به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده میكنيم.
سوره نساء چهارمین سوره قرآن کریم است و ۱۷۶ آیه دارد. سوره نساء از نظر ترتیب نزول،بعد از سوره ممتحنه قرار دارد . همانطور که میدانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق با ترتیب نزول سوره ها نیست . این سوره در مدینه و پس از هجرت پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.
این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف طولانی ترین سوره پس از سوره بقره است و به دلیل اینکه بیشترین مباحث آن درباره احکام زنان گردآوری شده، به سوره نساء نامیده می شود .
در فضیلت سوره نساء از پیامبر عظیم الشأن اسلام روایت شده است: «هر کس سوره نساء را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است». در کلامی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است: «اگر فردی سوره نساء را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.» شیخ طوسی قرائت سوره نساء را بعد از نماز صبح روز جمعه، مستحب دانسته است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَإِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيدًا
و قطعا از ميان شما كسى است كه كندى به خرج دهد پس اگر آسيبى به شما رسد گويد راستى خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم (۷۲)
وَلَئِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا
و اگر غنيمتى از خدا به شما برسد چنانكه گويى ميان شما و ميان او [رابطه] دوستى نبوده خواهد گفت كاش من با آنان بودم و به نواى بزرگى مى رسيدم (۷۳)
تفسير :
به دنبال فرمان عمومى جهاد و آماده باش در برابر دشمن كه در آيه سابق بيان شد در اين آيه اشاره به حال جمعى از منافقان كرده مى فرمايد: (اين افراد دو چهره كه در ميان شما هستند با اصرار مى كوشند از شركت در صفوف مجاهدان راه خدا خوددارى كنند)و ان منكم لمن ليبطئن )
ولى هنگامى كه مجاهدان از ميدان جنگ باز مى گردند و يا اخبار ميدان جنگ به آنها مى رسد، در صورتى كه شكست و يا شهادتى نصيب آنها شده باشد، اينها با خوشحالى مى گويند چه نعمت بزرگى خداوند به ما داد كه همراه آنها نبوديم تا شاهد چنان صحنه هاى دلخراشى بشويم ).
(فان اصابتكم مصيبة قال قد انعم الله على اذلم اكن معهم شهيدا)
ولى اگر باخبر شوند كه مومنان واقعى پيروز شده اند، و طبعا به غنائمى دست يافته اند، اينها همانند افراد بيگانه اى كه گويا هيچ ارتباطى در ميان آنها و مومنان برقرار نبوده از روى تاسف و حسرت مى گويند: اى كاش ما هم با مجاهدان بوديم و سهم بزرگى عائد ما مى شد!
(و لئن اصابكم فضل من الله ليقولن كان لم تكن بينكم و بينه مودة ياليتنى كنت معهم فافوز فوزاعظيما).
گرچه در آيه فوق سخنى از غنيمت به ميان نيامده ولى روشن است كسى كه شهادت در راه خدا را يك نوع بلا مى شمرد، و عدم درك شهادت را يك نعمت الهى مى پندارد، پيروزى و فوز عظيم و رستگارى بزرگ از نظر او چيزى جز پيروزى مادى و غنائم جنگى نخواهد بود.
اين افراد دو چهره كه متاسفانه در هر اجتماعى بوده و هستند در برابر پيروزى و شكستهاى مومنان واقعى فورا قيافه خود را عوض مى كنند، هرگز در غمها با آنها شريك نيستند و در مشكلات و گرفتاريها همكارى نمى كنند، ولى انتظار دارند در پيروزيهاى آنان سهم بزرگى داشته باشند و همانند مومنان و مجاهدان واقعى امتيازاتى پيدا كنند.
فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا
پس بايد كسانى كه زندگى دنيا را به آخرت سودا مى كنند در راه خدا بجنگند و هر كس در راه خدا بجنگد و كشته يا پيروز شود به زودى پاداشى بزرگ به او خواهيم داد (۷۴)
تفسير :آماده ساختن مؤ منان براى جهاد
به دنبال بحثى كه در آيات قبل درباره خوددارى منافقان از شركت در صفوف مجاهدان بود، در اين آيه و چند آيه ديگر كه به دنبال آن مى آيد افراد با ايمان با منطق موثر و هيجان انگيزى دعوت به جهاد در راه خدا شده اند، و با توجه به اينكه اين آيات در زمانى نازل شد كه دشمنان گوناگونى از داخل و خارج ، اسلام را تهديد مى كردند، اهميت اين آيات در پرورش روح جهاد در مسلمانان روشنتر ميگردد.
