به گزارش
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ کتابخانه شخصی ام را نگاه میکنم و به نظرم می رسد که هر آنچه در این کتابخانه با نظم و ترتیبی خاص در کنار یکدیگر قرار گرفته در پشت نمای شیشه ای این کتابخانه حکم آثار گرانبهایی را دارد که در داخل چهارچوبهای شیشه ای قرار گرفته در موزه ها نگهداری میشوند. البته فرق این دو در آن است که شاید آثار ارزشمندی که در موزه ها در معرض دید عموم قرار گرفته اند هفته ای یکبار هم که شده گردگیری شوند اما کتابهای داخل این کتابخانه و کتابخانه هایی مثل آن گهگاه تا چند سال گردگیری نمیشوند و همچنان در معرض گرد و غبارهای ناشی از غفلت ها و فراموشی های ما قرار می گیرند.
این کتابها همان آثاری هستند که ما روزی با شادی و نشاط خاص آنها را خریداری کردیم و با حساسیت خاصی در جایشان قرار دادیم اما به راستی تا چه اندازه به آنها توجه داشته ایم و چقدر زمان به مطالعه شان اختصاص داده ایم.
آمار مطالعه در ایران بر اساس آنچه که در تحقیقات مختلف و بر پایه متغیرهایی همچون سن و سال افراد در نظرگرفته شده یا میزان تحصیلات آنها و اعتقادشان به خواندن ادعیه ،قرآن ،مفاتیح و روزنامه به دست آمده از 2دقیقه تا 76دقیقه متغیر است وبر اساس آمار امانت کتاب از کتابخانه های عمومی کشور نزیک به14دقیقه در روز است. البته این تحقیق هم آنچنان که باید و شاید دقیق نیست زیرا نتیجه به دست آمده از آن با توجه به متغیرهایی چون آمار امانت کتاب از کتابخانه های عمومی و میزان عضویت اقشار مختلف جامعه در این کتابخانه ها اخذ شده و این در صورتی است که امکان دارد فردی در کتابخانه عضو شود و به مدت طولانی از آن کتابخانه کتابی به امانت نگیرد ،این امر در مورد کتابخانه ملی ایران صدق می کند زیرا بر اساس شواهد موجود به نظر می رسد امروزه عضویت در این کتابخانه تبدیل به یکی از مؤلفه های فخرفروشی مردم شده و اگر فردی متوجه شود که دیگری در این کتابخانه عضو است به وی میگوید که خوش به حالت و ای کاش من هم در این کتابخانه عضو بودم،این در صورتی است که ممکن است راه نیمی از افرادی که در کتابخانه ملی ایران برگه عضویت پر کرده اند هرگز به این کتابخانه نیفتد و فایده ای از این عضویت نبرند.
حال که با توجه به نتیجه تحقیقات مختلف متوجه شدیم که سرانه مطالعه اقشار مختلف جامعه مان چه اندازه است، بیم آن را داریم که روزی کتاب و قلم تبدیل به اسطوره ای شود که به تاریخ پیوسته و فردی جرأت نزدیکی به آن را ندارد زیرا اگر به آن نزدیک شود همان آثار اندک به جای مانده را نیز تبدیل به غبار فراموشی خواهد کرد.
در اینجا این سؤال مطرح می شود که آیا به راستی ممکن است روزی برسد که قلم و ادبیات تبدیل به اسطوره شود؟
در پاسخ این سؤال باید گفت اگر وضعیت صنعت نشر کشورمان بر همان پایه ای که امروز حول محور آن می چرخد بچرخد و نویسندگان و مترجمانمان به مرور زمان دست از کار فرهنگی بشویند و به کارهای دیگر روی بیاورند،اگر مردممان دست به بت سازی در عرصه قلم و ادبیات بزنند و تصور کنند که کسانی که در این عرصه اسم و رسمی پیدا کرده اند انسانهای خارق العاده ای بودند،اگر کتابهای داخل کتابخانه هایمان مصداق ادبیات موزه ای شوند و همچون آثار قرار گرفته در موزه ها از دسترس همه دور بمانند دیگر کتابی مطالعه نمی شود و آثار موجود نیز به مرور زمان فرسوده شده و به وادی فراموشی سپرده می شوند.در این صورت بعید به نظر نمی رسد که قلم و ادبیات تبدیل به اسطوره شوند و حتی اثر کوچکی هم از آنها باقی نماند.
به راستی اگر روزی برسد که پیدا کردن تکه فرسوده ای از یک کتاب به منزله یافتن استخوان دایناسورها عجیب به نظر برسد چه باید کرد.
با توجه به این مطالب بود که متوجه شدم اگر میخواهیم ادبیات و قلم را به تاریخ نسپاریم و روزی آن را اسطوره ندانیم بهتر است که تلاش کنیم تا نسل های آینده را بیش ازپیش با کتاب و کتابت آشنا کنیم و همانطور که کلاسهای فوتبالی را برای پرورش فوتبالیست های جوان تشکیل می دهیم مراکزی را در نظر بگیریم که در آنها به پرورش نویسندگان و شاعران فردای کشورمان بپردازیم البته این به معنای افزایش قارچ گونه کلاسهایی نیست که به تعدد سر بر می آورند و به صورت سطحی اقدام به آموزش نویسندگی داستان و سرایش شعر می کنند؛ زیرا آموزش غیر منطقی اصول نگارش داستان و شعر نیز به معنای افتادن از آن طرف بوم است و همانطور که نبود کلاس های نویسندگی و سرودن شعر به ادبیات لطمه می زند، سر برآوردن نویسندگان و شاعران سطحی نگر نیز به این عرصه فرهنگی و فرهنگ ساز کشورمان لطمه خواهد زد.
اگر بخواهیم راهکار دیگری برای پیشگیری از سپرده شدن کتاب و کتابت به وادی فراموشی ارائه دهیم باید گفت توجه ویژه مسئولان فرهنگی کشور به وضعیت کار نویسندگان ،مترجمان و ناشران و تأمین شرایط مناسب کاری برای آنها از راهکارهای دیگر جلوگیری از اسطوره شدن ادبیات و قلم به حساب می آید البته منظور از ارائه این راهکار ارائه مجوزهای غیر اصولی بدون منطق به آثار مکتوب و بی توجهی صادرکنندگان این مجوزها به فاکتورهای مبتنی بر ارزش ها و ملاک های تعریف شده نیست و به نظر میرسد که با تشریح نقشه راه مناسبی برای صدور مجوز نشر و تعیین دقیق تعرفه های مطرح شده میتوان ادبیات را از ورطه فراموشی دور کرد.
و راهکار پایانی این است که به نظر میرسد با نظارت دقیق به کار افرادی که در فضای مجازی اقدام به فعالیتهای فرهنگی و ادبی می کنند می توان از فضایی که در دسترس آنها قرار گرفته به نفع کتاب استفاده کرد و به رغم نظر برخی از کارشناسان که شبکه های اجتماعی را منتشر کننده آثار سطحی بی کیفیت و رقیب کتاب میدانند این فضا را به محملی برای معرفی کتابهای کیفی و ارزشمند و مقابله با آثار بی کیفیت و سطحی تبدیل کرد.
گزارش از: نسرین خدایاری
انتهای پیام/