باشگاه خبرنگاران - سعیده احمدی - میرجلالالدین کزازی نویسنده، شاهنامهپژوه و پژوهشگر، چشم و چراغ بهار را در وادی ادبیات روشن و «یورکنامه» نیویورک را با زبان شیرین شعر فارسی عجین کرده است.حال ما به بهانه قرارگرفتن در آخرین روزهای بهار به سراغ این نویسنده رفتهایم.
*آقای کزازی متولد چه سالی هستید؟
متولد سال 1327 هستم و در حال حاضر 67 سال دارم
*چه نوع کتابهایی ذهن شما را قلقلک میده برای اینکه مطالعش کنید؟
کتابهایی که من بیشتر میخوانم متنهای ادبی فارسی، دیوانهای شعر یا کتابهایی که به نثر پارسی نوشته شده است در سده بیست در اروپا شاهکار و داستانهایی که در این روزگار نوشته شده از زمان اندره ژید، نویسندهی فرانسوی با داستانهای دیگری پیوندی ندارد مگر اینکه نویسنده داستانهای البانیک، اسماعیل کاداره داستانهایی خواند با نام رخدادهای شهر سنگی، به زبان دلپذیر و شادمانه نوشته شده و یادمان کودکی نویسنده را در بر دارد. آنچنان مرا درگیر کرد که آن را به فارسی برگرداندهام که این کتاب نخستین داستانی بود که از این نویسنده به فارسی برگردانده میشد پس از آن چند اثر دیگرش نیز به فارسی برگردانده شد.
*اگر در حال حاضر مشغول نگارش اثر جدیدی هستید کمی در بارهاش توضیح بدهید؟
چند وقتی است که از طرف ناشر و دوستان شاهکاری ادب ایتالیایی «خندستان خدایی یا کمدی الهی» سرودهی دانته را به پارسی برگرداندهام این کتاب 2 بار برگردانده شده اما به خواست دوستان که پا فشاری کردهاند و از من خواستهاند تا با ادبیات خودم بار دیگر آنرا بازگردانی کنم. دو بخش نخستین کتاب به نام دوزخ و برزخ که ترجمه شده و هم اکنون در نیمه راه بهشت بخش سوم کتاب هستیم.
*در بارهی آخرین کتابتون کمی توضیح بدید؟
سه کتاب همزمان با چند روز درنگ در میانهی آنها از من ترجمه شده در آیینی که در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد این کتابهای رونمایی شده: «پرند و پَلاس» توسط نشر دیباچه به انتشار رسید، «چشموچراغ بهار» که گزیدهای از سرودههاست نشر دیباچه،«یورک نامه نو» این کتاب قصیدهی بلند با نزدیک به 300 بیت که من در آن گزارش سفر به نیویورک را سرودهام این سفر در خرداد ماه سال پیش انجام گرفت اضافه بر گزارش سفر در بیتهای بسیار از این سروده فرهنگ آمریکایی را که نیویورک برترین نماد آن است با فرهنگ جانسنگ و دیرینهی ایرانی سنجیدهام. در این بیتهای نام دهها تن از سخنوران و نویسندگان و اندیشوران، دانشمندان و دیگر بزرگان و نامآوران ایران آورده شده است.
*جناب کزازی شعر از نظر شما چه مزهایه؟
شعر، شعر راستین شعر سرشتین و بیگانگان نوشین و دلنشین است در کام من شیرینترین و دلپذیرترین مزه را دارد در تاریخ ایران همواره هنری که در زبان رخ میدهد که آن را در پارسی به سرباد میگوییم یا بهرهجویی از وام واژایی شعر برترین گرامیترین، فراگیرترین هنر بوده است. پارهای از ایرانشناسان از این روی بر آن رفتهاند که این هنر ناگزیر ایرانیان است به گونهای که با خون در رگهای هر ایرانی روان میشود.
*اگر از شما یک کلمه بخواهیم برای شاعرهای جدید که بتونه بهشون کمک کنه اون کلمه چیه و چرا این کلمه؟
برترین واژهای که هماکنون در یاد من برانگیخته شد «درنگ» است آفرینش هنری کاریست که با شتابزدگی به انجام نمیتوان رسید هر هنرمند از آن میان هر سخنور سرمایه و توانش هنری یا آفرینندگی را در نهاد خود دارد تنها در سایه درنگ شکیب پس از تلاش، پیگیری و پایهداری میتوانند سرودهای را پدید بیاورد که ارج و ارزشی داشته باشد تبوتاب و شور و شراری نهفته باشد که یکی از پرسمان آسیبشناسان نزد سخنوران تازه کار این است که نخستین تراویدههای ذهن خود را به چاپ می رسانند این تراویدهها از آن رو که شوری در خوانندگان برنمیانگیزد مایهی دلسری و ناامیدی سرایندگان میشود گاهی آنان را از پیگرفت کار و پیمودن راهی دراز و دشوار که در پیش دارند باز میدارد.
