"اوايل دوران ترانه سرايیم بود، كه اسم جلسهاى مختص ترانه به گوشم خورد، (البته از قبلتر ها به واسطه ى پيگيرى اخبار مستمر شعر و موسيقى آشنايى نسبى با جناب دكتر يداللهى داشتم،)
اولين پنجشنبه ى من در خانه ترانه هنوز جلوى چشممه،
درست مثل خيليا كه همسن و سال منن و يا مشترى پر و پا قرص ترانه بوده ن،
در كه وا شد از بالا نگاه كردم به صندليايى كه
خيلى جاى خالى نداشتن،
نشستم رديف آخر و نگاه مى كردم،
گوش مى دادم و خودم رو با اونايى كه مى رفتن پشت تريبون تطبيق مىدادم،
جلسه هر از چندگاهى با بمب خنده منفجر مى شد،
اون آقايى كه پشت يه صندلى نشسته بود،
با صدايى آروم و كنترل شده
بدون تعمد و پيش انديشى
از هيچ نكته و موقعيت طنزآميزى نمى گذشت!
بلاخره پشت اون تريبون رفتم
و واسه اولين و آخرين بار موقع ترانه خوندن استرس داشتم،
امروز همش با خودم فكر مى كنم
چند نفر مثل من
با ترانه هاى عاشقانه دكتر افشين يداللهى و صداى احسان خواجه اميرى جذب ترانه شدن؟
چند نفر مثل اومدن و پاگير شدن اينجا...
چند نفر اومدن و قد كشيدن...
چند نفر اومدن و بزرگ شدن...
دكتر يداللهى حالا كه چشماتون بسته س
خوب نگاه كنيد به چراغ خانه ترانه كه بغض كرده!"
انتهای پیام/