به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه
خبرنگاران جوان از همدان؛ جد بزرگ و پدران او همگی به شغل عطاری و طبابت مشغول بودند، پدر بزرگش، موفق الدوله به همراه جمعی از پزشکان و دانشمندان، نزد حکام اسماعیلی کوهستان، در قلعه الموت زندگی میکردند.
هم زمان با فتح قلعه الموت، موفق الدوله هم به همراه دیگر دانشمندان، به خدمت هلاکو خان مغول درآمد.
از دوران کودکی و جوانی او اطلاعات چندانی در دست نیست و همین قدر میدانیم که در زمان سلطنت ایلخان اباقاآن رشید الدین که آن زمان رشیدالدوله نامیده میشد و به احتمال زیاد دین یهود داشت، به عنوان طبیب خاص پادشاه درآمد و از همان زمان نزد ایلخان نفوذ و احترام زیادی کسب نمود.(مقدمه جامع التواریخ، ص7) در زمان غازان خان، پس از عزل و قتل صدرالدین زنجانی ملقب به صدر جهان، در سال 697 ق. خواجه رشیدالدین که درجات فضل و کمالش برای ایلخان هویدا گشته بود، به همراه سعدالدین ساوجی مشترکا، به مقام وزارت رسید.
خواجه گرچه از این نقطه به بعد به بالاترین مقام دیوانی آن زمان رسید و از آن پس تا زمان مرگش به تناوب وزیر سه ایلخان بزرگ بود، ولی در این مسیر همیشه دچار نوعی منازعه و رقابت بود. این منازعه و رقابت همیشه از طرف ایلخان دامن زده میشد و همیشه برای وزارت او شریک دیگری قرار میدادند تا خواجه در این مقام بلامعارض نباشد. دلیل این عملکرد ایلخانان به روشنی مشخص نیست ولی برخی از مورخین اعتقاد دارند که چون خواجه نو مسلمان بود و در دستگاه او هنوز برخی از یهودیان رفت و آمد داشتند، در میان درباریان این شائبه وجود داشت که شاید او کارها را به نفع همکیشان خودش رو به راه کرده و موجبات آزردگی مسلمانان را فراهم کند.
دلیل دیگر شاید ترسی بود که در بین صاحب نفوذان از افکار و اندیشههای نو و جسورانه خواجه وجود داشت، از آنجا که خواجه سعی داشت تا با تلفیق بین فلسفه و کلام و تصوف و با بهره گیری از اقتدار نظامی و مالی، نوعی فرهنگ جهان شمول برای دستیابی به زندگی بهتر بوجود آورد، لذا این مسئله ای بود که متحجران و حافظان سنتهای کهن از آن بیم و هراس داشتند، بر علیه او توطئه نمایند.(بیانی، ص 499)
مدت این شراکت در وزارت زیاد به طول نینجامید و پس از مدتی در سال 711 ق. با توطئه شخص دیگری به نام خواجه علیشاه گیلانی که رقیب وزارت محسوب میگردید، سعد الدین ساوجی به فرمان ایلخان الجایتو به قتل رسید و علیشاه شریک و انباز خواجه در وزارت شد. اینکه خواجه رشید الدین محرک این قتل و انتصاب باشد از طرف برخی از مورخین مورد تردید قرار گرفته است.(جامع التواریخ، ص9) پس از مدتی گرچه تاج علیشاه دوست خواجه بود و بنا به توصیه او به قدرت رسیده بود،(اشپولر، ص 117) ولی نزاع و اختلاف ما بین این دو وزیر هم شروع گشت. این اختلافات که ظاهرا بر سر نحوه اداره کشور و در حقیقت جنگ قدرت ما بین این دو وزیر بود،( خواند میر، ص 200) باعث گشت تا خواجه در اوائل سلطنت ایلخان ابوسعید از سمت خود استعفا داده و به سر املاک خودش در ربع رشیدی برگردد. با اصرار امیر چوپان که در حقیقت نایب السلطنه ابوسعید بود، رشید الدین مجددا به مقام قبلی خودش بازگشت و دوباره دسایس تاج علیشاه بر علیه او شروع گشت. پس از مدتی تاج علیشاه با کمک چند نفر شاهد دروغین که رشوه دریافت نموده بودند، خواجه را به مسموم کردن و قتل الجایتو متهم کرد.(همان، ص 201) این اتهام باعث شد تا ایلخان ابوسعید فرمان قتل این پیرمرد فرزانه را به همراه پسر جوانش، عزالدین ابراهیم، صادر کرده و این حکم در هفدهم جمادی الاول سال 718 در اطراف شهرستان ابهر به اجرا گذاشته شد. ابتدا پسر را در پیش پدر گردن زده و بعد جلاد خواجه را از میان به دو نیم کرد. جنازه او پس از مدتی به ربع رشیدی منتقل شد. هر چند که صد سال بعد به حکم میرانشاه گور او را شکافته و استخوانهایش را به گورستان یهودیان تبریزمنتقل نمودند.
