باشگاه خبرنگاران -
لیلا سلمانی؛ "امیر علی نبویان" نویسنده «قصههای امیرعلی» متولد دوم فروردین 1359 است. به غیر از نویسندگی، تجربه حضور در عرصههای دیگری چون بازیگری و اجرا را نیز در کارنامه کاری خود دارد.
امیرعلی نبویان روز شنبه نهم خرداد ماه، در باشگاه خبرنگاران به روی صندلی «سین،جیم» نشست و در پاسخ به سؤالات مختلفی در مورد شیطنیتهای نوجوانی، برنامه «خندوانه» و «یادگاری»، نوستالژیهایش و همچنین یکی از روزهای تلخ زندگیاش در گپی دوستانه پاسخ داد.
سین: امیرعلی نبویان از ابتدا با نوشتههایش شناخته شد، چه اتفاقی افتاد که به سمت نویسندگی رفتید؟
جیم: نویسنده شدن من خیلی اتفاقی بود. من در ابتدا شاگرد بازیگری بود. اگر بپرسید که چگونه به سمت بازیگر شدن رفتم، باید بگویم که این موضوع از نویسنده شدنم اتفاقیتر بوده است. روزی یکی از دوستان به من گفت که یک کارگردان برای فیلم خود، بازیگر انتخاب میکند و بعد از دیدن عکس من موافقت خود را اعلام کرده است. بعد از اینکه به دیدن آقای کارگردان رفتم، در جلسهای که با او داشتم متوجه شدم که ایشان در ازای دریافت پول اجازه بازی در فیلمش را به من میدهد. این موضوع به شدت مرا ناراحت کرد (و من خیلی بهم برخورد).
بر ای همین بدون هیچانگیزهای و فقط برای رو کم کنی در کلاسهای بازیگری ثبت نام کردم. در کلاسهای بازیگری با یک جهان جدید رو به رو شدم. در آن کلاسها تمرینهایی به ما داده میشد به طور مثال تعریف کردن و نوشتن چیزهایی که مشاهده میکردیم. بعضی از اساتید مانند هدایت هاشمی،رضا بهبودی، آناهیتا اقبالنژاد و امیر پوریا.
سین:از آشنایی تون با منصور ضابطیان و همکاری در برنامه رادیو هفت بگید؟
جیم: بعد از به اتمام رسیدن کلاسهای بازیگری، هدایت هاشمی برای بازی در یک سریال مرا انتخاب کرد، اما مسعود فروتن اجازهی حضور در آن سریال و چند کار دیگر را به من نمی داد. بعدها بر اثر وقوع یکسری اتفاقات، متوجه شدم که چقدر دلایل مخالفهای مسعود فروتن درست است. تا اینکه یک دفعه از ایشان پرسیدم من چکار کنم؟ و ایشان گفتند: من با برنامهای کار میکنم که اگر موافقت کنند تو را به عنوان نویسنده معرفی میکنم. اولینبار یک متن شروع برنامه به مناسبت سالروز در گذشت زنده یاد علی حاتمی را در هجدهم آذر ماه سال 89 برای منصور ظابطیان نوشتم که تیم رادیو هفت از آن استقبال کرد و بعد از آن قصههای امیرعلی شکل گرفت و در نهایت مسیر زندگی امیرعلی عوض شد.
سین: در نوشتههاتون چه وجهی از امیرعلی بروز میکند؟
جیم: بسیاری از وجوه مختلف. به عنوان مثال: شلختگیهای امیرعلی، حق بجانب بودنش، گاهی اوقات غیر منصفانه قضاوت کردنش و مظلوم بودن او.
