به گزارش گروه بینالملل باشگاه خبرنگاران جوان؛ پایگاه اینترنتی نشنال اینترست در گزارشی به قلم نیکلاس گاسدف تحت عنوان «روسیه می داند در سوریه چه می کند، ولی آمریکا چطور؟» نوشت: دورنمای پایان جنگ داخلی خونین و طولانی سوریه به تدریج نمایان می شود. با توجه به کوچک و کوچکتر شدن مساحت اراضی تحت کنترل گروه تروریستی داعش در شرق سوریه و غرب عراق، دیگر بیش از این نمی توان زمان پاسخگویی به پرسش نحوه رقم خوردن سرنوشت سوریه را به زمان دیگری موکول کرد و به عقب انداخت. افزون بر آن با توجه به تشدید رقابتها و تضارب منافع میان بازیگران اصلی مختلف در جنگ سوریه، دورنمای بروز درگیری های عمده میان آنان از هم اکنون اجتناب ناپذیر می نماید مگر آنکه همگان بتوانند بر سر دستیابی به نوعی از توافق با هم همکاری کنند.
هنگامی که روسها در سال 2015 با هدف حمایت از بشار اسد، قدرت نظامی خود را در پشتیبانی از نیروهای زمینی دولت سوریه افزایش دادند، هدف اصلی آنان تثبیت کنترل اسد بر بخشهای تحت نظارت و جلوگیری از هر گونه کنار رفتن اسد از قدرت در دمشق بود. هدف نهایی مسکو این بود که از یک سو وضعیتی ایجاد کند که بشار اسد مجبور به کناره گیری از قدرت نشود و از سوی دیگر حامیان مخالفان اسد شامل ترکیه، قطر، عربستان سعودی و حتی آمریکا - ناچار شوند تا ضمن چرخش از سیاست اعلام شده خود مبنی بر لزوم تغییر نظام دمشق- بر سر نوعی "تقسیم نرم" یا تجزیه سوریه به توافق برسند.
وقتی این هدف محقق نشد، مسکو تصمیم گرفت وارد مرحله بعدی شود: بازپس گیری حلب - دومین شهر بزرگ سوریه - برای بشار اسد. اجرای این مرحله مستلزم آن بود که آن دسته از گروه های مخالف در غرب سوریه که می شد با آنها همکاری کرد و آن دسته از مخالفان اسد که باید با حملات شدید و منهدم کننده سوریه - ایران و روسیه روبرو شوند - مورد شناسایی و تمیز قرار گیرند. این مرحله از عملیات تا دسامبر سال 2016 به انجام رسید که متعاقب آن با تلاشهای دیپلماتیک فشرده روسیه و به ویژه ترکیه برای تطبیق منافع خود و ایجاد یک رشته مناطق امن و حوزه های انحصاری در سوریه همراه بود.
موفقیت بزرگتر از حد انتظار این تلاش ها این بود که برای نخستین بار از زمان آغاز درگیری ها در سوریه، ارتش هم اکنون از این توانمندی برخوردار بود تا شمار بیشتری از یگانها و نیروهای رزمی خود را به نواحی تحت اشغال داعش در بخشهای شرقی کشور بفرستد. همچنین بشار اسد می توانست کنترل خود را برای دیگر بخشهای کلیدی تحکیم بخشد و ارتباط مستقیم زمینی را با متحدان خود در عراق و ایران برقرار سازد و کنترل دست کم بخشی از صنایع نفت سوریه را که در طول چند سال گذشته به منبع حیاتی و چرب و نرم درآمدزایی برای داعش تبدیل شده بود، از آنها پس بگیرد.
بازندگان این میدان این بار گروه های مخالف سنی بشار اسد بودند که پس از شکست دادن داعش بر روی به دست گرفتن کنترل بخشهای شرقی سوریه - به منظور ایجاد یک پایگاه امن برای مخالفان و بهبود موقعیت و جایگاه استراتژیک خود در مذاکرات آتی و هر چند اغلب بی نتیجه بر سر راه حل سیاسی در سوریه - به شدت حساب می کردند. برای کردهای سوریه، که از فرصت جنگ داخلی در سوریه- در جهت ایجاد یک منطقه بالقوه خودمختار برای خود در شمال کشور - بهره برداری کرده بودند و مطمئن ترین نیروهای نیابتی برای آمریکا در مبارزه با داعش به شمار می رفتند و آتش بس عملی را با سوریه رعایت می کردند، احیای بخت و اقبال بشار اسد، احتمالا مستلزم نوعی ارزیابی مجدد در رابطه کردها با دمشق و شاید رها کردن بقیه گروه های مخالف سوری بود.
