شهید غلامرضا حمزه‌ای در وصیت نامه‌اش نوشته است: برای آن می‌جنگم که حسین بن علی (ع) در صحرای کربلا جنگید و در این راه شهید شد.

خط سرخ شهادت را از سرور آزادگان حسین بن علی (ع) آموخته امبه گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شهید غلامرضا حمزه‌ای در سال 1345 در خانواده‌ای متدین، مذهبی و متوسط در بیدگل متولد شد. وی که دومین شهید خانواده بود، در دامان مادری عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و در کنار پدری زحمتکش رشد کرد.

درآمد حلال و پاک خانواده از او فرزندی تحویل اجتماع داد که از وقتی خودش را شناخت، عاشق ائمه اطهار و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود.

شش ساله بود که وارد جامعه جدیدی به نام مدرسه شد و با موفقیت دوران ابتدایی را در مدرسه کاشانچی پشت سر گذاشت.

او درد و مشکلات خانواده‌اش را احساس می‌کرد و متوجه فشارهای اقتصادی بود. به همین علّت ضمن درس خواندن، به کار هم مشغول شد تا کمک خرجی برای والدین مهربانش باشد.

دوران راهنمایی را در مدرسه شهید نیکبخت شروع کرد و با موفقیت به پایان برد. غلامرضا همان‌قدر که به درس و مساعدت به خانواده اهمیت می‌داد؛ به مسائل مذهبی، شرکت در جلسات قرآنی و دینی هم اهمیت داده و حضوری فعال داشت. برخوردش مهربان و همیشه با تبسم بود.

هنگامی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) شروع شد، او دوازده ساله بود ولی با سن اندکش در راهپیمایی‌ها و فعالیت‌های انقلابی حضور پیدا می کرد.

با ورودش به مدرسه راهنمایی، جنگ عراق علیه ایران شروع شد و وی علاقه زیادی برای رفتن به جبهه داشت ولی هنوز از سن کافی برای اعزام برخوردار نبود تا هنگامی که دوره راهنمایی را گذراند و وارد دبیرستان شد و در سال 1362 به عنوان بسیجی وارد جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید و پس از مدتی به شهادت رسید. پیکر مطهرش در مناطق عملیاتی به جا ماند و پس از 9 سال به وطن بازگشت.
 
 
فرازی از وصيت نامه شهيد غلامرضا حمزه‌ای

خداوندا، می‌دانی که برای آب نمی‌جنگم؛ چون از آسمان می بارد و برای خاک نمی‌جنگم؛ چرا که خاک مرا می بلعد. برای آن می جنگم که حسین بن علی (ع) در صحرای کربلا جنگید و در این راه شهید شد.

من خط سرخ شهادت را از سرور آزادگان حسین بن علی (ع) آموخته‌ام.

من در حالی این وصیت نامه را می نویسم که لحظاتی دیگر عازم خط مقدم هستم و شاید ساعاتی دیگر به مرگم نمانده باشد؛ ولیکن الان که عازم خط مقدم هستم با چه روحیه ای و با چه عشقی به حسین (ع) و شهادت عازم هستم.
 
خداوندا، می دانی مدت ها بود آرزو داشتم به جبهه اعزام شوم و به عنوان سربازی کوچک در رکاب آقا امام زمان (عج) باشم و حال که به این آرزو رسیده ام، احساس می کنم مانند کبوتری هستم که پس از سال ها،  در شُرف آزاد شدن است.

وصیتم به پدرم؛ موقعی که این وصیت نامه را می‌خوانید، ناراحت نشوید و همچنان در راه پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی کوشا بوده و همه کارهای شما برای خدا باشد.

مادرم؛ می‌خواهم در این هنگام آخر به عنوان آخرین کلام با تو، از تو خواهش کنم که در شهادت ما (من و رجبعلی) صبور باشی و در فراق عزیزان شهیدت، زینب وار زندگی کنی و پیام ما را که دفاع از اسلام است همیشه در ذهن خود داشته باشی.

وصیتم به برادرانم؛ تنها آرزویی که دارم می خواهم بعد از شهادتم، سنگرم خالی نماند و پرچم اسلام افراشته باشد. مطمئنم که شما نیز در راه اسلام گام بر می دارید.

وصیتم به خواهرانم؛ مدتی بیش نیست که در سوگ برادرتان رجبعلی نشسته اید و امروز نیز در سوگ برادر دیگرتان نشستید، ولی می دانم ایمان و روحیه شما همه این مصائب را تحمل می کند.
 
 
 
روحش شاد و یادش گرامی 

 
 
انتهای پیام/
 
 
 
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار