به گزارش حوزه سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران، محمدعلی بصیری (فارغالتحصیل رشته روابط بينالملل از دانشگاه تولوز، استادیار رشته علوم سیاسی دانشگاه اصفهان، صاحب مقالات ارزشمندی در زمینههای انقلاب اسلامي ايران، دیپلماسی فرهنگی و بازدارندگي هستهاي) در گفتوگو با پایگاه اطلاع رسانی کنگره بینالمللی 17000 شهید ترور به سوالات مطرح شده این پایگاه اینترنتی به شرح زیر پاسخ داده است:
با نگاهی به دو مقطع قبل و بعد از انقلاب اسلامی ایران بفرمایید چه تفاوتی بین ترور و دفاع مشروع هست؟
ترور و مبارزه مسلحانه یا جهاد را باید از هم جدا کنیم. تعاریفی از تروریسم در اسلام و در حقوق بینالملل وجود دارد. تفاوت ترور و کار تروریستی با جهاد مسلحانه در این است که ترور معمولا برای دستیابی به اهداف سیاسی، از طریق ارعاب و بدون رعایت زمان و مکان، سلاح و هدف، انجام میشود؛ یعنی در عمل تروریستی، هدفی سیاسی وجود دارد و برای نیل به این هدف زمان و مکان اهمیتی ندارد اما کار تروریستی مرز کاملا مشخصی با عملیات نظامیِ منطبق بر حقوق بینالمللی و جهاد اسلامی داشته که در آن نیز برای دستیابی به اهداف سیاسی از نیروی مسلح یا ضربه نظامی استفاده شده و تمام آن حرکت منضبط است. بدین معنی که سلاح، هدف، زمان و مکان تعریف دارد و مقید به شرایط و قیود محدودکننده است؛ این دو مقوله باید جدا شوند. اکثر ترورهای قبل و بعد از انقلاب برای دستیابی به اهداف سیاسی، از طریق ایجاد ارعاب و بدون توجه به شرایط زمان، مکان، سلاح و هدف انجام شده است. بعد از انقلاب، حرکتی خارج از ضوابط جهاد اسلامی یا مبارزه مسلحانة منطبق با شریعت یا حقوق بینالملل را شاهد هستیم که از اوایل انقلاب، خود را نشان میدهد. این حرکت، با حملاتی که انجام میدهد هرچه جلوتر میآید کورتر میشود. امروز و پس از سه دهه، شرایط عملیات تروریستی، خصوصا از طرف جریانهای غیرشیعه به کمال خود رسیده است. اقداماتی که القاعده، طالبان یا داعش انجام میدهد دیگر اوج بیضابطگی، بی قیدوبندی، بی زمان و مکان انجامشدن در ضربه به اهدافی است که آنها تعریف میکنند. این اقدامات نه بر قرآن منطبق است و نه عرف و سنت مسلمانها آن را تأیید میکند، با حقوق بینالملل و حقوق بشر عرفی که امروز در دنیا وجود دارد نیز متفاوت است.
آیا قبل از انقلاب و برای پیروزی انقلاب اسلامی، ترور ارزش محسوب میشد و آیا امام(ره) با آن اقدامات موافق بودند؟
بهطورکلی در سیره پیغمبر و ائمه اهل بیت و شیعه، برای دستیابی به هدف از جمله نشر اعتقاد، ایمان و اسلام از سبک ایجاد ارعاب و وحشت تبعیت نمیشود. یعنی بیشتر به سبک منطقی، فکری و عقلایی، برای نشر اسلام و مقابله با مخالفین استفاده شده است. این روش، در سیره پیامبر، ائمه اثنیعشر حتی در دوره خلفای راشدین دنبال میشد. بهطور مثال، دورهای که امام علی(ع) خلیفه است و یمن را بدون خونریزی و درگیری مسلحانه و عمدتا از طریق دعوت مسالمتآمیز به اسلام دعوت میکند، یمن نیز مسلمان میشود. البته در فرق شیعهای که انحراف، انحطاط و التقاط در آنها وجود دارد؛ مثل منافقین فعلی یا فرقان در اول انقلاب، که این تفکر ارعاب و وحشت در آنها دیده میشود. اما در سیره ائمه و در تاریخ اسلام هیچجا دیده نشده است که با ایجاد ترس و ارعاب بخواهند کسانی را به اسلام دعوت کنند. اکثرا انسانها را براساس دعوت الهی، با استدلال و منطق آزاد میگذاشتند و براساس آیه: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» چه در دورهای که حکومت داشتند و چه در دورهای که در حکومت نبودند، با عمل، رفتار و اخلاق به دین دعوت میکردند.