سین: در اجرا چطور؟
جیم: سعی میکنم هر بار اجراها را بازی کنم. یعنی به شکل مطلق در مقابل دوربین ظاهر نمیشوم. آنقدر آدم بدخلق و بیمعنی هستم که بهتر است آنرا بازی کرده و در مقابل دوربین نشان ندهم. به عنوان مثال هر بار که قرار است «مزهی غذای ایرانی» را اجرا کنم به یک انسان اهل خردوخوراک و شکمو و در عین حال کنجکاو تبدیل میشوم که هیچگاه اینطور نبودهام لااقل در مورد غذا. هیچ وقت در زندگی غذایی را با لذت نخوردهام، یعنی فقط میخورم که زنده بمانم.
سین: فکر نمی کنید برنامه مزه تقلیدی از برنامههای دیگر است؟
جیم: ایده این برنامه از طرف منصور ضابطیان مطرح شد. به عقیدهی من بهترین کسی که میتواند به این سؤال جواب دهد اوست. برنامهی «مزه» برای من جذاب بود به این خاطر که خیلی از غذاها را برای اولین بار در زندگیم، مقابل دوربین خوردم. راستش خیلی از غذاها خوشمزه نبودن و من مجبور بودم که ادا دربیارم و بگویم که چقدر خوشمزه هستند. اما این برنامه تا یک جایی میتوانست ادامه پیدا کنند. به دلیل اینکه وضعیت جسمی من در معرض خطر قرار گرفته بود. تا جایی که یک آزمایش دادم و وقتی آقای دکتر جواب آزمایش مرا دید به من گفت: به پدرت بگو مراقب باشد و پرهیز کند. وضعیتشون خیلی خوب نیست و وقتی که به دکتر گفتم این آزمایش برای خودم است، باور نمیکرد.
سین: کدامیک از قصههای امیرعلی را بیشتر دوست دارید؟
جیم: این سؤال را شما باید پاسخ دهید. اگر بخواهم بطور دقیق جواب دهم باید بگویم که «قصههای امیرعلی» در 4 جلد منتشر شده است. سعی من بر آن بوده است که هیچ جلدی از جلد دیگر بهتر نباشد، به این معنی که قصهها را طوری قسمت کنم که هر 4 جلد تقریباً یک وزن داشته باشد اما بهر حال کمی سبک سنگین و کم و زیاد دارند. از میان قصهها، قصه «بادمجان» و «مرگ عمه خانم» و قصه آخرم را دوست دارم.
سین: اگر بخواهید یک تعریف از خودت بگی چه چیزی رو مطرح می کنی؟
جیم: تصور میکنم هنگامی که با دوستانم هستم به آنها خوش میگذرد. هر مورد غمانگیزی تبدیل به یک شوخی میشود و در کل آدم خونسردی هستم و البته این را به عنوان تعریف و تمجید از خود نمیگویم چرا که گاهی اوقات به واقع اطرافیان را اذیت میکنم.
سین: در کدام عرصه موفقتر عمل کردهای؟ نویسندگی، اجرا، بازیگری؟
جیم: به طور قطع هیچکدام (با خنده). بهتر است سؤالتان را اینگونه از خودم بپرسم که کدام مورد را بیشتر دوست داری یا مایلی در کدام موفقتر باشی و به قطع یقین نویسندگی جواب من است.
سین: به این علت کار خود را با نویسندگی آغاز کردید؟
جیم: نه، نویسندگی کار راحتتری است و میتوانم در خانه براحتی کار خود را انجام دهم. من آدم بسیار تنبلیم.
سین: برای نوشتن چه کارهایی انجام میدهی؟
جیم: همیشه در همهی عرصههای هنر، بحث بین تکنیک و حس وجود دارد و اینکه آیا میشود نقطهای پیدا کرد که نقطه تعادل و پایداری بین حس و تکنیک باشد و من از هر دو استفاده میکنم. تا پیش از این تصور میکردم که چیزی به من الهام میشود که واقعی نیست، اما خیلی وقتها این اتفاق رخ میدهد و نمیدانم چگونه و از کجا، اما وقتهایی نیز به طور مطلق به شکل تکنیکی با آن مواجه میشوم.
