اشعار شاعران اهل بیت(ع) به مناسبت امامت حضرت مهدی(عج) را در اینجا بخوانید.

به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛آغاز امامت امام زمان(عج)به عنوان یکی از مهم‌ترین و مبارک‌ترین اعیاد مسلمانان همواره در مرکز توجه شاعران فارسی زبان قرار داشته و دارد.ما هم در اینجا بخشی از اشعار مرتبط با آغاز امامت امام دوازدهم شیعیان و تاجگذاری این امام همام را آورده‌ایم:

در ربیع شادمانی با خدا
می نویسم شعر لبخند تو را

می نویسم با بهشتی از سرور
با قلم هایی که دارد رنگ نور

ای ربیع آرزوهایم سلام!
برگ سبز گفتگوهایم سلام!

ذکر ما را با حضورت دم بده
مژدگانی های ما را هم بده

مژدگانی هایی از جنس حضور
مژدگانی های ایام سرور

اول از مدح تو می نوشم عسل
کوزه ای از دست کندوی ازل

آب زمزم را تو شیرین کرده ای
کام آدم را تو شیرین کرده ای

آسمان با نور تو تزیین شده
با قدم هایت زمین سنگین شده

ای تپش های زلال آسمان
زندگی بی زوال آسمان

جانشین مطلق آئینه ها
ای امام جمعه ی آدینه ها

بعد بسم الله رحمان رحیم
نام تو برده است موسای کلیم

خلوت سجاده های انبیاء
گرمی حال و هوای انبیاء  

می وزی مثل نسیمی کو به کو
با صدای دل نواز هو و هو

می وزی و دشت را پر می کنی
خارها را می بری حر می کنی

راستی روز نهم عید شماست
روز خوشحالی خورشید شماست

تو که خوشحالی! خدا خوشحال تر
فاطمه با مصطفی خوشحال تر

ای ربیع شادمانی ها سلام
عید اهل آسمانی ها سلام

باید این جا سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل

سنگ بر پیشانی شیطان بزن
یک قدم در حج مظلومان بزن

آری احساس برائت می کنم
چون ولایت را قرائت می کنم

با تولی می شوم مرغ سحر
با تبری می پرم من بیشتر

با تولی می شوم مثل بلور
با تبری می رسم تا پای نور

با تولی سرمه می سایم به چشم
با تبری خوب می آیم به چشم

گفته بودم سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل

من چه گویم که خدا فرموده است
در بیان شأن شان "بل هم ازل"

کیست "شر" جز منکر فضل علی
کیست جز مولای ما خیر العمل!

گندم از گندم بروید جو ز جو
این هم از آوردن ضرب المثل

هر که با آل علی شد رو به رو
زیر و رو شد، زیر و رو شد، زیر و رو  ...
رحمان نوازنی
مهـدی کــه عـالمند رهیـن کـرامـتـش
سر زد طلوع صبح نخست امامتش

همچون لباس کعبه که بر کعبه زینت است 
زیبا بود لباس امامــت به قامتش

امروز شد امام ولی بوده است و هست 
تا صبح روز حشر به عالم زعامتش

برخیز و از سرور جهان را به هم بزن
از« انمــا ولیکــم الله » دم بـزن

آتش به باغ دل همـه « بـردا سـلام » شــد
صبح ستمگران همه از یاٌس شام شد

وجد و سرور و شادی و عیش و خوشی حلال
اندوه و درد و رنج و مصیبت حرام شد

پیغــام بر تمــام ستمــدیــدگــان بـریــد 
مهــدی امام بود و دوباره امام شد

خورشید عدل و داد جهان گستر آمده
گویی دوبـاره بعثــت پیغمبـر آمده

در چشم خلق نور هدایت مبارک است
بر خاک خشک بحر عنایت مبارک است

آیات نصــر بر ورق لاله هــا ببیــن 
در باغ عصر این همه آیت مبارک است

آید ندا ز سامره بر عالـــم وجود
با این بیان که عید ولایت مبارک است

همت کنید در فرج آل فاطمــه
بیعت کنید با پسر عسگری همه

خیزید تا به گمشدگان رهبری کنیم
بر خلق آسمان و زمین سروری کنیم

اول صلا به خیل ستمدیدگــان زده
آنگه ز اهـل بیــت پیـام آوری کنیم

آریم رو به سامره آنگه ز جان و دل
تجـدیــد عهد با پسر عسگری کنیم

فرمان عدل و داد به خلق جهان دهیم
تا دست خود به دست امام زمان دهیم

پاینـده تا قیــام قیامـــت قیــام مــا 
گردون زده است سکه عزت به نام ما

چون نور افتاب که تابد بر آنچه هست
پیداست مجد و سروری و احتـرام ما

مــا را خــدا ائمـه گیتــی قـراد داد
گردید تا که یــوسف زهرا امـام ما

(میثم) ، وجود غرق به دریای نور اوست
هر چند غایب است جهان در حضور اوست
غلامرضا سازگار
عالم امكان سراسر نور شد
شيعه بعد از سالها مسرور شد

پور زهرا تاج برسر مي نهد
بر همه آفاق فرمان مي دهد

حكم تنفيذش رسيده از سما
نامه اي با مُهرو امضای خدا

مي نشيند بر سرير عدل و داد
آخرين فرمانرواي  ابرو باد

پادشاه كشور آيينه ها
تك سوار قصه ي آدينه ها

امپراتور زمين و آسمان
حُكمران سرزمين بي دلان

پهلوان نامي افسانه ها
تحت امرش لشگر پروانه ها

لشگري دارد بزرگ و بي بديل
افسرانش نوح و موسي و خليل

عرشيان و قدسيان فرمانبرش
مردمان مهربان كشورش

ساحران مصر مبهوت اند و مات
از نگاه نافذ و افسونگرش

ساقيان و مي فروشان جملگي
مست لايعقل شدند از ساغرش

عالمان حوزه هاي علم عشق
درس ها آموختند از محضرش

نام هاي شاعران شيعه را
ثبت كرده ابتداي دفترش

خيمه اي سبز و محقر قصر او
پايتختش شهر سبز آرزو

خادمان بارگاهش اولياء
كاتبان نامه هايش اوصياء

يوسف مصري سفير دولتش
پير كنعان هم وزير دولتش

در حريمش قدسيان هو مي كشند
فطرس و جبريل جارو مي كشند

خيمه اش دارالشفاي خاكيان
قبله گاه اصلي افلاكيان

عطرسيب و ياس دارد خيمه اش
گرمي و احساس دارد خيمه اش

بیرق عباس پيش تخت او
تكيه گاه لحظه هاي سخت او

چادري خاكي درون گنجه اش
گوشواري سرخ بين پنجه اش

نيمه شبها عقده ها وا مي كند
مخفيانه گنجه را وا مي كند

بوسه باران مي شود با شوروشين
گوهر انگشتر جدش حسين
وحید قاسمی
فوج مَلَک دُور و بَرَش دارد نگارم
یک آسمان زیر پرش دارد نگارم

باید تمام عرشیان چاوش بخوانند
تاج ولایت بر سَرَش دارد نگارم

صبرش علی خویش حسن صبرش حسینی
خُلقی چو جدّ اطهرش دارد نگارم

نامی دِگر از حاتمِ طاعی نمانده است
از بس گدا در محضرش دارد نگارم

حتّی منِ پیمان شکن را هم دعا گوست
الحق که ارث از مادرش دارد نگارم

از اولّ غیبت به شیعه بوده معلوم
فکری برای آخرش دارد نگارم

وقتِ فرج شمشیر حیدر را به دستی
قرآن به دستِ دیگرش دارد نگارم

یعنی به سر فکر تقاص خون جدّ و
شش ماههِ طفلِ پرپرش دارد نگارم

کوری چشم دشمنان لطفی مداوم
بر این نظام و رهبرش دارد نگارم


ما در پیِ دیدارِ رویِ یار هستیم
از غَمزه ی چشمان او بیمار هستیم

محمود مربوبی

سپیده سر زد از بیت امام عسکری امشب
کرم می آید از سوی شما از هر دری امشب
ملائک گرم ذکر یا حسن هستند از ماتم
ولی روح پدر مشغول ذکر دیگری امشب
که ای جان پدر ، ای نور امیدم بیا بابا
که در روی تو میبینم جمال حیدری امشب
بیا ای منتقم چشم انتظارت حضرت زهراست
اجابت میشود گویا دعای مادری امشب
مگر تکرار میگردد به تو معراج پیغمبر
که حتی از پر جبریل هم بالاتری امشب
بیا که با قدم هایت بشر بیدار میگردد
بیا که بعثت پیغمبران تکرار میگردد
تداعی میکند لبخند تو لبخند زهرا را
جهانی چشم شد بیند مگر فرزند زهرا را
که او با ذوالفقار مرتضی از راه می آید
همان روزی که می بندد به سر سربند زهرا را
همه عالم شود دلداده ی روی درخشانش
که میبیند خدایا دلبر و دلبند زهرا را
تو در حصن دعای وان یکاد مادرت هستی
دگر چشمی نمیگیرد به تو ، این بند زهرا را
برای با شما بودن دلیل محکمی دارم
اگر باشی به روی زخم قلبم مرحمی دارم
برای دیدنت چشم همه غرق تماشا شد
زمین از قطره های اشک مشتاقانه دریا شد
چه رویی دلربا داری ، چه گیسویی رها داری
قیامت زودتر از موعدش این بار بر پا شد
شما صاحب زمان نه حضرت صاحب دلان هستی
که معنای حقیقی ولایت در تو معنا شد
چنان بنده نوازی میکنی کز مهر و احسانت
غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد
خدا را شکر ماهم نوکر این آستان هستیم
که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد
قلم بر دفترم چرخید نامت بر زبان آمد
کرامت کردی و بر پیکر این مرده جان آمد

