• ساختار (Structure)،
• شرایط اجتماعی- اقتصادی (Socioeconomics conditions)،
• فرایندها (Processes )و
• فرهنگ (Culture )
زمانی که قواعد عمل در هر نهاد اجتماعی و به طور کلی جامعه، ناکار آمد شود آن نهاد/جامعه دچار اختلال در کارکرد می شود. سه قاعده ی اصلی عمل در روابط خانوادگی و دوستانه توافق، اعتماد و عشق است.
می توان از طریق گفت و گو در جامعه و خانواده در این تغییرات و حالات، مداخله موثر کارکردی داشت.گفت و گو نیز تحت تاثیر متغیرهای فردی و اجتماعی است و نظریه های خرد و میانه جامعه شناختی در این باب وجود دارد.
نهایتا از آنجا که جامعه و خانواده روابط دیالکتیک دارند، از هم تاثیر می پذیرند و بر هم تأثیر می گذارند. باید به فصل مشترک آنها یعنی خودمان! ما انسان ها، توجه کنیم.
ما هم پنج وجه بیشتر نداریم: باورها، احساسات، نیازها، گفتارها و رفتارها که این پنج وجه، ساحات وجودی ماست.
خانواده نهادی است که در آغاز تشکیل آن دو انسانِ با ساحات وجودی رنگارنگ با یک دیگر تلاقی می کنند.
خانواده ای سالم و آرام است که اعضای خانواده هر یک بتوانند از یک سو ساحات وجودی خود را با هم منطبق و هم آوا کرده و وجودی یکپارچه و صادق را شکل دهند و از سوی دیگر این اعضا بتوانند در کنار هم زندگی و اجتماع سالم و خوشایندی را بسازند.
ایجاد هماهنگی وجودی و هماهنگی اجتماعی کاری است کارستان.
ضمنا ایجاد هماهنگی ها در خانواده نباید با تبعیض جنسیتی یا سنی همراه شود.
هماهنگی در خانواده باید بر مبنای عدالت باشد و از این هماهنگی همه ی اعضای خانواده به طور برابر سود یا زیان کنند!
کمبود توافق، اطمینان و عشق میان اعضای خانواده به تدریج تنش های درونی تک تک اعضای خانواده را بالا می برد. به نحوی که اعضای خانواده از یک سو ناچارند با خود صادق نباشند و میان پنج ساحت درونی و بیرونی شان ستیز برقرار باشد و خود را ویران کنند و از دیگر سو با اعضای خانواده ی خود صادق نباشند و خانواده را پوشالی و یا نابود نمایند.
پویایی افراد، خانواده ها و محیط اجتماعی در گرو مهارت های ارتباطی افراد چه در ارتباط با خود و چه در ارتباط با دیگری است.
البته تفردگرایی افراطی نیز خود می تواند موجبات نرسیدن به اندازه مناسب توافق، اطمینان و عشق را در خانواده و جامعه فراهم آورد.
در دوران مدرن با نشستن باورهای حق گرایانه لیبرالیسم در جان انسان ها، حکومت ها و جوامع در اقصی نقاط جهان از طریق تسلط نظام سرمایه داری! هر چه جلو آمده ایم و توسعه یافته تر شده ایم امکان توافق، اطمینان و عشق نیز کمتر شده است!
برقراری عدالت به عنوان ارزشی حقوقی، کفِ نیاز های انسجامی خانواده هست و انسجام خانواده نیازمندِ ارزش های اخلاقی، شفقت و عشق و به عبارتی بخشندگی و مهربانی یا رحمانیّت و رحیمیّت است.
اما زخم های روانشناختی (Psychological wounds ) و نا آگاهی ها/ خطا ها(Unawareness / Ignorance) توان و مهارت ابراز عشق را از بسیاری از انسان ها در طول نسل ها گرفته و این نا انسان وارگی، سینه به سینه و نسل به نسل، دست به دست می شود.
با ترمیم این زخم ها و ترک عادت ها و عادت واره ها، ارتقا و کسب آگاهی و یادگیری انواع مهارت های انسانی و ارتباطی و در نتیجه آن ها، توان افزایی، باید به عشق و عشق ورزی روی آوریم.
اگر درباره مسائل درون خانواده، امکان رسیدن به توافق از راه های دموکراتیک، بیشتر باشد، احتمال افزایش اطمینان و عشق هم بالاتر رفته و احساس تنهایی هم در هریک از اعضای خانواده از نوع مثبت و سرشار است و به فعالیت های مثبت در درون خانواده می انجامد.
یکی شدن نظرها در میان اعضای خانواده و یا در میان کشورهای مختلف از طریق اعمال خشونت را نمی توان توافق نامید و پیامد آن، مسلما اطمینان و عشق نیست.
منبع:تابناک باتو
انتهای پیام/