سین: نوستاژیهای امیرعلی نبویان چیست؟
جیم: توپ پلاستیکی دولایه، نوار کاست، فیلمهای ویدئویی بتاماکس و ناصر حجازی.
سین: طرفدار تیم استقلال هستید؟
جیم: بله، استقلالی همان دوره. به طور محض، پدیده هواداری از هر باشگاهی یک آسیب اجتماعی است. ما استقلالیها و چه پرسپولیسیها، چوب انتخاب دوران کودکیمان را میخوریم، چرا که در آن سالها تحت تاثیر یکی از اطرافیان طرفدار تیم شدیم و در حال حاضر تمام عواملی که سبب طرفداری از آن تیم میشد، دیگر وجود ندارد به این دلیل که بازیکن بازنشسته شده و اطرافیان ما نیز نسبت به آن بیتفاوت شدهاند و تنها ما در جریان آن باقی ماندهایم، پس هنگامی که راجع به این موضوع صحبت میکنیم، راجع به یک آسیب اجتماعی صحبت میکنیم.
سین:بهترین کتابی که تا به حال خوندین؟
جیم:دایی جان ناپلئون
سین: بهترین فیلم ایرانی که تاکنون دیدی؟
جیم: باید در ژانرهای مختلف جستجو کنم. برای من کارهای آقایان حاتمی، تقوایی و بیضایی بسیار مهم هستند. بنابراین سینمای این بزرگان تاریخ سینما ایران و تئاتر برای من اهمیت زیادی پیدا میکند. مدام آثار آنها را تماشا میکنم. به عقیده من فیلم «حاجی واشنگتن» ساختهی آقای حاتمی، یک کمدی دقیق و سیاه است که البته شاید بسیاری به علت ریتم کند آن که خیلی با مناسبات سینمایی امروز سازگار نباشد از آن لذت نبرند اما به نظر من این اثر، فیلم بسیار بزرگی است.
سین: به نظر میرسه منصور ضابطیان قصد دارد بگوید که او شما را کشف کرده است، آیا درست است؟
جیم: کشف من خیلی مایهی مباهات نیست. من به پیشنهاد مسعود فروتن به تیم «رادیو هفت» و آقایان ضابطیان و صوفی بودم. منصور ضابطیان در مقدمهای که در ابتدایی کتابم در رابطه با من و اولین باری که مرا دیده است نوشته: اولین بار که او را دیدم شبیه هر چیزی بود غیر از نویسنده اما به مسعود فروتن اعتماد کردم. چون او چیزهایی را میبیند که بیدلیل از آنها تعریف نمیکند. خیلی خوشحالم که مرا پسر رادیو هفت صدا میکنند.
سین: بسیاری از مخاطبان قصههای شما، شنیدن داستانها از زبان خودتون را جذابتر میدانند تا خریدن کتاب و خواندن آن؟ نظر شما در این رابطه چیه؟
جیم: آن قصهها برای آن برنامهها تدارک دیده شده و من میدانستم که قرار است چه کاری انجام دهم. برای یک آیتم 5 دقیقهایِ آخر شب که بناست به آدمهای آرامش دهد، ساختاری را طراحی کرده بودم که به همین شکل باشد و بعدها وقتی بحث چاپ این قصهها به میان آمد، قصهها به همان شکلی که در برنامهها خوانده میشد به چاپ رسید. زیرا فرصتی برای تغییر ساختار و بنیان قصهها وجود نداشت و فکر کردم که قصهها به همین شکل اجراهای رادیو هفت خوب هستند.
سین: رادیو گوش میدی؟
جیم: رادیو را کمتر گوش میکنم. جای شنیدن رادیو پشت فرمان اتومبیل است من گواهینامه ندارم و رانندگی بلد نیستم. بنابراین گاهی در تاکسی و ماشین شنونده برنامههای رادیو هستم. اما در اینجا باید بگویم یکی از نوستالژیهای من برنامه «صبح جمعه با شماست» است. برنامهای که برای شنیدن آن ثانیه شماری میکردم و روز جمعه و سر ساعت پخش این برنامه اشتیاق از خواب بیدار میشدم. در واقع علاقه من به رادیو، معطوف به آن برنامه بود.