احمد ایرانی نسب

آقا مبارک است رَدای امامتت
ای غایب از نظر به فدای امامت
می خواستند حق تو را هم قضا کنند
کَذاّبها کجا و عبای امامت

ما زنده ایم از برکات ولایتت
ما عهد بسته ایم به پای امامتت
از روز اولی که رسیدیم زین جهان
گشتیم آشنا به صدای امامتت
این روزها هوای تو را کرده ام بیا
ماییم یاکریمِ هوای امامتت
آقا بیا تقاصِ شهیدان به پای توست
آقا فدای کرببلای امامتت
تا روزِ بازگشتِ تو سیدعلی شده
پرچم به دوش، زیرِ لوای امامتت

رضا باقریان

بر سر بنهاد تاج شاهی جهان
آن مسبب خلقت این کون ومکان
او موهبت آخر آن رب جلیست
افسوس که میشود ز چشم ها نهان
مهدی است همان مهدی موعود است این
آنکه داده اند، انبیا ز او نشان
بازار فساد و ظلم میشود کساد
او هست بهار دل هر پیرو جوان
صد هزار چون مسیح میشود علاج
در مریض خانه اش به طور رایگان
گر که چاکرانش همه بر صف باشند
این صف گذرد ز هفتمین آسمان
من کی بتوانم که کنم مدحش را
الکن شود از توصیفش دست و زبان
دل را زده ام به یم در این قمارعشق
مجنون به سرش مباد سود یا زیان
گر کشور ما خار چشم ملل است
هستیم رهین این مسیحای زمان
جان همه جهان و خاندان من
سر سلامتی حضرت امام مان
تنها پدرم وسیله ای بود فقط
از دعای اوست خورده ایم رزق و نان
از وصف صفاتش چه بگوید شاعر
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان
روزی که بیاید تمام است خزان
از عطر خوشش جهان شود مشک فشان

علی اکبر نازک کار

شعری مگر که این همه شیرین بهانه ای

نثری مگر که محرم اسرار خانه ای

تا چند چون نسیم سحر با شمیم گل

در برگ برگ سرو و صنوبر روانه ای

پرسیده ام ز هر که نشان تو بی نشان

دارد به خاطر از تو پریشان نشانه ای

دیریست در هوای رخت بال میزنم

مرغ دلم نمی پرد از آشیانه ای

ترسم به آرزو نرسد ناله ی امید

دل را به سوی خویش بخوان با بهانه ای

اکنون که اختیار جهان با نگاه توست

تا چند پشت پرده منتظر آره یا نه ای

تا باز شعله ور شوم از شوق انتظار


آی آتش نهفته  بیفشان زبانه ای
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
سامره امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده
لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک
می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر
ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است
یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش
عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه
عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده
عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست
عیـد قرآن، عید عترت، عید دین
عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین

غلامرضا سازگار

یک شب که عشقت باز از دل درگذر شد
نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد
تا صبحدم آن شب به یادت گریه کردم
هر قطره اشکم در پى تو در سفر شد
قابل نبودم تا جمالت را ببینم
امّا قسم بر تو که شوقم بیشتر شد
شد علّت دورى من از تو، عُیوبم
دل مبتلا هر روز بر عیب دگر شد
هر بار آهم شد مؤثّر بر دل تو
کار بدى کردم که آهم بى‌اثر شد
خود واقفم یارى ز من بدتر ندارى
دست ولایت از سر من بر نداری
زاده شدم تا با غم خوبان بمیرم
زشتم، به پایت، خوبتر از جان بمیرم
خواهم به محرابم به هنگام نمازم
یا در تلاوت کردن قرآن بمیرم
من دوست دارم در میان شورِ یاران
با ذکر نامت در صفِ خوبان بمیرم
آلوده باشد دیده‏ام اما مدد کن
در موقع جان دادنم گریان بمیرم
سلطان عشق آید به بالینم بگوید
خوش‌آمدى، با دیدنش عطشان بمیرم
من دوست دارم مرگ را با دیدن تو
هر غصّه را با لحظه‏اى خندیدن تو
من دوست دارم تا حضورت را ببینم
مستى ایّام ظهورت را ببینم
اى عابر پس کوچه‏‌هاى دل کجایى؟
خواهم متانت در عبورت را ببینم
عالم اگر ظلمت شود باکى ندارم
اى فاطمى سیرت چو نورت را ببینم
من دوست دارم در شعاع نورِ پاکت
سرخوردگى خصم کورت را ببینم
منّت‌کش عالم نگردم لحظه‏اى من
در خانه‌ی دل گر حضورت را ببینم
اى حاضر و ناظر به اعمالم، کجایى؟
گریه مکن دیگر به افعالم، کجایى؟
اى گمشده در کوچه‌هاى غفلت دل
اى گوهر نشناخته در حیرت دل
اى سفره‌دار آفرینش؛ بی‌نگاهت
شد رزق ما محدود؛ رفته برکت دل
حاصل ندارد بى‌تو عمر نوح کردن
نسیان تو اى بهترین، شد آفت دل
ما را براى انتظارت آفریدند
ممزوج شد با انتظارت فطرت دل
جانا به راه عشق تو، ایمان ببازیم
یادى ز ما کن تا بیادت جان ببازیم
اى آیه‌‏ها صبح و مساء در انتظارت
قرآن؛ مناجات و دعا در انتظارت
خلق خدا چشم انتظارانِ ظهورت
تنها نه خلقى که خدا در انتظارت
دست خدا؛ دیگر به‌در از آستین شو
اى ذوالفقار مرتضى در انتظارت
اى ذرّه‏هاى آفرینش بى‌قرارت
مروه؛ صفا؛ زمزم؛ منا در انتظارت
کو پرچم هل من معین آل زهرا؟
اى سرزمین کربلا در انتظارت
اى یوسف کنعانى زهرا کجایى؟
موعود کعبه؛ منجى دلها کجایى؟
اى شارع احکام دین برگرد برگرد
اى رشته‌ی حبل‌المتین برگرد برگرد
دریاب گمراهانِ در عصیان فنا را
اى رهنماى متّقین برگرد برگرد
گلشن؛ کویر غفلت از یاد تو گردد
اى لاله‌ی صحرا نشین برگرد برگرد
آید به گوش از کربلا شبهاى جمعه
آواى بانویى حزین برگرد برگرد
ذکر شهید کربلا این بود وقتى
افتاد از زین بر زمین، برگرد برگرد
برگرد تا خون شهیدان زنده گردد
برگرد تا شیعه به دوران زنده گردد
گویند مى‏آیى ولى مُردیم، بازآ
در شام هجران تو افسردیم، بازآ
بى‌تو صفا از زندگى‏ها رخت بسته
از دل طراوت رفت، پژمردیم، بازآ
عشق على و شیعه‏گى جرم است، آرى
ارثِ غریبى از على بردیم بازآ
طعنه‏کِش ایّام هجران تو گشتیم
ما خونِ دل در خونِ دل خوردیم، بازآ
بشنو تمناى دل بیچارگان را
گرچه تو را صد بار آزردیم، بازآ
ما مُجرمیم امّا تو خوب و با گذشتى
دیدى بدى از ما فزون؛ امّا گذشتى
نور خدایى تو؛ به بدخواه تو لعنت
بدرالدّجایى تو؛  به بدخواه تو لعنت
سر تا قدم تصویر قرآن خدایى
شمس‌الضّحایى تو؛ به بدخواه تو لعنت
هر جا که هستى؛ جانِ ما؛ جانت سلامت
اصلِ بقایى تو؛ به بدخواه تو لعنت
بین قنوتت یک دعا بهر گدا کن
روح دعایى تو؛ به بدخواه تو لعنت
بر سرزمین قلب عشّاق حسینى
فرمانروایى تو؛ به بدخواه تو لعنت
اصلِ ولایت در وجودت منجلى شد
لعنت به هرکس مُنکرِ آل على شد
بگذار تا چشم انتظار تو بمانم
بگذار من هم بى‌قرار تو بمانم
جان را به کف بنهاده و سوى تو آیم
اذنم بده تا جان‏نثار تو بمانم
جانم سپر گردد تو را در هر بلایى
گردم فدایى؛ پاى کار تو بمانم
ننگت نباشم؛ گُل شوم بر سینه‌ی تو
تا زنده‏ام در انتظار تو بمانم
از حق بخواهم تا مرا پاکم نمایى
در کربلا با دست خود خاکم نمایى
سید محمد میرهاشمی
ای جبرئیل كاسه به دست عنایتت
خضر از قبیلِ منتظران هدایتت
ای چشمه‌های عقل تمام پیمبران
مبهوت وسعت نظر بی‌نهایتت
تقدیر خانواده‌ی سلمان این زمان
مدیون چتر بی‌حد و مرز حمایتت
آتشفشان حیله‌ی دجال‌های قوم
خاموش می‌شود به نسیم درایتت
ما در كنار لطف تو پهلو گرفته‌ایم
تا ناخدا شده خلف با كفایتت
مدح شما كجا و من بی‌زبان كجا
این شوره‌زار تشنه كجا آسمان كجا

محمد بختیاری


انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.