خواجه رشیدالدین و تاریخ نویسیبه جرائت میتوان گفت که اثر گرانقدر خواجه در خصوص تاریخ، یکی از مهمترین و بزرگترین آثاری است که در ایران بعد از اسلام در زمینه تاریخ نگاری بوجود آمده است. این کتاب به دلایل متعدد که در این قسمت بیان میشود، نه تنها یکی از منابع مهم مطالعه تاریخ ایران، بلکه از مهمترین منابع مطالعاتی تاریخ مغول و جهان میباشد. این کتاب یک تاریخ عمومی است که فاصله زمانی آن از آغاز خلقت انسان تا اواخر دوره ایلخانی را در بر میگیرد. خواجه رشیدالدین تالیف این کتاب را بنا به درخواست غازان خان شروع کرد و لذا پس از پایان جلد اول آن را به نام ایلخان «تاریخ غازانی» نامید.
در دوران ایلخانی الجایتو بنا به دستور او خواجه موظف شد تا قسمتهای دیگری بر کتاب بیفزاید و آن را تا زمان خودش امتداد دهد. به همین لحاظ مجلدات دیگری به شرح زیر بر این کتاب افزوده شد:
جلد اول که به تاریخ مبارک غازانی مشهور میباشد، درباره قبایل ترک و مغول و تاریخ اجداد چنگیز و خودش و فرزندان و ایلخانان مغول تا غازان میباشد.
جلد دوم خود شامل دو قسمت میباشد. یک باب آن شامل تاریخ سلطنت الجایتو و شرح و بسط حوادث زمان ایلخانی او و باب دوم در ذکر تواریخ احوال انبیا و خلفاء و پادشاهان قدیم ایران و ملوک و سلاطین اسلام و قوم یهود و فرنگ و اقوام مختلف است.
جلد سوم که متاسفانه از گزند حوادث زمانه به دور نمانده و امروزه آنرا در اختیار نداریم، نوعی کتاب جغرافیا و یا مسالک و ممالک بوده است.
کتاب جامع التواریخ رشیدی با مقدمه ای در ضرورت پرداختن به تاریخ شروع گشته و در این مقدمه سعی بر این است تا ضمن برشمردن خصوصیات متفاوتی از تاریخ مغول نسبت به ادوار گذشته، ضرورت نگارش چنین تاریخی بیان گردد. خواجه در تدوین این کتاب به منابع مختلف کتبی و شفاهی و اسناد دیوانی دسترسی داشته ولی مهمترین منبع نگارش او در خصوص تاریخ قبایل مغولستان و اجداد چنگیز، مجموعه ای مکتوب به نام «آلتن دبتر» بوده که حکم تاریخچه رسمی مغولان را داشته است. از دیگر منابع مورد استفاده او میتوان به نظرات عالمان تاریخ مغول همچون« بولاد چینگ سینک» و همچنین اثر با ارزش جوینی تحت عنوان «تاریخ جهانگشای جوینی» اشاره نمود.(عاشوری نژاد- میرجعفری، 1386،ص85)
در خصوص نحوه نگارش این کتاب به نظر میرسد که خواجه رشیدالدین به خاطر نفوذ فوق العاده سیاسی و منابع سرشار مالی که در اختیار داشت، گروه زیادی از دانشمندان، نویسندگان و پژوهشگران را در دیوانخانه خود برای جمع آوری و تحریر جامع التواریخ فراهم آورده و از توان علمی و قدرت نویسندگی آنها برای نگارش کتاب بهره میبرده است. چنانکه بعدها برخی از آنان مانند القاشانی ادعا نمود که کتاب را او نوشته و خواجه به نام خودش منتشر کرده است.(جهانبگلو، ص 13)
اگر بخواهیم به صورت خلاصه و تیتر وار به ویژه گیهای این کتاب اشاره کنیم باید گفت:
1- جامع التواریخ یکی از معدود کتابهایی است که از نظر سبک نگارش دارای ویژه گیهای خاص میباشد به این مفهوم که زبان این کتاب در عین روان و دلنشین بودن بسیار صریح و روشن است و از آرایه ای ادبی و لفاظی های بی مورد تا حد ممکن پرهیز گشته است.