*شعرهای شما چه رنگیست؟
سرودههای من بسته به اینکه در چه زمینهای پدید آمده باشند رنگهای گوناگون دارند از رنگ تیره که رنگ سوگ است تا رنگی زنده و تند که رنگ شادی و سرور است.
*برای نوشتن از چه چیزهای خاصی انرژی میگیرید؟
سرودههای من به دو گونه در پیوست کلی میآید پیشینه آنها میتوانند گفت= به گونهای ناخواسته نااندیشیده ناگهانی در ذهن من آغاز میگیرند. انگیزه نیرومند در جهان بیرون که بیشتر بر من ناشناخته میمانند روند آفرینش هنری و سرودن شعر را در من بنیاد مینهند سرودههای دیگر سرودههایی است که به خواست دیگران که به خواست آماده میشوند بیخواست من دنباله میآیند شعری که به پاس رخداد بزرگ که نزد من گرامی است به سرودن آنچه در پی رخ می دهد همچنان کم و بیش ناگهانی و نا آگاهانه انجام میگیرند.
*اگر قرار باشه یک مکان خاصی را برای نوشتن انتخاب کنید آن فضا کجاست و چرا همچین مکانی را انتخاب میکنید؟
در هر جایی اگر بتوانم زمینه فراهم باشد میتوانم بنویسم اما بیشتر چیزهایی که نوشتهام در پس میز کارم نوشتهام اما بسیاری از سرودههایم در زمانهای مرده سروده شده هنگامی که من در جایی چشمبه راه میبودهام کاری جزء ماندن و گذرانیدن زمان نمیتوانستهام داشته باشم نوشتهام و بر هر پاره کاغذی که در دسترس باشد مینویسم
*زندگی بدون قلم را تعریف کنید؟
زندگی بدون قلم به راستی زندگی نیست کاریست نشدنی دست کم برای من اینگونه است من اگر چند روز قلم در دست نگیرم آن روزها را در روزهای زندگیام نمیآورم در این روزها مانند کسی میباشم که چیزی گرانبها را گم کرده است.
*چندتا کلمه میگیم نظرتون رو دربارهاش بگید:
گلستان: همواره خرم بیگانه با خزان در پهنه با سخن پارسی
پاییز: روزگار پژمردگی و بیبرگی است مانند دیگر چشماندازها و نماهای گیتی از زیبایی و دل آرایی ویژه خویش برخوردار است به هنگام پاییز میتوانیم در سوری از رنگهای گوناگون و چشمنواز این سور شگرف را در زمانهای دیگر سال نمیتوان یافت
*از نظر خودتون چقدر به سرانهی مطالعه کمک میکنید؟
من خوش نمیدارم به این پرسش پاسخ بدهم زیرا بیمناکم پاسخ من خودستایانه شناخته شود اما از شمارگان کتابهای من که دست کم پارهای از آنها با رویکرد پر شور خوانندگان همراه میتوانم بگویم که روند خواندنی که در ایران کند است تندی بخشیدم اما این روند تند و پرشتاب نیست هنوز که شایستهی ایران باشد مردمی که در مردمان فرهنگی و فرهنگیان کتاب آفرین آوازهی بلند یافتهاند.
*یک کتاب با طعم شکلات تلخ بهمان معرفی کنید؟
کتابی که هم تلخ باشد هم شیرین تلخی که در هنگام تلخ است شیرین نیز است اگر بخواهیم نمونهای از سخن فارسی بیاوریم سرودههای سوگ نمونهای درخشان و برجسته از این تلخهای شیرین است چون زمینهی سخن مورد سوگ و اندوه و جدایی است اما آنچنان ستوار شورانگیز و دلآویز سروده شدهاند که کام جان شنونده یا خواننده را شیرین گردانده است در این سرودههاست که میتوان تلخ و شیرین را دوشا دوش دید.
انتهای پیام/