به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، رمز و راز خوشنامی این مغازه را باید در خاطرات اهالی از مرحوم حاج «محمدعلی آخرتی» كاسب مردمدار و با اخلاق محله در سالهای نه چندان دور جستوجو كرد.
كاسبی كه حرمت همسایگی با خانه خدا را تا آخرین روز زندگیاش نگه داشت و كسب و كارش را با مسائل بیارزش دنیایی بیاعتبار نكرد. حالا این خصلتهای نیك از پدر به پسر ارث رسیده است.
حاج «حسن آخرتی» كه عمری شاگردی مغازه پدر را كرده تلاش میكند پا جای پای او بگذارد. در دفتر حساب و كتاب حاج حسن آقا بیش از همه نام جوانانی دیده میشود كه قسطی نخستین فرش زندگی مشتركشان را از این مغازه به خانه بردهاند؛ آن هم بدون هیچوجه ضمانتی مانند چك و سفته.
به سراغ این كاسب مردمدار رفته ایم كه برای سرگرفتن ازدواج جوانان محله هركاری از دستش برآید انجام میدهد.
به حرمت همسایگی با خانه خدا
همه اهالی محله میدانند كه اگر زوج جوانی حتی با كمترین پول پا به مغازه حاج آقا آخرتی بگذارد هرگز دست خالی بیرون نمیرود. خیلیها از این سبك كاسبی حاج آقا متعجب میشوند اما ماجرا برای او منشأ اعتقادی دارد.
حاج حسن میگوید: «كاسبی در كنار خانه خدا حرمت زیادی دارد و باید در همه حال مراقب اعمال و رفتارمان باشیم. به همین دلیل همه فكر و ذكرم این است كه هوای مشتریان بهویژه زوجهای جوان را داشته باشم. با خودم قرار گذاشتهام جوانانی كه با هزار امید و آرزو پا به این مغازه میگذارند ناامید بیرون نروند. به همین دلیل سعی میكنم شرایطی فراهم كنم كه با آسانترین شرایط بتوانند برای شروع زندگی مشترك، فرش مورد نیازشان را از همینجا تهیه كنند.»
برای حاج آقا این كارها درس پس دادن در كلاس درس پدرش است: «پدرم قبل از اینكه كاسب و بازاری محله باشد خادم مردم بود و در مسجد فخرالحاجیه به نمازگزاران خدمت میكرد.گاهی وقتها به مغازه زنگ میزد و میگفت: 2طاقه فرش به این نشانی بفرست و بزن به حساب خودم. بعدها فهمیدم پدر آن فرشها را به خانه افراد نیازمند و جوانان دم بخت بیبضاعت میرساند. البته در این قبیل كارهای خیرخواهانه با چند نفر از بازاریها و كاسبان نیكوكار محله هم قسم شده بود و پنهانی از خانوادههای نیازمند آبرودار دستگیری میكردند.»
دفتر خیرات پدر هنوز باز است
«روزی یك جوان وارد مغازه شد و سراغ پدرم را گرفت. وقتی فهمید حاج آقا به رحمت خدا رفته است ناراحت شد و از من خواست حساب دفتری مغازه را باز كنم تا بدهیاش را پرداخت كند.
میگفت بدهیاش مربوط به 7ـ 6سال قبل و برای خرید فرش عروسیاش بوده.» حاج حسن اینها را كه میگوید مكثی میكند و میافزاید: «جالب بود كه مرحوم پدرم نام او را در دفتر و فهرست بدهكاران یادداشت نكرده بود. اما طبق سفارش و تاریخی كه مشتری اعلام میكرد گشتیم و متوجه شدیم نام حاج آقا در قسمت بدهكار نوشته شده است. آن مشتری جوان وقتی فهمید در دفتر حساب و كتاب فرشفروشی بدهی ندارد و پدرم بدهی فرش عروسی او را از قبل پرداخت كرده است خیلی منقلب شد. در واقع پدرم آن فرش را بهعنوان هدیه برای آنها در نظر گرفته بود.»
چك و سفته اعتبار نمیآورد
از ویژگیهای مهم اخلاقی وكاری كاسب قدیمی محله این است كه به مردم بهویژه جوانان اعتماد و اطمینان كامل دارد و در مقابل اجناسی كه اقساطی به آنها میفروشد هیچ ضمانتی نمیگیرد.