2- این اولین کتابی است که بعد از اسلام، به زبان فارسی با روش نوین تحقیق و تتبع و مراجعه به انواع اسناد کتبی و شفاهی نوشته شده است.
3- نفوذ سیاسی فوق العاده خواجه در نزد ایلخانان و ثروت سرشار او باعث گشته بود تا به راحتی بتواند مواد لازم برای تالیف چنین اثر بزرگی را فراهم کند.
4- آشنایی خواجه به رشتههای مختلف علم از جمله پزشکی و آشنایی او با زبانهای مختلف از جمله فارسی، مغولی، ترکی و عربی و معاشرت او با دانشمندان مختلف، از او انسانی فرهیخته ساخته بود که به جرائت میتوان گفت کتاب او را به نوعی دایره المعارف تاریخی و جغرافیایی ملل آسیا تبدیل کرده بود.
اما به عنوان نکته پایانی آنچه را که باید همواره در نظر داشت این است که گرچه کتاب خواجه واجد همه این شرایط بوده و نویسنده سعی کرده تا حد ممکن تاریخی نزدیک به حقیقت بنگارد ولی از این نکته مهم نباید غافل شد که خواجه به مدت بیست سال در دستگاه سلاطین مغول دارای منصب وزارت بود و محدودیتهای ناشی از چنین شغل خطیری، ممکن است احتیاطهایی را در بر داشته و گاه گاه نویسنده را مجبور کرده باشد تا چشم بر روی برخی از واقعیتها بسته و یا حوادثی را به فراخور زمانه پر رنگ تر از آنچه بوده جلوه دهد.
اعتقادات دینی خواجهتقریبا همه مورخان معتقدند که دین اجدادی خواجه، یهودیت بوده و او و پدرانش در خاندانی یهودی به دنیا آمدهاند. خود خواجه هم ابتدا دین یهودی داشت و چون آوردن لقب دین در پی اسم افراد برای پیروان دیگر ادیان، کاری غیر معمول محسوب میگردید، لذا لقب او قبل از مسلمان شدن، رشیدالدوله بود ولی پس از گرایش به دین اسلام نام او از رشیدالدوله به رشیدالدین تغییر یافت. اینکه خواجه در چه زمانی مسلمان شده، از جمله ابهامات تاریخی است. برخی مورخین اعتقاد دارند که پدر خواجه، ابوالخیر مسلمان شد و خواجه مسلمان به دنیا آمد.(مقدمه وقف نامه، ص 32) شبانکاره ایی معتقد است که اسلام گزینی خواجه در زمان الجایتو بود.(شبانکاره ایی، ص270)البته برخی دیگر از مورخین معتقدند که اسلام خواجه میبایست زمانی پیشتر از این و حداقل مربوط به دوران ایلخان قبلی، غازان خان باشد. دلیل این گروه این است که غازان خان هنگام تاسیس مجموعه شنب غازانی که شامل مدارس، خانقاه، کاروانسرا، دارالشفا و... بود، تولیت اوقاف آن را به خواجه رشیدالدین فضل الله واگذار کرد و این بسیار بعید است که سلطان تولیت املاک وقفی را به شخصی یهودی که یقینا واکنش مسلمانان را در بر دارد، وانهاده باشد.(بیانی، ص 490)
آنچه مسلم است اینست که به دنبال مسلمان شدن خواجه، گرچه گروه وسیعی از اطرافیان و یاران او به تبعیت از خواجه اسلام آوردند، ولی همواره گروهی از یهودیان در دستگاه او رفت و آمد داشتند و همین دستاویزی برای حمله مخالفان خواجه به او شده بود. از جمله کسانی که همواره به اسلام خواجه به دیده تردید مینگریست و در نوشتههایش او را رشیدالدوله مینامید، القاشانی مولف کتاب تاریخ الجایتو بود. هر چند که به نظر میرسد این بدگویی بیشتر ناشی از ادعای قاشانی مبنی بر سو استفاده از خواجه از نوشتههای او باشد. او حتی در ذکر ماجرای اعدام سید تاج الدین آوجی خواجه را به نیرنگ در مسلمانی متهم کرده و در شعری میگوید:
ابلیس اگر شناختی فعلت / در پیشه خود تو را وصی کردی / ور آدم نسبتت بدانستی / از ننگ تو خویشتن خصی کردی(القاشانی، 1348، ص 132)