به نظر می رسد تحولات شش ماه گذشته بیانگر شکست کامل رویکرد دولت اوباما در سوریه بوده است: بازی که آمریکا می توانست از طریق آن گروه های ائتلافی خود را در سوریه با یکدیگر گره بزند، تا بتواند هم داعش را شکست دهد و هم با کمترین دخالت و به خطر انداختن واشنگتن، بشار اسد را از قدرت کنار بزند، بازی که باید گفت هم اکنون با توجه به شرایط کنونی در سوریه با شکست روبرو شده است.
البته دولت دونالد ترامپ هنوز استراتژی منسجم و یکدست خود را در سوریه تدوین نکرده است. در عوض دولت آمریکا یک رشته از ترجیحات متناقض (از همکاری با روسیه در شکست داعش گرفته تا مقابله با نفوذ فزاینده ایران و تصویب و تایید دستور کار عربستان سعودی در منطقه) را در کنار هم مفصل بندی کرده و در کنار همه اینها تلاش می کند تا مثلا نشان دهد تا تیم ترامپ به خطوط قرمزی که باراک اوباما نتوانست از عهده رعایت آنها براید، مانند توسل به حمله نظامی در واکنش به (ادعای) کاربرد تسلیحات شیمیایی در سوریه پایبند است و علاقه دارد تا از مناطق تحت کنترل مخالفان در برابر هر گونه رخنه نیروهای اسد دفاع کند.
ولی بدون ارائه تعریفی روشن از درک منافع آمریکا در سوریه، این خطر روزافزون وجود دارد که آمریکا به ورطه درگیری با سوریه و ایران و روسیه سقوط کند. البته شاید بخشهایی از دستگاه سیاست خارجی آمریکا از این تحولات استقبال کرده باشند، ولی با توجه به پیشرفت در تدوین قانون جدی تحریم های روسیه به نظر می رسد دولت ترامپ برای پیامدهای ثانویه این اقدامات هیچ آمادگی از قبل ندارد یا نمی داند چگونه آمریکا باید در برابر رفتارهای واکنشی دمشق، تهران یا مسکو واکنش نشان دهد. در عین حال کانال هایی که از طریق آن مسکو و واشنگتن ممکن بود بتوانند در خصوص سوریه یا دیگر مسائل با یکدیگر ارتباط برقرار سازند، اولا به علت فضای مسموم حاکم بر واشنگتن، جایی که هر گونه ارتباط و دیدار با روسها انگ خائنانه به خود می گیرد، و ثانیا به علت دیدگاه روسیه که چنین تعاملاتی را به علت فقدان چانه زنی جدی و موثر تنها نوعی اتلاف وقت می دانند، مسدود شده است. افزون بر آن تشدید بحران قطر که موجب بر هم زدن ثبات ساختار امنیتی آمریکا در منطقه خلیج فارس شده است، بدان معناست که متحدان کلیدی آمریکا از جمله قطر و ترکیه، دیگر در صورت تشدید بحران در سوریه، به صورت خودکار در اروگاه آمریکا قلمداد نمی شوند.
با گذشت حدود شش ماه از روی کار آمدن دولت جدید آمریکا در واشنگتن، ما هنوز برای این پرسشها هیچ پاسخ روشن و قاطعی نداریم: رئیس جمهور آمریکا واقعا می خواهد شاهد چه تحولاتی در سوریه باشد؟ ترامپ واقعا مایل است چه تاوانی برای دستیابی به اهداف خود در سوریه پرداخت کند؟ و چه نوع شرایطی، حتی اگر برای آمریکا مطلوب نباشد، برای آمریکا قابل تحمل خواهد بود؟
همه اینها در شرایطی است که ایران و روسیه و سوریه در حال حرکت به سمت اجرایی کردن مرحله سوم عملیات خود در سوریه هستند. اگر موفقیت در اجرای این عملیات، به طور مستقیم و منفی بر منافع آمریکا تاثیر بگذارد، به نظر می رسد ما نه از اهرم مناسب برای متوقف ساختن این روند برخورداریم و نه مشخص نیست تا چه اندازه به مهار آن پایبند هستیم. به همه اینها باید تداوم بلاتکلیفی در برابر خطر هر گونه رویارویی تصادفی و پیامدهای ناخواسته آن را اضافه کرد.
انتهای پیام/