آخرتی در اینباره میگوید: «اعتبار آدمها به چند برگ كاغذ چك و سفته نیست. اگر قرار باشد كسی قرضش را ندهد همان چك و سفته هم در نهایت بیاعتبار میشود. اما وقتی پای اخلاق و مردمداری در میان باشد مشتریان هم خوش قول میشوند و حتی زودتر از موعد حسابشان را تسویه میكنند. تجربه به من ثابت كرده است كه این روش هم رضایت مشتریان را جلب میكند و هم كاسب مردمدار را دلگرم میكند؛ چون مشتریان مغازه روز به روز بیشتر میشوند.»
مراقب عزت و غرور مشتریان نیازمند باش!
حاج حسن ثابت كرده كه فرزند خلفی برای مرحوم حاج «محمدعلی» است. مغازه فرشفروشی حاج آقا مثل قدیمترها و زمان پدرش محل مراجعه خانوادههایی است كه دستشان برای عروس و داماد كردن فرزندانشان تنگ است.
حاج آقا میگوید: «حواسم است طوری با جوانان نیازمندی كه به مغازهام میآیند رفتار كنم كه عزتشان حفظ شود. درست مثل باقی مشتریان مغازه به آنها احترام میگذارم و اجازه میدهم بدون محدودیت مدلها را ببینند و فرش مورد علاقهشان را انتخاب كنند.»
حاج آقا نه تنها با زوجهای جوان كمبضاعت محله از ضامن و چك و سفته حرفی نمیزند بلكه بدون اینكه نگران از دست رفتن سرمایهاش باشد اقساط طولانی مدت و بدون بهرهبرای آنها در نظر میگیرد تا با خیال راحت خرید كنند و نگران چگونگی پرداخت بدهیشان نباشند.
اهالی محله چه میگویند؟
باعث شد پسانداز كنیم
مهمترین ویژگی حاج حسن این است كه با مردم كنار میآید و در كسب و كارش به جای اینكه نفع و سود خودش را در نظر بگیرد به فكر مردم است. سالها قبل كه خانواده من و همسرم در تدارك مراسم ازدواجمان بودیم سر و كارمان به مغازه حاج آقا افتاد. دستم تنگ بود و تصمیم داشتیم فقط وسایل ضروری را بخریم كه فرش هم جزو آنها بود.
حاج آقا آخرتی با روی خوش از ما استقبال كرد و گفت: «هر كدام از فرشها را میخواهید بردارید و هر موقع پولش را داشتید بیایید حساب و كتاب كنیم.» خیلی خوشحال شدیم. خیالمان بابت یكی از وسایل ضروری راحت شده بود. فقط میتوانستیم برای حاج آقا دعا كنیم.
اما این همه ماجرا نبود. بعد از مدتی كه با پس انداز، پول فرش را جمع كردیم به مغازه حاج آقا رفتیم تا پول فرش را حساب كنیم. اما هرچه اصرار كردیم قبول نكرد كه نكرد. گفت: «من آن روز آن فرش را به شما هدیه كردم اما گفتم بعد بیایید برای حساب و كتاب تا شما تلاش كنید پولی پسانداز كنید و آن را به زخم دیگر زندگیتان بزنید.»
فراموشش نمیكنیم
در این زمانه افرادی مثل حاج آقا آخرتی كم شدهاند. خوب یادم است چند سال قبل همه وسایل ازدواجمان را خریده بودیم به جز فرش. اما دیگر هیچ پولی نداشتیم. به فكرمان رسید سراغ حاج حسن و مغازهاش برویم.
گفتیم: «2تخته فرش 6متری میخواهیم و تا فردا صبح پولش را برایتان میآوریم.» اما به هر دری زدیم نتوانستیم پول فرشها را آماده كنیم. با حاج آقا تماس گرفتم و جریان را گفتم. او با كمال آرامش گفت: «فرشها قابل شما را ندارد. هر وقت كه اوضاع مالیتان خوب شد پولش را بیاورید.» و بعد بیشتر شرمندهمان كرد و گفت: «اگر ماشین عروس ندارید میتوانم كمكتان كنم.» هیچوقت حاج آقا و لطفش را فراموش نمیكنیم.
هر وقت از جلوی مغازهاش عبور میكنیم به دوستان و آشنایان میگوییم این فرد نیكوكار چه رفتار محبتآمیزی با ما داشت.
منبع: همشهری محله
انتهای پیام/