چنین دشمنیهایی گرچه همواره در طول حیات خواجه موجبات رنجش و زحمت او را فراهم میکرد، پس از مرگ هم ادامه داشت (تاریخ کیمبریچ، ص382) تا جائیکه یکصد سال پس از مرگش، میرانشاه، پسر امیر تیمور گورکان دستور داد تا قبر او را که در محل رشیدیه تبریز - که خود بنا کرده بود- قرار داشت، شکافته و استخوانهایش را به قبرستان یهودیان منتقل نمایند(جامع التواریخ، ص9) در کنار چنین اظهار نظرها، برخی از مورخین هم اعتقاد دارند که خواجه دین اسلام را نه از روی اجبار بلکه به میل و رغبت پذیرفته و در این کار اعتقاد درونی داشته است از جمله این مورخین شبانکاره ایی است که معتقد است اسلام خواجه پس از انجام مباحثات فراوان و پس از اثبات حقانیت، توسط او پذیرفته شد.(شبانکاره ایی، ص 270)
به هر حال بر اساس آنچه از شواهد بر میآید اسلام خواجه نمیتواند از روی اجبار و به طریق ریا ورزی باشد و خدمات وسیع او به پیشرفت فرهنگ و تمدن اسلام خود گواه این مدعاست. پطروشفسکی میگوید که خواجه از بزرگان مذهب شافعی بود و سه کتاب در فقه و الهیات شافعی نوشته است.(پطروشفسکی، ص 148) او حتی تفسیری بر قرآن نوشت و در آن سعی کرد به شبهات علمای یهودی در مورد دین اسلام جواب دهد. هر چند که این اقدام او با واکنش برخی از فقها از جمله فقیه معاصر او قطب الدین شیرازی مواجه شد و او پس از اطلاع از این اقدام خواجه گفت خوبست من هم تورات را تفسیر کنم.(بیانی، ص491) همچنین بر اساس مکاتباتی که از او در مجموعه مکاتبات رشیدی باقی مانده، در همه جا میتوان مشاهده نمود که او به کارگزاران خودش، دستور پرداخت صله و پاداش به علما و سادات را صادر کرده و آنها را به دینداری و ادای فرایض دینی و مبارزه با کفر و الحاد، سفارش کرده است.
خواجه رشیدالدین و پزشکییهودیان از دیرباز در حرفههای خاصی از جمله عطاری، پزشکی و عتیقه فروشی سررشته داشتهاند. جد خواجه معروف به موفق الدوله شغل عطاری داشت و به همین دلیل به امور پزشکی و طبابت هم میپرداخت. پدرش، ابوالفرج علی بن ابی الشجاع همدانی، معروف به عمادالدوله هم از پزشکان معروف زمان بود و از جمله مهاجرین یهودی به شمار میرفت.(بیانی، ص 490) کلا این خاندان به داشتن دانش پزشکی شهره بودند. اجداد خواجه ابتدا نزد حکام اسماعیلی کوهستان زندگی میکردند و پس از براندازی آنان توسط هلاکوخان، به عنوان پزشک به خدمت خاندان مغول درآمدند. هر چند که شخصیت سیاسی خواجه مانع از این گشته که مورخان به وجه دیگر زندگی او یعنی طب و طبابت بپردازند ولی به هر حال این مسئله انکار ناپذیر است که خواجه رشید الدین، ابتدا به عنوان پزشک به خدمت ایلخانان درآمد و در طول مدت عمر و وزارتش همواره به طبیب بودن خودش افتخار میکرد(بروان،ص 142) و مکتوبات خودش را با عنوان « فضل الله ابن ابوالخیر علی المشتهر بالرشید الطبیب الهمدانی» امضا میکرد.(وقف نامه، حاشیه صفحه اول) در بررسی زندگی او موارد زیادی وجود دارد که نشان میدهد در تمام مراحل زندگیش و حتی در اوج قدرت سیاسی، طب و طبابت از جمله اولویتها و علایق خواجه بود و فرزندانش هم علی رغم اشتغال به امور سیاسی، نسبت به شغل اجدادی خودشان بی توجه نبودند چنانکه فرزند کوچکش، عز الدین ابراهیم به عنوان شربتدار –داروساز- مخصوص الجایتو خدمت میکرد و نهایتا هم به دلیل همین حرفه مورد سوظن قرار گرفت و به سرنوشتی دردناک مبتلا گشت.