ترور قبل از انقلاب ضد ارزش بود و امام خمینی(ره) هم براساس اعتقاد به سنتِ اهل بیت و تشیع، حمایتی نمیکردند. اصلا امام خمینی(ره) به سبک مردمی مبارزه میکرد و درواقع مردمسالار بود. البته جریانهایی ازجمله فداییان اسلام، بودند که بهگونهای حرکات دفاعی میکردند، امام(ره) نهیشان نمیکردند ولی از اینها حمایت و پوشش جدی هم نکرده و مسکوت میگذاشتند.
گروهک منافقین در طرح و برنامه غرب علیه ایران چه جایگاهی دارد؟
منافقین بهدلیل اینکه از روحانیت و تفسیر پایهای از اسلام فاصله گرفتند، از دهه چهل به این سو، انحراف در اینها بیشتر میشود. اولین ضربه را زمانی خورند که مارکسیسم را وارد اسلام کردند. بعد از انقلاب که مارکسیسم افت کرد، لیبرالیسم غربی و بعثیسم را هم وارد اعتقادات التقاطیشان میکنند و عملا چیزی که از بقایای جریان مجاهدینِ قبل از انقلاب یا منافقین امروز مانده، جریانی التقاطی، بدون هدف و صرفا ابزارشده برای دشمنان تشیع، ایران و اسلام است. مثل خیلی از فرقههایی که در دورههای گذشته آمدهاند و پس از طی دورانی از بین رفتهاند، الان در عراق منافقین دقیقا دچار همین وضعیت هستند. شاهد هستیم که بهدلیل انحراف، انحطاط، خیانتها و تضادهایی که در مبانی فکریشان هست نتوانستند در ایران پایگاه مردمی پیدا کنند و نسل دوم و سومی را جذب کنند. امروزه ظاهرا بیشتر از دوسههزار نفر از آنها نمانده است و اکثرا بیش از 50 سال سن دارند، پیر و پاتال شدهاند و حرکتهای چریکیِ مسلحانه گذشته را نمیتوانند انجام دهند. در دست آمریکا و اسرائیل، بهعنوان ابزارهای جاسوسی و در رسانهها برای ایجاد تشکیک و التقاط در بین افکار به دشمنان این کشور و نظام خدمت میکنند.
آیا خارج کردن نام منافقین از لیست گروهکهای تروریستی حرکتی سیاسی برای استفاده منافقین علیه ایران است یا دلیل دیگری دارد؟
آمریکاییها با گرایش لیبرالیستی، همان شعار چرچیل یا انگلیسیها را میدهند و میگویند ما از منظر سیاسی، دوست و دشمن دائم نداریم بلکه منافع دائم داریم. بنابراین بر اساس منافع میتوانند دوست را به دشمن و دشمن را به دوست و تروریست را به جریانی مبارز تبدیل کنند. این را تاریخ صدساله یا دویست سالۀ آنگوساکسونها نشان میدهد و قضیه منافقین هم از روندی که حرکت سیاسی آمریکا داشته استثنا نیست. در حوزۀ بینالملل یک پارادوکس یا تعارض بین سیاست بینالملل و حقوق بین الملل داریم. معمولاً خیلیها حقوق بین الملل را حقوق نمیدانند زیرا زحمت اجرا، ثبات و انطباق یکسان با مصادیق ندارد، عمدتاً هم وقتی تعارض بین سیاست و نگاه سیاسی و حقوقی یک کشور مسئله ایجاد میکند معمولا سیاست غالب میشود. بنابراین اگر بگوییم آمریکاییها منافقین را وارد یا خارج از لیست گروههای تروریستی میکنند، از لحاظ حقوق بینالملل یک بازی ظاهری است ولی واقعیت امر مسئله سیاست پشت این بازی است و سیاست عمدتاً منفعت محوراست.
