از سوی گروه کودک و نوجوان بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، داستان به آب انداختن حضرت موسی(ع) در کتابی با عنوان"رودخانه مامان شد" منتشر شد.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد، انداختن حضرت موسی(ع) به نیل و راه یافتن او به خانه فرعون یکی از قصه های خواندنی و جذابی است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، قصه‌ حضرت موسی(ع) قصه مهمی است که در سوره‌ی اعراف آمده است.

کتاب "رودخانه مامان شد"چگونگی رسیدن حضرت موسی(ع) به دستان پر مهر همسر فرعون را بیان کرده و با بیانی شیوا و کودکانه، تصاویری زیبا و نقاشی هایی رنگی جذابیت این داستان را برای کودکان دو چندان ساخته است.

"مادر موسی(ع) به دستور خداوند بزرگ و برای این که بچه اش از شر دشمنان در امان باشد او را درون سبد چوبی گذاشت و سبد را به دست رودخانه داد، رودخانه سبد چوبی را گرفت و به راه خود ادامه داد، ماهی کوچولو تا او را دید، دنبالش رفت و داد زد: رودخانه خانم چی داری با خودت می بری؟ خوردنی است؟ رودخانه گفت: هیس آهسته تر، نه خوردنی نیست..." این مطالب بخش هایی از این داستان خواندنی است.

منیره هاشمی کار نگارش این کتاب را بر عهده داشته است و مریم خلج تصویر گر این اثر است.

کتاب حاضر، در شمارگان 2 هزار نسخه و قطع خشتی به چاپ رسیده و در اختیار کودکان علاقه مند به کتاب و کتاب خوانی قرار گرفته است.

گروه کودک و نوجوان بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، این کتاب را برای گروه سنی دوره نخست دبستان تهیه و تنظیم کرده است. این گروه برای رده های سنی، سال های پیش دبستانی، دوره نخست و دوم دبستان و دوره نخست و دوم دبیرستان کتاب هایی را با موضوعات مختلف به چاپ می رساند.

انتهای پیام//ف.ض

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۳۲ ۰۴ دی ۱۳۹۹
خیلی خوب
Iran (Islamic Republic of)
مهدیه سادات موسوی
۱۹:۳۰ ۱۲ مهر ۱۳۹۹
عالی
Iran (Islamic Republic of)
مریم حاتمی
۱۰:۴۲ ۰۸ مهر ۱۳۹۹
خیلی خوب
Pakistan
حسینا
۱۸:۳۵ ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹
ممنون متشکرم از این داستان زیبا و قشنگ شما
United States of America
آیدا
۲۲:۳۴ ۰۲ فروردين ۱۳۹۹
میشه یه داستان با خلاصه و با شخصیت های داستان بزارید لطفا
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۰۷ ۰۷ فروردين ۱۳۹۷
عالی بود ممنونم از این داستان زیبا وقشگ باتشکر