مجموعا 7 نامه در مجموعه مکاتبات رشیدی، کتاب سوانح الافکار رشیدی، وجود دارد که به نحوی به اهتمام خواجه رشیدالدین فضل الله نسبت به امور پزشکی دلالت میکند. یکی از مهمترین اقدامات خواجه تاسیس بیمارستان بزرگ شهر تبریز در مجموعه ربع رشیدی بود که شرح آن به همراه شرح مختصری در خصوص نامههای شماره 19 و 22 و 52 که در مورد آن بیمارستان و لوازم و داروهای مورد لزوم آن جاست، ذیل مدخل بیمارستان رشیدی آورده شده است. و اکنون برای تبیین بیشتر علایق پزشکی خواجه، به توضیح مختصری در خصوص چند نامه دیگر او میپردازیم.
نامه شماره 20 مکتوبی است که خواجه در آن به پسرش امیر علی که حاکم عراق عرب بود، دستور میدهد که مواجب و صله کلیه دانشمندان بلاد تحت امر خودش را به شرحی که خود خواجه تعیین نموده بپردازند. نکته بسیار جالب در این نامه توجه ویژه ای است که به یکی از پزشکان به نام محمود بن الیاس دارد و سفارش میکند که تحفه پزشک مزبور علاوه بر مواردی که به دیگران داده میشود، شامل هزار دینار نقد و قبایی از پوست سنجاب خاکستری و یک اسب با جهاز کامل باشد.
نامه شماره 30 را از شهر مولتان هند خطاب به شخصی به نام مولانا قطب الدین شیرازی نوشته است. در این نامه خواجه برای خواننده توضیح میدهد که چگونه رنج سفر را به خود هموار کرده و به دستور ایلخان عازم سفر هند شده است تا عظمت و شکوه دربار و حکومت ایلخان را به رخ پادشاهان هند بکشد. نکته پزشکی مندرج در این نامه این است که خواجه توضیح میدهد چگونه توانسته از این مسافرت سود جسته و برخی از داروهای کمیاب را برای مصرف بیمارستانهای بلاد ایران تهیه نماید. همچنین در قسمتی از نامه ماجرای طبابت خودش را برای یکی از شاهزادگان هند که عادت به میگساری داشت، بیان میکند.
در نامه شماره 37 که در واقع یک وصیت نامه محسوب میگردد و خواجه در هنگام ابتلا به یک بیماری سخت آن را نوشته، موارد زیادی وجود دارد که توجه او را به علما و علم و دانش میرساند. در قسمتی از نامه لیست کاملی از داروهای کمیاب و عرقیات شفابخشی را که در اختیار داشته بیان کرده و طریقه مصرف آنها را مینویسد.
نامه شماره 42 مربوط به دستور خواجه مبنی بر احیا یک دارالشفا است که در زمان اتابکان فارس در شیراز ساخته شده بود و هم اکنون رو به خرابی رفته و و ضعیت موقوفات آن هم در ابهام بود. همچنین در این نامه رشید الدین، محمود بن الیاس را که در نامه شماره 20 هم ذکری از او رفت به ریاست بیمارستان و موقوفات آن انتخاب کرده و برای او مواجب و مستمری ویژه برقرار میکند. بر حسب ظاهر دلیل توجه خاص خواجه به این پزشک ، کتابی بوده که به نام خواجه رشید الدین فضل الله نوشته و آن را لطائف رشیدیه نام گذاری کرده بود.