مبارزه با تروریسم در وضعیت کنونی جهان و بویژه ایران چه چالشی دارد؟
متاسفانه عمده جریانهای تروریستی حال حاضر در دنیا محدود به کشورهای جنوب خصوصا منطقۀ خاورمیانه است و شاید بتوان گفت که جریان تروریست ابزار جدید و مدرن استعمار مدرن یا فرانواست.اگر زمانی دراستعمار قدیم غربیها میآمدند درهمین منطقه یا شرق یا جنوب با نیروی مسلح مستقیم یک فرمانداری را منصوب میکردند. در دورۀاستعمار جدید با تربیت کادر و کادرسازی آمدند این کار را کردند. در دهه 70 تا 90 دولتهای سرسپرده و دست نشاندهای که ملی بودند ولی از لحاظ سیاسی اقتصادی به کشورهای دیگر وابسته بودند. امروزه آن مدل حکومت هم شدنی نیست یک دورۀ سومی هست که ابزارهایی میخواهد و آن همین جریانات تروریستی است. اینها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در دست قدرتهای سلطهگر برای ایجاد بیثباتی و تزلزل در منطقه و با ضربه زدن به دولتهای مستقل و ترس و وحشت، منافع آنان راکه همان حضور در پایگاهها و سلطه بر منابع و بازارهای فروش سلاح و تکنولوژی درجه دو و سه است تأمین میکنند. امروزه چنین وضعیتی را در مواجهه با تروریسم در منطقه شاهد هستیم و بیشترین تهدید متعلق به کشورهای جنوب و جهان سوم است و دلیل عمدهاش عقب ماندگی چندلایهای است که برای اینها بوجود میآورد و نمیگذارد اینها ثبات پیداکنند و دولتهای پایدار ایجاد نمیشود، این امر باعث استهلاک و نابودی منابع مادی، انسانی و زیر ساختها میشود که در جمع ادامۀ استعمار فرانو و پستمدرنی که امروزه هست را برای دولتهای سلطهگر گذشته در کشورهای اسلامی و منطقه رقم میزند.
چگونه قدرتهای ضد ایرانی از تروریسم علیه کشورمان استفاده میکنند؟
انقلاب ایران یک انقلاب مردمی و دینی است که با استبداد که عامل عقب ماندگیاش بود مقابله میکند، و دولتهایی که موج انقلاب و این ایده و فرهنگ انقلاب به آنها سرایت میکرد، عمدتا دولتهایی وابسته،استعماری و استبدادی بودند. اینها بسیج شدند دراین دو سه دهه بصورت غیر مستقیم و مستقیم که با ایران درگیر شوند و در حوزههایی که ایدۀ ایران نفوذ کرده یا در مرزهای ایران جریانهای تروریستی یا دولتهایی را ایجاد کرده که در واقع بتواند این انقلاب را استحاله، یا موجش را مهار و در واقع انرژی آن را سرکوب کند، عراق با صدام حسین و به تدریج ائتلاف منطقهای که در قالب شورای همکاری خلیج فارس بود این کار را کردند.
چه تفاوتی در سیاستهای بوش و اوباما در مبارزه با تروریسم وجود دارد؟
مبارزه با تروریسم در عملکرد بوش و اوباما عملاً شعاراست. از آنجا که آقای بوش از حزب جمهوری خواه است، جریان جمهوریخواهان نظامیگرا هستند و با مشکلات از طریق مشت آهنین برخورد میکنند و رفتار حزب دموکرات با مسائل بیشتر از طریق مذاکره و قدرت نرم صورت میگیرد. اساساً جریانات تروریستی که ما در منطقه داریم مستقیم یا غیر مستقیم تربیت شدۀ این احزاب هستند. آموزشهای تسلیحاتی را این احزاب بر عهده میگیرند، ولی وقتی بعضی از این جریان ها در تقابل با اینها خواسته یا ناخواسته جبههگیری میکند جمهوریخواهان با مشت آهنین و نظامی با آنها برخورد و دموکراتها رویه فشاراقتصادی، محاصره و وارد کردن جریانها داخل لیست را دنبال میکنند. اساساَ روش سیاستهای این دو تفاوت عمدهای با یکدیگر ندارد بلکه تاکتیکها متفاوت است. اما استراتژیهایشان در حمایت، جابجایی و برخورد تقریباً یکسان و تفاوت اساسی با یکدیگر ندارند.
