اینها همیشه عناوین آشنا و جذابی برایمان بوده و هستند. عنوانهایی که هر کدامشان به شخصه برای خود دنیایی با کلی آدم معروف دارند.
آدمهایی که خیلی از ما آرزوی دیدارشان را داریم و هر از چندگاهی با مشاهده و یا شنیدن صدای آنها دلمان میخواهد، هر طور که میشود و میتوانیم شبیهشان شویم. برای همین مثل همان نفر تیپ میزنیم، راه میرویم و صحبت میکنیم و از این میزان شباهت تخیلی کلی کیف میکنیم و سر ذوق میآییم. تا جایی که حتی دیده شده طرف خودش را هم بین این اداها و تقلیدها گم میکند و وقتی پیدا میشود که دیگر کار از کار گذشته و عمرش پی هیچ بر باد رفته است.
در کنار این دنیای پر هیاهو با شهرتهای نمادینش، جهان دیگری وجود دارد که پر از احساسات واقعی و لحظههای رنگارنگ است، جایی که حتی تقلید هم در آنجا به نوعی هنر محسوب میشود.
جهانی که سخاوتمندانهتر از آن حوزههای معروف، آدمها را میپذیرد و بعد از گذشتن زمانی اگر فرد بخواهد استاد تحویل میدهد، بیآنکه برای ورودش چون و چرا بیاورد.
هنرهای تجسمی یا همان نقاشی، عکاسی، مجسمهسازی و خطاطی خودمان عالمی است که از آن تعریف میکردم. جایی که میلیونها نفر را بیهیچ ادعایی در دل خود پذیرفته است و روز به روز گستردهتر میشود.
دنیایی که آن قدر غریب است که پیرها و استادهایش هنوز که هنوز است، از کمبود حمایتها رنج میبرند و مردم کشورش حتی نام آنها را بلد نیستند تا چه رسد به اینکه به یادشان بیفتند.
اینجا جایی است که داستان شهرت بعد از مرگ قصه تکراری شده است.
در این عرصه انسانهای زیادی هستند که بی هیچ ادعایی با کارهای خود توانستهاند، در خیلی از نقاط جهان پرچم کشورمان را بالا ببرند و افتخاراتی برایمان بیافرینند.
هنرمندانی که برخی از آثارشان حتی در موزههای گوناگون کشورهای جهان قرار دارد و آنجا کلی اسم و رسم دارند و قدرشان معلوم است.
به عنوان مثال استاد مجسمهسازی، پرویز تناولی که علاوه بر مجسمهسازی، نقاش، پژوهشگر و از پیشگامان مکتب سقاخانهای نیز هست. این هنرمند تا کنون نمایشگاههای بسیاری را در کشورهای گوناگونی برگزار کرده و رکورددار حراجهای بینالمللی چون کریستی است.
ولی ما چه قدر او را میشناسیم؟ چند بار اسم او را شنیدهایم؟
در حوزه های دیگر این عرصه هم چنین مسالهای وجود دارد. مثل آیدین آغداشلو، کامبیز درمبخش (کاریکاتوریست)، نصراله افجهای خوشنویسی که نشان درجه یک هنری را از وزارت ارشاد دارد، یا پرویز کلانتری تصویرگر نقاشیهای کودکیمان از حسنک کجایی تا تصمیم کبری که الان غریبتر از همیشه روی تخت بیمارستان خوابیده است.
اساتیدی چون محمد احصایی، ناصر اویسی، جعفر روحبخش، حسین زندهرودی، فرامرز پیلارام، صادق تبریزی، فریده لاشایی و ... و صدها هنرمند دیگری که گاهگداری نگارخانهای یا به ندرت مسئولی از آنها یاد میکند؛ ولی باز چنان رها میشوند که آنهایی که هنوز زندهاند نیز انگار دیگر زنده نیستند.
دیگر وقت آن رسیده که کمی افق نگاهمان را گسترش دهیم و از دنیای غریب شهرت به دنیای غریبهتری که در نزدیکی ماست، سری بزنیم تا کمی از غربتشان بکاهیم.
بیاییم حواسمان را کمی بیشتر معطوف ارزشهایی بکنیم که بی صدا دور و برمان هستند و نفس میکشند.
یادداشت از: فاطمه شهدوست
انتهای پیام/