سین:بیننده برنامه «نود» هستید؟
جیم:بله این برنامه را دوست دارم. شاید با بعضی از رویکردهای این برنامه موافق نباشم، ولی بهرحال «نود» برنامهی مورد علاقهی من است سعی کردم از روز اولی که این برنامه تولید شده آنرا از دست ندهم. حتی اگر قرار باشد از دست بدهم، مادرم نمیگذارد و قبل از شروع آن به من اطلاع میدهد و حتی تحلیل هم میکند. بیشتر علاقهی مادرم به برنامه «نود» به دلیل دعواهایی است که در برنامه اتفاق میافتد.
سین: طرفدار کدام تیم فوتبال خارجی هستی؟ باشگاهی و ملی؟
جیم: بواسطهی اینکه دوستانم خیلی بارسلونیاند و بخاطر اینکه دلشان نشکند، طرفدار «بارسلونا» میشوم. برایم فرقی نمیکند. «رئال مادرید» را هم زمانی خیلی دوست داشتم، علیالخصوص دورهی رونالدوی برزیلی، زیدان و فیگو. طرفداری من از «بارسلونا» معطوف به عهد مسی و رونالدینیو نمیشود بلکه به دورهی روماریو و به کم قبلتر دورهی استیوچکف برمیگردد. از تیمهای ملی هم طرفدار تیم برزیل هستم. روزی که برزیل در مقابل آلمان در جامجهانی شکست خورد، برای من روز بدی بود. من از تیم فوتبال آلمان متنفر هستم. آلمان تنها تیمی است که حاضرم حتی عربستان صعودی هم آنرا ببرد. نکته مهم در بازی برزیل و آلمان بعد از تمام شدن بازی و واکنشی است که داوید لوییز نشان داد. بهرحال آن لحظات یکی از تلخترین لحظات زندگیش بود ولی لوییز مثل همیشه که تیم برنده میشد، زانو زد و آیین شکر گذاری خود را بجا آورد و بعد از آن در مقابل دوربین حاضر شد و شروع کرد به گریه کردن و از مردم غذر خواهی کرد. همه میدانستند یکی از مقصرین شکست برزیل اوست، ولی اعتقاداتش برای من خیلی عجیب و تکاندهنده بود.
سین: کدامیک از برنامههای تلویزیون را تماشا میکنید؟
جیم: عاشق ورزش و فوتبالم و هرگز فوتبال رو از دست نمیدهم.
سریال «شمعدونی» و «جاده قدیم» را تماشا می کنم. سریال «جاده قدیم» را به دو دلیل دوست دارم. اول اینکه «جاده قدیم» سریال خوب و بهرام بهرامیان آدم نازنین و شریفی است و دومی دلیل مهمتر، خواندن تیتراژ، توسط برادرم است.
سین: برنامهی «یادگاری» را هم میبینید؟
جیم: «یادگاری» را خیلی دوست دارم، چون برای من به چند دلیل برنامهی عجیبی است. اولین دلیل آن وجود آقای فروتن در این برنامه است. دومین علت این است که این برنامه هر بار برای من سورپرایز به همراه دارد. برای من که خیلی به حافظهی خود اعتقاد دارم و فکر میکنم که معمولاً همه چیز به جز اسامی آدمها خوب در ذهنم میماند، هر بار یک مورد جدیدی را معرفی میکند که باید در اینترنت جستجو کنم و داستان آن را به خاطر بیاورم. در یک زمانی شانس همکاری با «یادگاری» نصیبم شده بود که به علت تداخل کاری نتوانستم در آن حضور پیدا کنم.