نامه شماره 43 که نامه بسیار مفصلی است و خطاب به مردم زادگاه خواجه نوشته شده، در مورد وضعیت بیمارستان همدان به نگارش درآمده است. ظاهرا بیمارستان همدان به دلیل سوء مدیریت و مشکلات مالی که داشته به وضعیت نامطلوبی دچار گشته بوده و خواجه در این نامه طولانی ضمن تشریح وضعیت بد بیمارستان و سوء مدیریت درآمدهای آن جا، پزشکی را به عنوان رئیس بیمارستان معرفی میکند. این پزشک که ابن مهدی نام دارد موظف گشته تا ضمن بهبود بخشیدن به شرایط موجود، اسباب رضایت خاطر مراجعین و بیماران را فراهم آورده و نسبت به استخدام یک نفر جراح و یک عطار و دیگر اشخاص مورد نیاز بیمارستان اقدام کرده و پس از آن به تبریز مراجعه نماید تا از الطاف خواجه بهره مند گردد.
علاوه بر این نامهها موارد دیگری هم دال بر توجه خواجه به امور پزشکی وجود دارد از جمله خواجه رشید الدین در جایی میگوید که چینیها هنگام عقد قراردادهای رسمی اثر انگشتان خودشان را پای قرارداد میگذاشتند. سپس در تکمیل صحبت خودش میگوید که تجربه نشان میدهد که هیچ دو نفری نیستند که انگشتان کاملا یکسان داشته باشند. اگر منظور نویسنده فقط این بوده که شکل انگشتان افراد با هم متفاوت است، مطلب اهمیت چندانی نمییابد ولی اگر مقصودش این بوده که اثر انگشتان در هیچ دو نفری مشابه نیست، در این صورت وی نخستین دانشمندی است که به ارزش انگشت نگاری در تشخیص هویت اشاره کرده است.(الگود، ص 355)
یکی از مهمترین و جالبترین اقدامات خواجه رشید الدین، تلاش در جهت شناسایی و ورود طب چینی به عرصه پزشکی ایران بود. خواجه معتقد بود که پس از دوران شکوفایی ترجمه آثار یونان، در ابتدای دوران خلافت عباسی، که از آن به نام عصر ترجمه یاد میشود، دیگر هیچ قدمی در جهت آشنایی با علوم دیگر کشورها به خصوص کشور چین و ختا برداشته نشد. این مسئله در خصوص پزشکی هم بدین صورت بود و پس از دوران زرین ترجمه آثار یونانی، پزشکان ما ضرورت آشنایی با علوم دیگر کشورها را احساس نکرده و یا زمینه ای برای ورود به چنین عرصه ای نمییافتند. خواجه که در تاریخ نگاری روشی نو برگزیده بود و برخلاف بسیاری از تواریخ گذشته، به تواریخ همه اقوام و مردمان دیگر نقاط دنیا هم توجه کرده بود، سعی نمود تا در پزشکی هم چنین قدمی بردارد و کوشید که پای معلومات طبی چین را هم به عرصه پزشکی ایران از طریق ترجمه آثار طبی آنها، باز کند که حاصل این کار او امروزه به صورت یک نسخه خطی به نام «تنگسوق نامه»، در اختیار ما قرار دارد.
برای این منظور همانگونه که خود در مقدمه این کتاب نامه میگوید، ابتدا سعی کرد تا ضرورت چنین کاری را به ایلخان فهمانده و سپس فرمانی از غازان خان برای انجام آن بگیرد. پس از آن یک نسخه منظوم از طب چینی را که منسوب به یک حکیم چینی به نام «وانگ شاهو» بود انتخاب نموده و برای ترجمه به یک گروه داد. نکته جالب که خواجه در مقدمه این کتاب ذکر میکند وسواسی است که او برای انتخاب گروه مترجمین داشت. او ابتدا یک مترجم ایرانی الاصل را که پدرش به چین مهاجرت کرده و خودش در آن جا به دنیا آمده بود، انتخاب کرد که تبعا این مترجم به زبانهای فارسی و چینی تسلط داشت. سپس یک حکیم چینی به نام حکیم سیوسه ختایی و یک حکیم ایرانی به نام مولانا ملک الحکما صفی الدوله برگزید تا بر ترجمه این کتاب نظارت کرده و به اصطلاح آن را ویرایش علمی نمایند. پس از اینکه این کتاب منظوم به زبان فارسی ترجمه شد، آن را به خط محمد بن احمد بن محمود معروف به قوام کرمانی، در دارالترجمه تبریز بازنویسی نمود و در سال 713 ق. به نام تنکسوق نامه ایلخانی یا طب اهل خطا، به پیشگاه ایلخان تقدیم نمود.