بوش در مقایسه با اوباما در مبارزه با تروریسم از گزینه نظامی استفاده کرد نمونه بارز آن حملات آمریکا به افغانستان و عراق نظر شما در این باره چیست؟
بله بوش گزینه نظامی را در مبارزه با تروریسم در پیش گرفت. در یک مصاحبه مطبوعاتی آقای عبدالله، زمانی که وزیر امورخارجه افغانستان بود گفت آمریکایی ها با ناتو در افغانستان شریک دزد و رفیق قافله است، به ما میگویند ما به شما کمک میکنیم، به ما سلاح و پول میدهند بعد به طالبان هم میگویند ما میخواهیم با اینها مبارزه کنیم همین ها را هم به طالبان میدهند، ایشان میگفتند ماوقتی یک پایگاه طالبان را میگیریم، شاهد آن هستیم سلاحی که آمریکا به ما داده به آنها هم داده است. بستههای دلاری که به آنها دادند به ما هم دادند ما را در واقع به جان هم انداختند، اهداف اینها از این اقدام ایجاد پایگاه در افغانستان است و گرنه هدف اساسی آمریکا مبارزه با تروریسم نیست. بعدا شاهد آن هستیم که چطور جریان طالبان و القاعده تبدیل به شبکه جهانی شدند. آمریکاییها یک دولتی مثل ایران را با آن عظمت و وسعت وقتی میخواهند گیر بیندازند با تحریم تمام شریانهای ارتباطات را مسدود میکنند و به قول خودشان چنین اقدامی سابقه تاریخی ندارد. بعد یک دولتی مثل طالبان را اشغال میکنند، آیا آمریکا نمیتواند بانکها، شبکههای طالبان و حمل و نقل آنها را مسدود کنند؟ تردیدی نیست که آمریکا بطور غیر مستقیم و غیر علنی از این گروه برای اهداف بلند مدتی که دارند حمایت میکند و گرنه آمریکا میتوانست مثل برخوردی که با صدام کرد دنیا را بسیج کند و اینها را مهار کنند، در ظاهر شعار میدهد ولی در عمل ضد این است، منافع ملی در این مسئله برای آمریکاییها تعیین کننده است.
چه ارزیابی از ایران هراسی و نقش آن در مشروعیت بخشی به گروههای تروریستی برای فعالیت علیه ایران دارید؟
بطور کلی دولتهای غرب به عنوان نمونه جی 8، هشت قدرت بزرگ صنعتی، با احیای تمدن اسلامی و شکلگیری یک قطب بزرگ به عنوان نهمین قدرت که بخواهد در کنار اینها باشد، موافق نیستند. نمونه واقعی آن موضع ائتلاف 1+5 در بحث مهار حرکت علمی صنعتی ایران با بهانۀ اینکه ایران تولید کننده بمب اتم است، میباشد. ایران در دهه سوم بعد از جهشی که در برنامه بازسازی داشت، غربیها احساس تهدید کردند که ممکن است ایران در آینده یک مرکزیتی و الگویی برای کشورهای اسلامی شود و همچنین تبدیل به قدرتی در مرکز استراتژیک در خاورمیانه شود و خیلی از معادلات انحصاری و موازنه انرژی(فسیلی یا غیر فسیلی) را بر هم زند. این جریان را سازمان دهی کردند که نشان دهند که ایران خطر است، هدف اصلی غربیها از ایران، شیعه و جمهوری اسلامی هراسی و به تعبیری این سه هراسی که اینها ایجاد کردهاند ترساندن دنیا از ایرانیت و ایران است. اگر امروزه ما حوزۀ ایرانی و ایرانیت را یک حوزه ی 11 کشوری مد نظر قرار دهیم. امالقری و مونوپل، جمهوری اسلامی فعلی است، اگر ترس از تشیع را مد نظر قرار دهیم یک جمعیت دویست یا سیصد میلیونی که در جهان اسلام پراکنده است، مطرح میشود. قطب و مرکز تشیع جمهوری اسلامی است که وحشت برایش ایجاد کردهاند و اگر به خود جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی آن هم هجمه کنند باز یک الگوی کار آمد موفق، جمهوری اسلامی است. هدف مهار جریانی است که میتواند احیاگر تمدن اسلامی و وحدت و یک قدرت رقیب باشد و منافع آنها را در منطقه در معرض خطر قرار دهد در واقع نیروهایشان را تضعیف کنند و باعث ریزش نیروهایشان و طرفدارانشان شوند.
ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی 17000 شهید ترور تقدیم انقلاب کرده، رهنمود حضرت عالی برای استفاده از این ظرفیت که کشور ما قربانی تروریسم است چیست؟
اساس حقانیت، مظلومیت و رشد تشیع این بوده که عمدتا رهبران شیعه از ائمه گرفته تا علما و مراجع بزرگی که در دورهها وسدهها پرچمدار بودهاند، عمدتاً قربانی تروریسم بودهاند از طرف مخالفان بیرون از اسلام و مخالفان در درونی مانند فرقهها؛ در آینده نیز شیعه و جریان تفکر اهل بیت از مقولۀ ترور نجات پیدا نمیکند. 14 قرن است که عمدتاً شیعه مورد هجوم جریانات تروریست، زیادهخواه و باطل بوده است. جمهوری اسلامی هم یک دوره ازاین تاریخ بوده و استثنا نیست، باید برای مقابله با آن سازماندهی کرد و در درون و بیرون کشور آگاه سازی شود چرا که این جریانها اینگونه آسیب به وحدت و جریان اصیل اسلامی زده اند و ایران میتواند با آگاه سازی و سازماندهی این آسیب را تعدیل کند، ولی من اساسا بعید میدانم که بتوانیم استراتژیای برعکس سنت گذشته طراحی کنیم که علیه تشیع و جریان شیعه دیگر تروریسمی نداشته باشیم، چنین چیزی وجود ندارد. ائمۀ که یا شهید و یا مسموم شدهاند و عمدۀ کشته شدن اینها جریانهای تروریستی بوده است. دورههایی که تشیع در تقیه و در حاشیۀ قدرت بوده علمای شیعه را ترور میکردند که اصلاادعایی برای کسب قدرت و حکومت نداشتهاند چه رسد به امروز که قدرت و حکومتی دارد و ادعا دارد که مسلمانان را از وابستگی نجات دهد. بدین طریق جریانات تروریستی بیشتر علیه شیعیان تقویت میشود و نفوذ پیدامیکند. در دورههایی که شیعیان در بحران و ضعف بوده، مثل اوایل انقلاب و در دوران جنگ اینها قویتر ضربه زدهاند. ولی امروزه که از یک ثبات و امنیت حداکثری برخوردارشده، توطئهها را خنثی میکنند واگر یک مقدار اوضاع بیثبات و ناامن شود تحرکات تمام گروههای تروریستی بیشتر خواهد شد و ممکن است ضربات تروریستی دوباره خود را نشان دهد.
به نظر شما کنگره بینالمللی 17000 شهید ترور در شناساندن ایران به عنوان یکی از کشورهای بزرگ قربانی تروریسم چه کمکی میتواند بکند؟
من معتقدم اساساً این کنگره باید به غیر از انقلاب و تاریخ 37 ساله به عقبه تاریخ تشیع هم رجوع کند، اساسا تشیع و جریان فکری اصیل اهل بیت اینها هم قربانی ترور بودهاند و سنت مخالفین این تفکر همچنان استمرار پیدا کرده و توانسته به دلیل توسعۀ ارتباطات، تکنولوژی و سلاحها غیرانسانیتر، خشنتر و بی رحمتر به همان روند سابق به این جریان فکری ضربه بزند. در حال حاضر حرکات تروریستی به اتهام نزدیکی به ایران در پاکستان، افغانستان، یمن، لبنان، سوریه و عراق علیه شیعیان انجام میشود، اینها ادامه همان جریانات تروریستی علیه تشیع است. ایران مشخصا در این زمینه در داخل میتواند کنگرهها و پنلهای آموزشی را برگزار کند، ولی این یک رسالتی جهانی است که افکار عمومی دنیا را باید بطور عام و افکار عمومی مسلمان بطور خاص و بویژه تشیع را با این مسئله آگاه کنید. این رسالت باید انجام شود چرا که این جریان انحرافی و خطرناک برای ضربه زدن به تفکر اعتدال و حقیقت اقدام میکند، تا الان نتیجهای نگرفتهاند ولی انتقام گرفته و نیروهای مفید را از جامعه اسلامی حذف کرده است
انتهای پیام/