سین:به دیدن برنامه «خندوانه» علاقه داری؟
جیم: بله، خندوانه را خیلی دوست دارم، به خصوص عروسک با نمک جنابخان. دلم میخواد به محمد بحرانی تبریک اساسی بگویم. بخاطر اینکه او یک انسان لایق و درجه یک است و هر کاری که به او سپرده میشود را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد. او آدم محافظه کاری است، از این جهت که خیلی سنجیده و حساب شده و با مطالعه کارش را انجام میدهد بر خلاف من که خیلی ریسکی و یرخی بعضی از کارهایم را انجام میدهم.
سین: چه نوع موسیقی علاقه داری؟
جیم: همه نوع موزیک را گوش میکنم اما تقریباً هیچکدام از آنها خیلی باب میل من نیست. موسیقی فولکور و نواحی ایران بخصوص فولکور خراسانی را دوست دارم.
موزیک پاپ و کلاسیک از غرب اروپا و خودمان را هم گوش میدهم. موزیک از خوانندهی کار برایم مهمتر است. در پی موزیک خوب نیستم و دوستانی که اهل موسیقی و موزیک هستند، کارها را به من معرفی میکنند.
سین: تا به حال در اجرا حرفی زدی که بعدها از گفتن آن پشیمان شوی؟
جیم: بله- به این خاطر که مطلبی را بدون مطالعه و در لحظه به یاد آورده و گفتهام و آنهم در مورد IQ و EQ بوده است. امروز فرصت خوبی است تا از کسانیکه ایکیوسان را ترجمه کرده بودند و من آن را به اشتباه آیکیو تلفظ کرده و معتقد بودم که ترجمه اشتباه بوده است غذر خواهی کنم.
سین: شما بازی در مجموعه تلویزیزنی «نوشدارو» را هم تجربه کردی، چطور بود؟
جیم: این سریال یک دانشگاه بود برای من. چیزهایی در این کار آموختم که هیچگاه با کتاب خواندن نمیتوانستم آنها را یاد بگیرم. همیشه به این سریال به چشم دانشگاه و یک تجربه سخت نگاه کردم، به این لحاظ که سفرههای طولانی و راه دور در این کار برای کسی که اولین بار قصد شروع کردن این کار را داشت تجربه و دشواری بود.
سین: نظرتون رو در مورد فضای نویسندگی امروز بخصوص طنز مکتوب بگید؟
جیم: اگر حقیقت را بخواهید من نگران زبانم. بواسطه ذوق طنز کلامی و میراث گرانبهای ادبیات که در همه مردم ایران وجود دارد، ما به یک منبع لایزال کمدی متصل هستیم و از این بابت خیالم جمع است. شما نمیبینید که از هر اتفاق تلخ و شیرینی که در یک دوره اتفاق میافتد میلیونها، پیامک و ... ساخته میشود. موضوعی که مرا اذیت میکند زبان است. زبانی که روی بیسوادی و بهتر بگویم غفا و عمق کمتر و دایرهی واژگان ضعیفتر و خفیفتر میرود. بخش عمده این اتفاق بر گردن فضای مجاز است. اما در مجموع چیزی که مرا نگران میکند، آسیب دیدن زبان شاخص است.
سین: در نوشتههاتون از آثار دیگران اقتباس داشتهاید؟
جیم: به اشکال مختلف این اتفاق افتاده است. در بعضی از قصهها از یک جوک 2 خطی استفاده کرده ام مانند قصهی «مرگ عمه خانم» که بر اساس یک جوک در دهه 60 نوشته شده است. اما ساختار آن را به شکلی تغییر دادم که به هیچ وجه به کسی توهین نشود. بخش دیگر به سلیقهی مطالعاتی انسان برمیگردد، اینکه چه چیزی را گوش میدهی و چه چیزی را میخوانی برای اینکه برسی به زمان روایت آن قصه.
برخی از این تاثیر پذیرها خود آگاه و یا ممکن است ناخودآگاه باشد که از هر دو استقبال میکنم.