این نسخه خطی 519 صفحه ایی منحصربه فرد که دارای دو مقدمه 40 صفحه ای یکی به قلم خواجه رشید الدین فضل الله در ضرورت ترجمه و مراحل آن و دیگری مقدمه طبیبان مترجم کتاب است، در کشور ترکیه نگهداری میشود. در سال 1329 شمسی مجتبی مینوی این کتاب را شناسایی و عکس برداری نموده و در سال 1350 به همت دانشگاه تهران، همان نسخه عکس برداری شده را به چاپ رسید.
آثار خیریه خواجه رشید الدین فضل اللهدر کتاب برسی روش اداری و آموزشی ربع رشیدی، مولف در صفحات 38 تا 45 تاسیسات خیریه بنا شده و یا تعمیر گشته توسط خواجه را این گونه بیان میکند:
1- احداث مجموعه ربع رشیدی در نزدیکی تبریز که یک مجموعه عظیم و منحصر به فرد در زمینههای فرهنگی، درمانی، اجتماعی و... بود.
2- احداث یک مجموعه شبیه ربع رشیدی، در نزدیک گنبد سلطانیه
3- بنای مدرسه ایی به نام مدرسه رشیدیه در شهر یزد
4- بنای مدرسه ای در شرق ترکیه امروزی در شهر ارزنجان
5- بنای مدرسه ایی در شهر هرات
6- بنای مدرسه ایی در شهر مراغه
7- احداث بیمارستانی در شهر بصره
8- بازسازی بیمارستانی در شهر شیراز
9- بازسازی بیمارستان و داروخانه شهر همدان
آثار قلمی خواجه رشید الدین فضل اللهبعد از متهم شدن خواجه رشید الدین به مسموم کردن ایلخان الجایتو، برای توجیه افکار عمومی جهت اعدام خواجه، او را به نفاق در دین هم متهم کرده و ادعا نمودند که اسلام خواجه واقعی نبوده و او عقاید تورات را در تفسیر قرآن وارد نموده است. به هر حال به دلیل این ادعا و در پی هجوم لشکریان به ربع رشیدی، اکثر آثار قلمی او که با زحمت و دقت فراوان جمع آوری و نگهداری میشد، از بین رفت و امروزه از تعدای از آنها جز نامی باقی نمانده است. مجتبی مینوی در مقدمه وقف نامه ربع رشیدی در صفحات 34 تا 37، آثار خواجه را با شرح و تفصیل بیان نموده که خلاصه آن بدین شرح است:
1- جامع التواریخ: که شاهکار تاریخ نگاری ایران است و توضیحات کافی در مورد آن بیان شد
2- توضیحات رشیدیه: مشتمل بر 19 مقاله در مباحث دینی و تفسیر سورههای کوچک
3- مفتاح التفاسیر: مقدمه ای که بر تفسیر خودش نوشته
4- کتاب سلطانی: در خصوص مباحث دینی و برخی از شجره نامهها
5- کتاب اللطایف: فقط نام آن به جا مانده
6- بیان الحقایق: مشتمل بر هفده رساله در مباحث مختلف
7- آثار و اخبار: که ظاهرا مربوط به کشاورزی بوده
8- نسبنامه انبیا و ملوک و سلاطین: که قسمتی از جامع التواریخ است
9- مکاتیب رشیدی یا سوانح الافکار: که مجموعه نامههای اوست و محمد ابرقویی آنها را در مجموعه ایی جمع آوری کرده است
10- کتاب طب اهل ختا یا تنگسوق نامه: که در خصوص طب چینی است و در بالا به آن اشاره شد.
11- کتاب ادویه مفرده ختایی
12- کتاب ادویه مفرده مغولی
13- کتاب سیاست و تدبیر پادشاهی بر حسب آن چه عادت ایشان است
14- یک کتاب جغرافیا با نقشه
در کتاب فهرستواره کتابهای فارسی، تالیف احمد منزوی، علاوه بر این موارد، از کتابهای دیگری مانند هند و کشمیر، تاریخ غازانی و... نامبرده که همه به نوعی قسمتهایی از کتاب سترگ جامع التواریخ محسوب میگردند که بعدها توسط مورخین، از آن مجزا گشتهاند.
انتهای پیام/د