جلال چهرهای ادبی است که نظرات متفاوت بسیاری در خصوص او و آثارش از ابتدا و حتی پس از مرگش وجود داشته و دارد.
منتقدین زیادی او را به خاطر پیوستن به حزب توده در سال 1323 زیر سوال برده و آماج شدیدترین انتقادات قرار میدهند (اگرچه جلال به طور رسمی جدایی خود از این جریان را اعلام کرد) و از سوی دیگر برخی او را به دلیل حضور پر رنگش در جریان ملی َشدن صنعت نفت و همسنگری با دکتر مصدق به اسطورهای آزادیخواه مبدل کردهاند.
اما فارغ از این قضاوت ها، جلال نقشی انکار نشدنی در جریان ادبی کشورمان داشته و دارد.
از برجستهترین تاثیرات او در تاریخ ادبیات کشورمان ترجمه آثار نویسندگان بزرگ و صاحبنام غربی است.
آل احمد با ترجمه «بیگانه» اثر آلبرکامو نخستین کسی بود که این نویسنده و فیلسوف مطرحقرن بیستم را به جامعه ایران معرفی کرد.
او همچنین نوشتههای چهرههایی همچون آندره ژید و داستایوسکی را نیز به فارسی ترجمه کرده و قطعا نمیتوان ازتاثیر ترجمهها در پیشرفت ادبیات معاصرمان چشمپوشی کرد.
آل احمد در گسترش شعر نو نیمایی نیز نقش به سزایی داشت و کوشش بسیاری برای رشد هر چه بیشتر آن کرد تلاشی که از ارادت خاص او به نیما، پدر شعر نو فارسی، سرچشمه میگرفت، اوج این ارادت و علاقمندی را میتوان در سطر سطر کتاب «پیرمرد چشم ما بود» به وضوح دید.
گذشته از موارد بالا، آل احمد خود خالق سبکی منحصر به فرد در نثر فارسی بود. نثری که عصبانیت، هیجان، احساسات پرشور جلال را برداشته و آنچنان گیرا و نافذ است که خواننده را مجذوب کرده و او را وادار میکند تا به خواندن ادامه دهد.
سفرنامه «خسی در میقات» را میتوان بهترین نمونه از نثر فارسی جلال برشمرد که لحن عصبانی و پرخاشگرانهاش در گزینش تک تک واژهها نمایان است.
نثر موجز آل احمد که در آن هر گونه عناصر غیرضروری از جملات حذف شده در عین کوتاهی بسیار شیوا و رسا است او با شکستن بعضی از چارچوبهای سنتی ادبیات فارسی سبک نگارشی ویژه خود را ابداع کرد. نثری که به نوعی متاثر از زبان و لحن محاورهای محمد علی جمالزاده و صادق هدایت بود، که پس از وی، الگویی برای بسیاری از نویسندگان و روشنفکران شد.
تلاشهای آل احمد،برای تشکیل کانون نویسندگان ایران از بازرترین خدمات او به ادبیات کشورمان است، نهادی فرهنگی که در اردیبهشت سال 1347 با قرائت اساسنامهاش در خانه جلال متولد شد. نهادی که شاید بتوان گفت: در گذر سالها از مسیر ادبی خود خارج شد و بیشتر رنگ و بویی سیاسی گرفت.
اما سهم جلال در ادبیات امروز ما، جایزه و جشنواره ای ادبی است که از سال 1387 در سالروز تولد او، به بهانه معرفی آثار برگزیده داستانی در ایران شروع به کار کرده است.
جشنوارهای که با وجود گذشت زمان نه چندانی زیادی از آغاز به کار آن نه تنها برگزاری منظمی نداشته بلکه هدف و نحوه انتخاب آثار آن نیز همواره به گونهای بوده که حرف و حدیثهای بسیاری را در پی داشته است.
اما نکته قابل تامل عدم حضور چهرههایی مطرح در ادبیات کشورمان است. مدتهاست که ادبیات فارسی کشورمان از وجود نویسندهای توانمند بیبهره است. نویسندهای که با قلم خود همانند جلال بتواند به خلق سبکی نو دست زده و جامعه جوان و ذهنهای آماده کشورمان را تحت تاثیر نوشتههایش قرار دهد. نویسندگی و دست به قلم بودن، چند صباحی است به عنوان یک شغل و حرفه از جامعه ما است رخت بربسته و در عوض شاهد پدیدهای نوظهور در عرصه ادبی کشورمان هستیم و آن اینکه در حال حاضر عدهای با تقبل هزینههای انتشار و تنها با هدف کسب شهرت و قرار گرفتن در زمره روشنفکران و نویسندگان به نوشتن پرداختهاند.
ادبیات ما سالهاست دلتنگ نویسندهای همچون جلال است.
یادداشت: زهرا علی اکبرلو
انتهای پیام/