سین: پیام محوری قصههای امیرعلی چیست؟
جیم: همهی ما یک مهران درون و یک امیرعلی درون داریم. امیرعلی کسی است که دست به قضاوت میزند، حق به جانب است و تمام عیب و ایرادهای راوی قصه را شامل میشود و مهران دورن هم یک موجود بازیگوش و در واقع غیر قابل مهار و اعصاب خرد کن است که گاهی متوجه آن نیستیم و اطرافیان در ما این را به خوبی میبینند. من از مهران استقبال میکنم. بدون او زندگی برایم میسر نیست و لازم است که دست به همچین کارهایی بزنم.
سین:آشپزی هم میکنی؟ بعد از برنامه «مزه» چطور؟ آشپزیتون تغییر کرد؟
جیم: هیچوقت آشپزی نکرده و نمیکنم. به چند غذا بیشتر علاقه ندارم مانند: لوبیاپلو- قارچ سوخاری، سیبزمینی سرخ کرده و از همه مهتر کله پاچه که برای خودش یک پروژه است.
سین:چند بار شیشه شکستهاید؟
جیم:من شیشه نمیشکنم. پدرم این کار را میکرد. البته شیشه نه، ما در خانه یکسری گلدان با ارزش داشتیم که به هنگام بازی فوتبال بابا آنها را میشکست و این من بودم که از جانب مادر تنبیه میشدم.
سین: بدترین تنبیه که شدی به چه علت بود؟
جیم:در جریان یکی از بازیها که بابام راضی به بازی نمیشد، من را مجبور کرد که توپی را که خیلی دوست داشتم را زانو زده و با دستان خودم پاره کنم و این سازندهترین تنبیه برای من بوده است.
سین:از شیطنتهایی که انجام دادید بگید؟
جیم:بخشعمدهای که از آن بد آموزی دارد. اما یکی از آنها خیس کردن ناظم مدرسه که موهایش را سیم کشی کرده و از یکطرف به طرف دیگر سرش آورده و باور نداشت که کچل شده بود، با یک سطل بزرگ پر از آب، در واقع سطل آشغال به همراه زبالههای آن روی سرش ریختم.
سین: هدف نهایی امیرعلی نبویان چیه؟
جیم:قصدی ندارم، زندگیام را میکنم و قدم به قدم جلو میروم. در حال حاضر میدانم چیکار میکنم. در حال نوشتن یک سریال به تهیهکنندگی بهروز خوشرزم هستم و در حال صحبت هستیم تا بتوانیم وارد جزئیات شویم.
سین: چی شد جایزه هنر برای صلح سال گذشته دریافت کردید؟ خودتون اهل صلح هستید؟
جیم:به شدت اهل صلحم. سال گذشته دومین دورهی جشنواره «هنری برای صلح» که به همت تعدادی از هنرمندان، در تماشاخانه ایرانمنش برگزار شد، که از تعدادی از هنرمندان که در طول سال اقدامات ضد جنگ و صلح آمیز را انجام داده بودند مانند شهرام ناظری تقدیر شد. اجرای مراسم افتتاحیه را من بر عهده داشتم و در همانجا به من لطف کردند و تندیسی هم به من داده شد که بابت آن سپاسگزارم.
