موضوعی که رهبر معظم انقلاب را نیز تحت تأثر قرار داده و ایشان
خطاب به جوانانی که از بیکاری مقابل خانوادهشان شرمنده شدهاند، فرمودند:
«خجلت و شرمندگی نظام از بیکاری یک جوان، از خجلت و شرمندگی جوان بیکار در
خانواده خود، بیشتر است، بنابراین باید برای حل این مشکل، اقدامات جدی
انجام شود.»
قطعاً ایشان از عمق ماجرا و معضل آگاهی داشتند که چنین
صحبتی را مطرح کردند. معضلی که با یک ساعت گفتوگو با جوانان در یکی از
میادین اصلی پایتخت هم به ان خواهیم رسید.
البته باید اذعان کرد که بیکاری مطابق آمار در دیگر استانها به مراتب بیشتر و همین علت مهاجرت به تهران را نیز سبب شده است.
باید گفت زنان هم بی نقش در مهاجرت ها به تهران نیستند چنانچه سیاوش شهریور، مدیرکل
امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران به خبرنگار ما گفت:90 درصد زنان
متکدی استان تهران از شهرستان ها جهت کار مهاجرت می کنند.
ساعت
10 صبح در میدان انقلاب. یک ساعتی از جوانان رهگذر می پرسیدم که آیا کار
دارند یا بیکار هستند. عده زیادی پاسخ منفی دادند و عده ای هم گفتند که کار
دارند اما چه کاری؟! در ادامه متن گفتوگوی ما با مردم در فاصله ساعت 10
تا 11 را میخوانید.
جلوی اولین نفر را که گرفتم گفت دانشجوست و برای
تهیه کتاب به انقلاب آمده! البته گفت که تنها دو ترم از تحصیلش باقی مانده و
خود را برای کارشناسی ارشد آماده میکند. اسمش محمود بود و می گفت که خیلی
سعی کرده متناسب با رشته تحصیلی اش که حسابداری بوده کار پیدا کند اما
بیشتر آنچه به او پیشنهاد میشده شغل ویزیتوری بوده و او آنها را رد کرده
است.محمود امیدوار بود که بتواند شغل مناسبی بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد پیدا کند.
مهدی
که میگفت فارغ التحصیل علوم سیاسی است. برای یافتن کار از خانه بیرون زده
بود و در میدان انقلاب میخواست تاکسی به مقصد ونک سوار شود. او میگفت
که دو سال از فارغ التحصیلی اش گذشته و کارت پایان خدمت هم دارد اما
نمیتواند هیچ شغلی پیدا کند.
مهدی نسبت به رشته تحصیلی که خوانده بود پشیمان بود و می گفت که اگر به گذشته برگردد هرگز علوم سیاسی نخواهد خواند.
مهدی
گفت: از همه همکلاسیهای من در دانشگاه تنها دو نفر موفق شدن شغل مرتبط
پیدا کنند و چهار پنج نفر هم رفتن معلم شدن مابقی هم مثل من در به در دنبال
کار میگردند.
بعد از مهدی از خانم جوانی پرسیدم که آیا بیکار است
که گفت: شیمی خوانده اما در آژانس هواپیمایی کار میکند آنهم بدون بیمه و
حقوق ثابت. گفت که بصورت پورسانت کار میکند و اصلا از کارش راضی نبود. به
او گفتم چرا میخواهد سرکار برود که گفت: مگه پدرم چقدر درآمد داره که خرج 3
تا بچه رو بده؟ اونم 3 تا دختر! نه فقط من که خواهرهام هم کار درست حسابی
ندارند. البته یکیشون هنوز دانشجوست اما باید کار کنیم که جهیزیه و این
چیزا بخریم.
او گفت: پدرم داره بازنشسته میشه اما درآمدش کفاف نمیده و ما هم کمک خرج شده ایم که حداقل دغدغه خرج ما رو نداشته باشد.
نفر
بعدی خانوم چادری بود که از مترو بیرون آمده بود و به سمت کتاب فروشیها
میخواست برود که ازش در مورد اشتغال پرسیدم و گفت: تا آزمون وکالت قبول
شدم و فعلا کارآموزی میکنم تا بعدا روی پای خود بایستم. خدا رو شکر من
مشکلی ندارم و میتونم خودم برای خودم کار کنم اما خیلی از همدورهای هام
نتونستن وکالت قبول بشن و بیکار هستند.