در آغاز آيه ميفرمايد: (آنهائى بايد در راه خدا پيكار كنند كه آماده اند زندگى پست جهان ماده را با زندگى ابدى و جاويدان سراى ديگر مبادله نمايند.)
(فليقاتل فى سبيل الله الذين يشرون الحياة الدنيا بالاخرة )
يعنى تنها كسانى مى توانند جزء مجاهدان واقعى باشند كه آماده چنين معاملهاى گردند، و به راستى دريافته باشند كه زندگى جهان ماده آن چنان كه از كلمه دنيا (به معنى پست تر و پائين تر) بر مى آيد در برابر مرگ افتخارآميز در مسير زندگى جاويدان اهميتى ندارد، ولى آنها كه حيات مادى را اصيل و
گرانبها و بالاتر از اهداف مقدس الهى و انسانى مى دانند هيچگاه مجاهدان خوبى نخواهند بود.
سپس در ذيل آيه مى فرمايد: (سرنوشت چنين مجاهدانى كاملا روشن است ، زيرا از دو حال خارج نيست يا شهيد مى شوند و يا دشمن را در هم مى كوبند و بر او پيروز مى گردند، در هر صورت پاداش بزرگى به آنها خواهيم داد).
(و من يقاتل فى سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نؤ تيه اجرا عظيما)
مسلما چنين سربازانى شكست در قاموسشان وجود ندارد و در هر دو صورت خود را پيروز مى بينند، چنين روحيه اى به تنهائى كافى است كه وسائل پيروزى آنها را بر دشمن فراهم سازد، تاريخ نيز گواهى مى دهد كه يكى از عوامل پيروزى سريع مسلمانان بر دشمنانى كه از نظر تعداد و تجهيزات و آمادگى رزمى ، به مراتب بر آنها برترى داشتند، همين روحيه شكست ناپذيرى آنها بوده است .
حتى دانشمندان بيگانه اى كه درباره اسلام و پيروزيهاى سريع مسلمين ، در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بعد از آن ، بحث كرده اند، اين منطق را يكى از عوامل مؤ ثر پيشرفت آنها دانسته اند.
يكى از مورخان معروف غرب در كتاب خود چنين مى گويد: مسلمانان از بركت مذهب جديد و مواهبى كه در آخرت به آنها وعده داده شده بود اصلا از مرگ نمى ترسيدند و دوام و اصالتى براى اين زندگى (منهاى جهان ديگر) قائل نبودند و لذا از آن در راه هدف و عقيده چشم مى پوشيدند.
قابل توجه اينكه در آيه فوق همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ، جهادى مقدس شمرده شده است كه (فى سبيل الله )، در راه خدا و نجات بندگان خدا
و زنده كردن اصول حق و عدالت و پاكى و تقوى باشد، نه جنگهائى كه به خاطر توسعه طلبى ، تعصب ، توحش ، استعمار و استثمار صورت گيرد.
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا
و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى جنگيد همانان كه مى گويند پروردگارا ما را از اين شهرى كه مردمش ستمپيشه اند بيرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خويش ياورى براى ما تعيين فرما (۷۵)
تفسير :استمداد از عواطف انسانى
در آيه گذشته از مومنان دعوت به جهاد شده ، ولى روى ايمان به خدا و رستاخيز. و استدلال سود و زيان تكيه شده است ، اما اين آيه دعوت به سوى جهاد بر اساس تحريك عواطف انسانى مى كند و مى گويد: (چرا شما در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكان مظلوم و بى دفاعى كه در چنگال ستمگران گرفتار شده اند مبارزه نمى كنيد آيا عواطف انسانى شما اجازه مى دهد كه خاموش باشيد و اين صحنه هاى رقت بار را تماشا كنيد.)
(و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين (1) من الرجال والنساء
و الولدان ) :
سپس براى شعله ور ساختن عواطف انسانى مومنان مى گويد: (اين مستضعفان همانها هستند كه در محيطهائى خفقان بار گرفتار شده و اميد آنها از همه جا بريده است ، لذا دست به دعا برداشته و از خداى خود مى خواهند كه از آن محيط ظلم و ستم بيرون روند(الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها).و نيز از خداى خود تقاضا مى كنند كه ولى و سرپرستى براى حمايت آنها بفرستد.
