کتاب ویژگیهای خاصی را دارد به عنوان مثال راوی اتفاقهای روزانه را در پایان شب یادداشت میکرد و این کار خود نشانه ذکر دقیق جزئیات و اتفاقات است و نکته دیگر اینکه این کتاب در طول سه ماه به چاپ نوزدهم خود رسیده است و این نشاندهنده جذابیت قلم نویسنده و اتفاقات رخ داده است.
سیدناصر حسینی این کتاب را به «ولید فرخان» از گروهبانهای خشن که بدترین شکنجهها را به اسرای ایرانی تحمیل میکرد تقدیم کرده است مردی که به عقیده ناصر حسینیپور اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد و مرا سالها در کنار حرم جدم مورد آزار و شکنجه قرار
قسمتهایی از کتاب را با هم میخوانیم:
در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفته و سرم را بالا آورد؛ چنان به صورتم زل زد، احساس کردم اولین بار است ایرانی میبیند. بیشتر نظامیان از همان لحظه اول اسارتم اطرافم ایستاده بودند و نمیرفتند. زیاد که میماندند، تشر یکی از فرماندهان و یا افسران ارشدشان آنجا را ترک میکردند. چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خام شد. دلم میخواست دستهایم باز بود تا چشمهایم را بمالم، کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل شد که در ذهنم مانده، فحشها و توهینهایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم. یکیشان که آدم میان سالی بود گفت: لعنهالله علیکم ایها الایرانیون المجوس، دیگری گفت: الایرانیون اعداء العرب، دیگر افسر عراقی که مودبتر از بقیه به نظر میرسید، گفت: لیش احیت للحرب؛ (چرا اومدی جبهه؟) بعد که جوابی از من نشنید، گفت: اقتلک؟ (بکشمت؟) آنها با حرفهایی که زدند خودشان را تخلیه کردند.
کتاب «پایی که جا ماند» خاطراتی از سیدناصر حسینی با تعداد صفحات 738 و موضوع جنگ ایران و عراق در سال 1391 از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.
انتهای پیام/