از پسر جوان دیگری وضعیت اشتغالش
را جویا شدم که گفت: خودم شغل آزاد دارم و با یکی از دوستام مغازه شریکی
زدیم اما داداشم بیکاره! 6 سال وقت گذاشته و درس خونده اما کار پیدا
نمیکنه مثلا فوق لیسانس ادبیات داره اما بجز اونی که خونده کار دیگه ای بلد
نیست و کاری هم براش پیدا نمیشه. چند بار آزمون استخدام آموزش و پرورش
داده اما خب قبول نشده.
کامران نفر بعدی بود و گفت: نه من که تمام
برادرام و عموهام هم بیکارن. چندتا عمو هم سن و سال خودم دارم که همه
بیکارن و از شهرستان پاشدن اومدن تهران دنبال کار. چندبار گفتم که نیان منم
اینجا بیکارم اما گوش ندادن. خب حق دارن بلاخره فرصت کار اینجا بیشتره.
با چندتا مسافرکش جوان هم صحبت کردم که جفتشون گفتند هیچ کاری پیدا نکردند و مجبور شدن با ماشینی که با پول قرضی خریدهاند کار کنند.
محمد
مهندس مکانیک هم بیکار بود و گفت: کلی سختی کشیدیم برای فارغ التحصیلی اما
آخرش چی؟ هیچی! داریم ول می چرخیم و هیچ کاری هم پیدا نمیشه.
البته بعد از محمد پسر جوانی رو دیدم که میگفت آخرین آزمون بانک مرکزی رو شرکت کرده و قبول شده و از شغلش راضی بود.
مسعود هم میگفت که رشته امور گمرکی خونده و در بانک استخدام شده البته از فشار کاری ناراضی بود.
ناصر هم که مدیریت خونده بود بصورت قرارداد ساعتی در یکی از بخشهای پرس تی وی کار می کرد و از شغلش راضی بود.
محسن
اما دیپلمه بود و تازه از خدمت برگشته بود. میگفت هر کاری که در شأن آدم
باشه رو انجام میده اما هیچ کاری که از دستش بربیاد پیدا نکرده است.
>_<
اما
یه شرکت واسه استخدام رفتم از صبح ساعت 7 تا 9 شب هر روز.به عنوان مدیر داخلی
وقتی رفتم گفتن باید منشی باشی.منشی شدم.با حقوق 300 هزار تومن.فاجعه س.هیچی دیگه.اومدم بیرون.
حداقل با انگیزه بمیریم!!
بی پولی
مجرد ماندن
افزایش طلاق
افسردگی
از متلک های مردم گرفته تا سرافکندگی تو خونواده
سی سالو تموم کردم هیچ کاری و شغلی پیدا نشده یه سال کارخونه اونم تو یه شهر غریب کارگری کردم هرزگاهی فصلی تونستم برم کارگری ولی پدر مادر بالای شصت هفتاد سالو چیکارش کنم
تکلیف ما چیه تو این دنیا؟؟؟واقعا این همه جوآنی و عمرمان پای درس گذشت و آخرش هم هیچی!!! فقط شرمندگیش موند برای ما و شدیم درس عبرت ...
یعنی درست میشه؟
من نمیدونم معیار اینا چیه واسه نرخ بیکاری ولی میخوام بگم استان سمنان که صنعتش رو هواست و کشاورزیشم نیازی به گفتن نداره الان تقریبا همه دوستای من و هم سن وسالای من بیکارن
شایدم این نرخ براساس جمعیت ولی من هنوز میگم نرخ واقعیش خیلی خیلی بیشتره
اون وقت اومدن ملیاردها دلار خرج منو ریل کردن تازه هنوزم درست نشده
سرو ته کرمانشاه با پا کلا 1 ساعته
نمیشد پول منو ریل بدن چند تا کارخونه تو شهرمون بزنن. کرمانشاهی که همی کار خونه هاش پلمپه
گناه داشت دونفر جون برن سر خونه زندگیشون
هیییی خدااااا حقمان و ظالمیل بسن
اینجا بیکاری بیداد میکنه
از پس انداز می خوریم تا ...
بیکار ....همش شده پاتی بازی...
اونم تو ایلام
الان مجبوریم بریم کارگری بیل بزنیم.
از اذربایجان شرقی
چه جوری جزو آمار نیومده ؟ چیز عجیبیه ؟
حالا هرکی ندونه میگن همه دارن کار میکنن
تا کی تبعیض خدا