(و اجعل لنا من لدنك وليا).
و يار و ياورى براى نجات آنها برانگيزد.
(و اجعل لنا من لدنك نصيرا).
در حقيقت آيه فوق اشاره به اين است كه خداوند دعاى آنها را مستجاب كرده و اين رسالت بزرگ انسانى را بر عهده شما گذاشته ، شما (ولى ) و (نصيرى ) هستيد كه از طرف خداوند براى حمايت و نجات آنها تعيين شده ايد بنابراين نبايد اين فرصت بزرگ و موقعيت عالى را به آسانى از دست دهيد.
ضمنا از اين آيه چند نكته ديگر استفاده مى شود:
1 - جهاد اسلامى همانطور كه قبلا هم اشاره شد براى بدست آوردن مال و مقام و يا منابع طبيعى و مواد خام كشورهاى ديگر نيست ، براى تحصيل بازار مصرف ، و يا تحميل عقيده و سياست نمى باشد، بلكه تنها براى نشر اصول فضيلت و ايمان و دفاع از ستم ديدگان و زنان و مردان بال و پرشكسته و كودكان محروم و ستم ديده است و به اين ترتيب جهاد دو هدف جامع دارد كه در آيه فوق به آن اشاره شده يكى (هدف الهى ) و ديگرى (هدف انسانى ) و اين دو در حقيقت از يكديگر جدا نيستند و به يك واقعيت باز مى گردند.
2 - از نظر اسلام محيطى قابل زيست است كه بتوان در آن آزادانه به
عقيده صحيح خود عمل نمود، اما محيطى كه خفقان آن را فرا گرفته و حتى انسان آزاد نيست بگويد مسلمانم ، قابل زيست نمى باشد، و افراد با ايمان آرزو مى كنند كه از چنين محيطى خارج شوند، زيرا چنين محيطى مركز فعاليت ستمگران است .
قابل توجه اينكه (مكه ) هم شهر بسيار مقدس و هم وطن اصلى مهاجران بود در عين حال وضع خفقان بار آن سبب شد كه از خداى خود بخواهند از آنجا بيرون روند.
3 - در ذيل آيه فوق چنين مى خوانيم مسلمانانى كه در چنگال دشمن گرفتار بوده اند براى نجات خويش نخست تقاضاى ولى از جانب خداوند كرده اند و سپس نصير براى نجات از چنگال ظالمان قبل از هر چيز وجود (رهبر) و سرپرست لايق و دلسوز لازم است و سپس يار و ياور و نفرات كافى ، بنابراين وجود يار و ياور هر چند فراوان باشد بدون استفاده از يك رهبرى صحيح بى نتيجه است .
4 - افراد با ايمان همه چيز را از خدا مى خواهند و دست نياز به سوى غير او دراز نمى كنند و حتى اگر تقاضاى ولى و ياور مى نمايند از او مى خواهند.
الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا
كسانى كه ايمان آورده اند در راه خدا كارزار مى كنند و كسانى كه كافر شده اند در راه طاغوت مى جنگند پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان [در نهايت] ضعيف است (۷۶)
تفسير :سپس در اين آيه براى تشجيع مجاهدان و ترغيب آنها به مبارزه با دشمن و مشخص ساختن صفوف و اهداف مجاهدان ، چنين مى فرمايد: (افراد با ايمان در راه خدا و آنچه به سود بندگان خدا است پيكار مى كنند، ولى افراد بى ايمان در راه طاغوت يعنى قدرتهاى ويرانگر. (الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فى سبيل الطاغوت ).
يعنى در هر حال زندگى خالى از مبارزه نيست منتها جمعى در مسير حق و جمعى در مسير باطل و شيطان پيكار دارند. و به دنبال آن مى گويد : (با ياران شيطان پيكار كنيد و از آنها وحشت نداشته باشيد.)
(فقاتلوا اولياء الشيطان ).
طاغوت و قدرتهاى طغيانگر و ظالم هر چند به ظاهر بزرگ و قوى جلوه كنند، اما از درون ، زبون و ناتوانند، از ظاهر مجهز و آراسته آنها نهراسيد، زيرا درون آنها خالى است و نقشه هاى آنها همانند قدرتهايشان سست و ضعيف است ، چون متكى به نيروى لايزال الهى نيست . بلكه متكى به نيروهاى شيطانى مى باشد.
