاییها میخواهند نسبت به جمهوری اسلامی ایران اغماض کنند و به همین دلیل با ما وارد مذاکره شدهاند. قطعاً اینگونه نیست. به همین دلیل قبل از اینکه مذاکرات شروع شود و چنین سازوکاری پیدا کند، مرتب از راههای مختلف و بهخصوص از طریق برخی حکومتهای منطقه که دوست ایران هستند، پیغام میفرستادند که ما میخواهیم با شما مذاکره کنیم و «قول میدهیم» که حقوق هستهای ایران را به رسمیت بشناسیم.
چرا عمل نکردند؟ برای اینکه هدف و عادت آنها همین است و بعد از اینکه مذاکرات شروع میشود، قدمبهقدم از آن قول اولیه عقب مینشینند. نکتهی مهم این است که هربار مذاکره میکنند، بعدش دبّه درمیآورند و همان حرفهایی که قبلاً بهنوعی دربارهی آنها تفاهم حاصل شده است، دومرتبه تکرار میکنند و بعد ادعاهای جدیدی مطرح مینمایند. این معنایش همان خوی زیادهخواهی آمریکاست که فکر میکنند میتوانند با یک کار روانی و تبلیغاتی و با کش دادن قضایا، ایران را وادار کنند بیشترین امتیاز را بدهد و کمترین نتیجه را بگیرد.
بعد از مذاکرات لوزان که در فروردینماه 94 برگزار شد نیز شاهد نقض عهدهای مکرر آمریکا هستیم. لطفاً نمونهها و مصادیقی از این نقض عهدها را بیان بفرمایید. مثلاً دربارهی فردو بعد از تلاشهای زیادی که تیم مذاکره کنندهی ما انجام داد، قراری را قبول کردند، ولی در نوبت بعدی که سر میز مذاکرات آمدند، حرفهای دیگری زدند که با حرفهای قبلی متفاوت بود؛ یعنی حتی به تعهد خودشان هم پایبند نبودند. نکتهی جالبتر آنکه آمریکاییها حتی به آنچه در «فکتشیت» خودشان در مورد فردو آورده بودند هم عمل نکردند و در دفعهی بعدی که سر میز مذاکرات حاضر شدند، خلاف «فکتشیت» خودشان حرف زدند! بگذریم از اینکه اساساً آن فکتشیت، برداشت یکطرفهی آنها از تفاهم اولیه بود و ما آن را قبول نداشته و نداریم. با این حال حرفهایی زدند که با همان فکتشیت منتشرشدهی خودشان هم مغایرت داشت.
یا قرار بر این شده بود که قطعنامهای در شورای امنیت به تصویب برسد که قطعنامههای قبلی علیه ایران را ملغی کند. بنابراین دیگر معنا ندارد ایران در فصل هفتم منشور سازمان ملل باقی بماند، درحالیکه آنها میگویند ایران باید برای مدت طولانی در فصل هفتم باقی بماند. چنین چیزی مورد قبول نیست. در واقع آنها هر دفعه چیزی را مطرح میکنند که با مطالب قبلیشان متفاوت است. مثلاً وزیر خارجهی آمریکا زمانی توافقی میکند، بعد در نوبت بعدی حرف دیگری میزند. بعد که این موضوع را به او میگویند، در جواب میگوید کارشناسان به ما ایراد گرفتند. خب موقعی که وزیر خارجهی یک کشور در مذاکرهای شرکت میکند، یک تیم کارشناسی بزرگ در پشت سر او هستند. تیم مذاکرهکننده در همان ژنو یا هر جای دیگر، در مکان ویژهی ضدشنود، مطالب را منعکس میکند و از آنها دستورالعمل میگیرد و در حین مذاکرات هم مرتب این کار تکرار میشود. بنابراین پذیرفته نیست که چیزی را قبول کنند و دفعهی بعد بگویند مورد قبولشان نیست.
یک مطلب دیگر هم همین قضیهی مصوبهی سنا و مجلس نمایندگان است که در ابتدای گفتوگو به آن اشاره کردم. یا دربارهی مدت محدودیت نسبی فعالیتهای هستهای ایران تا به حال اعداد متفاوتی گفتهاند. هر کسی میرسد، عددی را بیان میکند.