سین:از فیلم «خانه دختر» و شرایط اکران آن بگویید؟
جیم: باید ببینیم شرایط به چه ترتیبی است. نمیدانم این درد دل را چطور مطرح کنم. ممکن است یک فیلمنامه مجوز نگیرد، یک فیلم پروانهی ساخت و مجوز اکران نگیرد که این به نظر بخش ممیزی وزارت ارشاد بر میگردد. اما به گمانم وقتی یک نهادی متولی، دادن پروانه، مجوز اکران و ... است، باید به راْی آن و قانون و نظرش احترام گذاشت. «خانه دختر» میتوانست مجوز نگرفته و ساخته نشود و من هم در آن بازی نکنم. کما اینکه بازی من در اینکار خیلی مهم نیست. مفتخرم که در 4-5 سکانس در کنار عوامل مهم این فیلم حضور داشته باشم. در کل حالا که «خانه دختر» مجوزها را دریافت کرده، با مجوزها دریافت کرده، با مجموعه اصلاحیههای احتمالی باید رفع توقیف شود و به اکران رسیده تا مردم هم آن را ببینند تا حق این تهیهکننده جوان پایمال نشود. مسلم است اگر این فیلم پروانه مجوز نداشت، شایسته برای این راْی احترام قائل بود و آنرا نمیساخت. پس وقتی مجوز و پروانه ساخت دارد باید به قانون احترام گذاشته و این فیلم اکران شود و امیدوارم که این اتفاق بیفتد.
سین: چی شد نقشی کوتاه در «خانه دختر» را ایفا کردید؟
جیم:یک روز شهرام شاهحسینی، کارگردان این کار به من گفت: میتوانی که بخوانی؟ و من گفتم اگر منظورت از خواندن آن چیزی است که الان در پیاده روها از زبان هر کسی میشنویم، آره می توانم و در این فیلم نقش یک جوان که هم پیانو مینوازد و هم میخواند را بازی میکنم.
سین: شما به کلاس بازیگری هم رفتید، جایگاه بازی در زندگی شما چیست؟
جیم: بازی برای من تفنن است، لااقل فعلاً. به این دلیل که الان برایم جنبه آزمون و خطا دارد و در حال حاضر از آن لذت میبرم بگذارید صادقانه بگویم که تعدادی بازیگر در این مملکت داریم و بقیه فقط بازی میکنند و این موضوع 2 پیامد دارد. یکدست هنرمند که در تاریخ هنر اسمشان را به ثبت میرسانند و عدهای دیگر در بهترین حالت تبدیل به شمایل میشوند. من نمیخواهم و نمیتوانم و قرار نیست که صاحب جایگاهی در تاریخ هنر این مملکت شوم. در بهترین حالت نمیتوانم یک شمایل شوم. البته اگر شانس آورده و زحمت کشیده و از فرصتها استفاده کنم. این حرف بسیار مهمی است که موفق شدم آن را بپذیرم یعنی شمایل شدن را، پس برای شمایل شدن عجله ندارم بلکه عجله و انگیزهی من برای نوشتن است. و حرفهایی دارم که باید آنها را بگویم.
سین:قطعهی آهنگی که همیشه زمزمه میکنید؟
جیم: قطعه «چرا رفتی» با صدای همایون شجریان را همیشه زمزمه میکنم. تلاش میکنم تا بدانم چطور میشود و میتوان لحن سؤالی را روی یک ملودی پیاده کرد، اما هنوز موفق نشدهام.
سین:شعر هم میگید؟
جیم: در حد سر گرمی و شوخی، من شاعر نیستم. در اختتامیه دومین جشنواره فیلم و تئاتر«هیلاج» چند بیت برای سیبیل آقای امیر شهاب رضویان سرودهام.
سین: نظرتان راجع به گفتگویی که داشتیم را بگویید؟
جیم:به این نوع برنامهها تاکشو میگویند. همه چیز خوب است. خوشحالم که سؤالات مطرح شده زرد نیست و وارد مباحث تخصصی نمیشوید و در کل یک گفتگوی صمیمانه است.
سین: به عنوان سؤال آخر، نظرتون در مورد مصرع «طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف» چیست؟
جیم:هدف یکشنبه شبهای رادیو هفت بخشیدن یک نگاه گزندهی شوخ است که اگر این نگاه بدست آید، خیلی از مسائل حل میشود. این شعر اشاره به آن آرزو دارد که امیدوارم همه صاحب آن نگاه شویم و تمرین میکنیم تا نگاه شوخ،طناز و اخلاقمدار را داشته باشیم.
انتهای پیام/