(ان كيد الشيطان كان ضعيفا)
دليل اين ضعف و ناتوانى روشن است ، زيرا از يك سو افراد با ايمان در مسير اهداف و حقايقى گام بر مى دارند كه با قانون آفرينش هماهنگ و هم صدا است و رنگ ابدى و جاودانى دارد آنها در راه آزاد ساختن انسانها و از بين بردن مظاهر ظلم و ستم پيكار مى كنند، در حالى كه طرفداران طاغوت در مسير استعمار و استثمار بشر و شهوات زودگذرى كه اثر آن ويرانى اجتماع و بر خلاف قانون آفرينش است تلاش و كوشش مى نمايند و از سوى ديگر افراد با ايمان به اتكاى نيروهاى معنوى آرامشى دارند كه پيروزى آنها را تضمين مى كند و به آنها قوت مى بخشد در حالى كه افراد بى ايمان تكيه گاه محكمى ندارند.
قابل توجه اينكه در اين آيه ارتباط كامل طاغوت با شيطان بيان شده كه چگونه طاغوت از نيروهاى مختلف اهريمنى مدد مى گيرد، تا آنجا كه مى گويد ياران طاغوت همان ياران شيطانند، در آيه 27 سوره اعراف نيز همين مضمون آمده است .
(انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤ منون ) :
(ما شياطين را سرپرست افراد بى ايمان قرار داديم .)
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا
آيا نديدى كسانى را كه به آنان گفته شد [فعلا] دست [از جنگ] بداريد و نماز را برپا كنيد و زكات بدهيد و[لى] همين كه كارزار بر آنان مقرر شد بناگاه گروهى از آنان از مردم [=مشركان مكه] ترسيدند مانند ترس از خدا يا ترسى سخت تر و گفتند پروردگارا چرا بر ما كارزار مقرر داشتى چرا ما را تا مدتى كوتاه مهلت ندادى بگو برخوردارى [از اين] دنيا اندك و براى كسى كه تقوا پيشه كرده آخرت بهتر است و [در آنجا] به قدر نخ هسته خرمايى بر شما ستم نخواهد رفت (۷۷)
شان نزول :
جمعى از مفسران مانند مفسر بزرگ شيخ طوسى نويسنده (تبيان ) و نويسندگان تفسير(قرطبى ) و (المنار) از ابن عباس چنين نقل كرده اند كه جمعى از مسلمانان هنگامى كه در مكه بودند، و تحت فشار و آزار شديد مشركان قرار داشتند، خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و گفتند: ما قبل از اسلام عزيز و محترم بوديم ، اما پس از اسلام وضع ما دگرگون شد، آن عزت و احترام را از دست داديم ، و همواره مورد آزار دشمنان قرار داريم ، اگر اجازه دهيد با دشمن مى جنگيم تا عزت خود را بازيابيم آن روز پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من فعلا مامور به مبارزه نيستم - ولى هنگامى كه مسلمانان به مدينه آمدند و زمينه آماده براى مبارزه مسلحانه شد و دستور جهاد نازل گرديد بعضى از آن افراد داغ و آتشين از شركت در ميدان جهاد مسامحه مى كردند، و از آن جوش و حرارت خبرى نبود، آيه فوق نازل شد و به عنوان تشجيع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه كار حقايقى را بيان نمود.
تفسير :آنها كه مرد سخنند
قرآن در اينجا مى گويد: (راستى شگفت انگيز است حال جمعيتى كه در يك موقعيت نامناسب با حرارت و شور عجيبى تقاضا مى كردند كه به آنها اجازه جهاد داده شود، و به آنها دستور داده شد كه فعلا خوددارى كنيد و به خودسازى و انجام نماز و تقويت نفرات خود و اداى زكات بپردازيد، اما هنگامى كه زمينه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گرديد، ترس و وحشت يكباره وجود آنها را فرا گرفت ، و زبان به اعتراض در برابر اين دستور گشودند)
(الم تر الى الذين قيل لهم كفوا ايديكم و اقيموا الصلوة و آتواالزكوة فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية ).
آنها در اعتراض خود (صريحا مى گفتند، خدايا به اين زودى دستور
جهاد را نازل كردى ! چه خوب بود اين دستور مدتى به تاخير مى افتاد! و يا اينكه اين رسالت به عهده نسلهاى آينده واگذار مى شد!.