بنابراین اگر بخواهند به این روش، یعنی تهدید نظامی، تناقضگویی، نقض عهد و عقبنشینی از حرفهای مورد قبول، ادامه بدهند، دیگر اعتمادی در طرف مقابل باقی نمیماند.
گفتید که آمریکاییها خلوت و جلوتی در مذاکرات دارند. نکتهای که پیش میآید این است که این رفتار در موجهای تبلیغاتی رسانههای همسو با آنها، به ضرر ما میشود و کفهی مذاکرات را بهسمت آمریکا سنگین جلوه میدهد. در واقع گویی حقوق ملت ایران در حال تضییع است. ما باید در برابر این سیاست، چه روش و رفتاری داشته باشیم؟ ببینید با شناختی که من از تیم مذاکرهکننده دارم، آنها مقید به این هستند که خطوط قرمز را نصبالعین کار خودشان قرار دهند. از سویی دیگر، استواری رهبر معظم انقلاب در دیدگاههایی که اعلام میکنند، در طول سالهای رهبری و حتی در زمان ریاستجمهوری ایشان، بر همه اثبات شده است. اگر ایشان مطلبی را اعلام کنند و به موضعی برسند و آن تشخیص را اعلام و اعمال کنند، قطعاً با استواری، به نیابت از مردم، آن موضع را دنبال و مطالبه خواهند کرد. ایشان همتشان بر این است که حقوق مردم تضییع نشود. بالأخره مردم و همهی مسلمانان جهان چشم به جمهوری اسلامی ایران و ایشان بستهاند. من در زمانی که زعامت وزارت خارجه را برعهده داشتم، به کشورهای زیادی سفر کردم. افرادی در بعضی از این کشورها به من میگفتند که تو فقط وزیر خارجهی ایران نیستی، تو وزیر خارجهی جهان اسلام هستی، وزیر خارجهی ما هم هستی. موقعیت و مقامی که رهبری جمهوری اسلامی ایران دارند نیز در حقیقت زبان گویای عزت مسلمانان تمام جهان اسلام است.
حق هم این است که کارهای حکومتی بهگونهای پیش نرود که منافع مردم نادیده گرفته شود. معلوم است که ما دنبال کار نظامی نیستیم، ولی نفس اینکه ایران بتواند قدرت هستهای داشته باشد و قدرتمند باشد، آنها را میترساند. ایران میخواهد این قدرتمندی ادامه پیدا کند و بناست این رویه ادامه پیدا کند و رو به افزایش باشد. بنابراین باید در گفتوگوها، معادلات، تعاملها، ظاهر و باطن و در خلوت و جلوت، بهگونهای باشد که وقتی مردم محاسبه میکنند، احساس کنند که منافعشان حفظ شده است. در راه اهداف جمهوری اسلامی ایران، مردم ما حاضرند هرگونه فداکاریای انجام بدهند، چون مطمئن هستند آن کسی که در رأس نظام قرار دارد، مدافع حقوق مردم است.
این حقوق متعلق به یک فرد نیست که بتواند برای خواست آمریکاییها، بگوید امروز از انرژی هستهای میگذریم. این مهم متعلق به همهی مردم ایران است. به همین دلیل هم در نظرسنجیهایی که در داخل یا خارج از کشور، دربارهی فناوری هستهای انجام شده است، اکثر مردم بر داشتن آن تأکید کردهاند. حتی آنهایی که خارج از کشور هستند و بعضاً ممکن است نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران انتقاداتی هم داشته باشند، این مسئله را بهعنوان یک حق ملی، قبول دارند و معتقدند که باید از آن صیانت شود.
بنابراین کسانی که مذاکره میکنند و در متن جریان مذاکرات هستهای هستند، جز اینکه خطوط قرمز را رعایت کنند، چارهی دیگری ندارند. اگر روزی خداینکرده از این خطوط گذر کنند، همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند، ما در مسائل اساسی، محرمانه و غیرمحرمانه با مردم نداریم و واقعیات را به مردم خواهند گفت.