(و قالوا ربنالم كتبت علينا القتال لولا اخرتنا الى اجل قريب ).
قرآن به اين گونه افراد دو جواب مى دهد: نخست جوابى است كه لابلاى عبارت : يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية . گذشت يعنى آنها به جاى اينكه از خداى قادر قاهر بترسند از بشر ضعيف و ناتوان وحشت دارند، بلكه وحشتشان از چنين بشرى بيش از خدا است !
ديگر اينكه به چنين افراد بايد گفته شود به فرض اينكه با ترك جهاد چند روزى آرام زندگى كنيد، بالاخره (اين زندگى فانى و بى ارزش است ، ولى جهان ابدى براى پرهيزكاران باارزشتر است ، به خصوص اينكه پاداش خود را بطور كامل خواهند يافت و كمترين ستمى به آنها نمى شود.)
(قل متاع الدنيا قليل و الاخرة خير لمن اتقى و لا تظلمون فتيلا)
در تفسير اين آيه بايد به چند نكته توجه داشت :
1 – نخستين سوالى كه پيش مى آيد اين است كه چرا از ميان تمام دستورهاى اسلامى تنها مسئله نماز و زكات ذكر شده است ، در حالى كه دستورهاى اسلام منحصر به اينها نيست .
پاسـخ سوال اين است كه (نماز) رمز پيوند با خدا و زكات (رمز) پيوند با خلق خدا است ، بنابراين منظور اين است كه به مسلمانان دستور داده شد با برقرارى پيوند محكم با خداوند و پيوند محكم با بندگان خدا، جسم و
جان خود و اجتماع خويش را آماده براى جهاد كنند، و به اصطلاح خودسازى نمايند، و مسلما هر گونه جهادى بدون آمادگيهاى روحى و جسمى افراد و بدون پيوندهاى محكم اجتماعى محكوم به شكست خواهد بود، مسلمان در پرتو نماز و نيايش با خدا ايمان خود را محكم و روحيه خويش را پرورش مى دهد و آماده هرگونه فداكارى و از خودگذشتگى مى شود، و بوسيله زكات شكافهاى اجتماعى پر مى گردد، و از نظر تهيه نفرات آزموده و ابزار جنگى كه زكات يك پشتوانه اقتصادى براى تهيه آنها مى باشد بهبود مى يابد، و به هنگام صدور فرمان جهاد آمادگى كافى براى مبارزه با دشمن خواهند داشت .
2 - مى دانيم كه قانون زكات در مدينه نازل شد و در مكه زكات بر مسلمانان واجب نشده بود، با اين حال چگونه مى تواند آيه فوق اشاره به وضع مسلمانان در مكه بوده باشد؟
مرحوم شيخ طوسى در تفسير تبيان در پاسـخ اين سوال مى گويد كه منظور از زكات در آيه فوق (زكاة مستحب ) بوده كه در مكه وجود داشته است ، يعنى قرآن ، مسلمانان را (حتى در مكه ) تشويق به كمكهاى مالى به مستمندان و سر و سامان دادن بوضع تازه مسلمانها مى نمود.
3 - آيه فوق ضمنا اشاره به حقيقت مهمى مى كند و آن اينكه مسلمانان در مكه برنامه اى داشتند، و در مدينه برنامه اى ديگر، دوران سيزده ساله مكه دوران سازندگى انسانى مسلمانان بود و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كوشيد با تعليمات پى در پى و شبانه روزى خود از همان عناصر بت پرست و خرافى عصر جاهليت ، آنچنان انسانهائى بسازد كه در برابر بزرگترين حوادث زندگى ، از هيچگونه مقاومت و فداكارى مضايقه نكنند، اگر دوران مكه وجود نداشت هيچگاه آن پيروزيهاى چشمگير و پياپى در مدينه نصيب مسلمانان نمى شد.
دوران مكه دوران دانشگاه و ورزيدگى و آمادگى مسلمانان بود و به همين دليل حدود نود سوره از يكصد و چهارده سوره قرآن در مكه نازل شد كه بيشترجنبه عقيده اى و مكتبى داشت ، ولى دوران مدينه دوران تشكيل حكومت و پايه ريزى يك اجتماع سالم بود، و به همين دليل نه جهاد در مكه واجب بود و نه زكات ، زيرا جهاد از وظائف حكومت اسلامى است همانطور كه تشكيل بيت المال نيز از شئون حكومت مى باشد.
انتهای پیام/