رهبر انقلاب در دیدار اخیرشان اشاره کردند که آمریکا از نظر ملتهای منطقه هیچ آبرویی ندارد. لطفاً مصادیقی از این بیآبرویی را بیان کنید. آنها در سوریه به چه دلیل میگویند که باید حکومت سوریه برود و آن فردی که ما میگوییم بیاید؟ فرض کنید بعضی از مردم سوریه، مثل هر کشور دیگری، انتقاداتی نسبت به حکومت دارند، اما به هر حال انتخابات برگزار شده است، قانون اساسی را اصلاح کردهاند و آقای بشار اسد دوباره انتخاب شده است. سوریه عضو قانونی سازمان ملل متحد است و موقعیت قانونی یک کشور مستقل را در صحنهی بینالمللی دارد. به چه دلیل آنها به خودشان اجازه میدهند ریاستجمهوری بشار اسد را زیر سؤال ببرند و بگویند شخصی دیگر باید رئیسجمهور باشد؟ اصلاً به آنها چه ربطی دارد؟ مردم سوریه اول باورشان چیز دیگری بود. برخی بهاشتباه تصور میکردند آنها برای اصلاح آمدهاند. بعد که جنایتهای آنها و حمایتهای آمریکاییها و عواملشان در منطقه را دیدند، به حکومتشان نسبت به قبل انتخابات، حتی وفادارتر شدند.
نمونهی دیگر در عراق است که آنها تحت عنوان ائتلاف ضدداعش، نیروهای عراقی را بمباران و از داعش حمایت میکردند. در یمن از سعودیها حمایت میکنند تا آنها مردم بیگناه را بمباران کنند. همین وزیر خارجهی آمریکا در عربستان گفت ما از حملات سعودی حمایت میکنیم و در عین حال، نگران مسائل انسانی هستیم. آدم باید چقدر وقیح، ضعیفالنفس و بیشخصیت باشد که از یک طرف از بمباران بیدریغ سعودیها حمایت کند و از طرف دیگر بگوید ما نگران مسائل انسانی هستیم. این دروغها را کسی باور نمیکند. شما اگر به پروندهی آمریکا در هر جایی نگاه کنید، مملو و سرشار از چیزهایی است که هیچ انسان آزادهای آنها را قبول نمیکند؛ رفتارهایی که مردم از آنها نفرت دارند.
اخیراً هم کنگرهی آمریکا طرح تجزیهی عراق را در دست بررسی دارد. بله، در کنگرهی آمریکا حرفی زده شده است و تصمیمی که میخواهند بگیرند و از پیش اعلام کردهاند، تجزیهی عراق است. این مسئله، ماهیت آمریکاییها و دیدگاهشان نسبت به کشورهای اسلامی و بهخصوص کشورهای منطقه را نشان میدهد. موقعی که نتوانستند به حکومت منتخب مردم که حکومت آقای دکتر عبادی باشد، حرفهای خودشان را تحمیل کنند، یکمرتبه این موضوع را مطرح کردند که میخواهند عراق را تجزیه کنند. همین خواب را برای سوریه و یمن هم دیدهاند.
اما آمریکاییها باید بدانند که این یک «خواب شیطانی» است و هرگز تعبیر نخواهد شد. جمهوری اسلامی ایران بهعنوان همسایه و متحد استراتژیک عراق، اجازه نخواهد داد این خوابهای شیطانی آمریکا تعبیر شوند. همانطور که طوایف و گروههای مختلف سیاسی در عراق قویاً با این طرح شیطانی مخالفت کردهاند، جمهوری اسلامی ایران هم از حق قانونی عراق برای داشتن حکومت مستقل، حمایت میکند. همانطور که جمهوری اسلامی ایران به خواست دولت عراق در مبارزه با داعش کمک کرد، به سهم خودش اجازه نخواهد داد این کشور تجزیه شود.
جمهوری اسلامی ایران نمیتواند تحمل کند که کشور مهمی مثل عراق در همسایگی کشور ما که 1200 کیلومتر با ما مرز مشترک دارد و متحد استراتژیک ما محسوب میشود، با توطئهی آمریکاییها تجزیه شود که بعداً هر یک از بخشهای تجزیهشده، پایگاه بخشی از مزدوران آمریکایی یا صهیونیستها شوند.
این جملهای که عرض میکنم جملهی صریحی است: نه در سوریه، نه در یمن و نه در عراق، جمهوری اسلامی ایران به سهم خودش، بهعنوان یک کشور اسلامی و دوست و متحد این کشورها اجازه نخواهد داد این خواب شیطانی آمریکاییها تعبیر شود و انشاءالله عراق، سوریه، یمن و بقیهی کشورهای اسلامی با همدیگر متحد خواهند ماند.
انتهای پیام/