به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اردبیل، حدود ۱۹ سال است که با همکاری کمیته امداد این استان گره از مشکلات ایتام و خانوار بیبضاعت میگشاید و لبخند بر چهره غمگین آنها میکارد.
حامی اردبیلی، در ۲۰ سالگی پدر خود را از دست داد. درست در زمانی که دیپلم گرفته بود و میخواست پلههای موفقیت را یکی پس از دیگری طی کند. اما نخستین فرزند خانوار بود و در کنار مادر، مسئولیت زندگی را برعهده گرفت. اینک با تلاش و کوششهای شبانهروزی به یکی از پزشکان متخصص استان اردبیل تبدیل شده است که به ایتام و دانشآموزان نیازمند یاری میرساند تا بیدغدغه و با آرامش خاطر به دانشگاه و مدارج عالی تحصیلی راه یابند.
دغدغههای بسیاری برای رفع مشکلات خانوار مستضعف و به خصوص ایتام نیازمند دارد که آنها نیز بتوانند در کنار سایر اقشار مختلف جامعه، با امید مضاعف به زندگی خود ادامه دهند.
۵۱ ساله و ساکن شهرستان اردبیل است. وی در ییلاق دیده به جهان گشود و زندگیاش در کوچ عشایری شکل گرفت. تابستان در ییلاق و زمستان را در قشلاق سکونت داشتند و کودکیهایش سرشار از گذر از قشلاق روستای مرادلو در شهرستان بیلهسوار و ییلاق روستای باللوجه در شهرستان مشگینشهر بود.
او تحصیلات خود را از آلاچیقهای تاریک و با چراغهای کم نور نفتی آغاز کرد. با وجود اینکه از شهر و اماکن فرهنگی دور بود، اما خداوند متعال به او استعداد فوقالعادهای هدیه کرده بود که به عنوان دانش آموز ممتاز در منطقه شناخته میشد. پدرش کشاورز و از ریشسفیدان عشایر شاهسون بود. طایفه مرادلو احترام خاصی به پدرش قائل بودند و در کارهای بزرگ و کوچک خود حتما از او مشورت میگرفتند.
تا چهارم دبستان در کنار سایر کودکان طایفه مرادلو، در مدرسه روستای مرادلو به تحصیل پرداخت و کلاس پنجم تا سوم راهنمایی را به پارس آباد رفت. دوره تحصیلی دبیرستان را نیز در اردبیل گذراند. از ۱۰ سالگی همراه با خانوار خود برای قدم گذاشتن در مدرسه، به پارس آباد سفر کرد. عشایر کودکان خود را مستحکم و مقاوم تربیت میکردند و او دوره دبیرستان را از خانوار خود جدا شد و به تنهایی وارد مدرسه شد. به خوبی یاد گرفته بود که به خود تکیه کرده و بخشی از هزینههای تحصیلیاش را تأمین کند. عادت داشت که دورنمای آیندهاش را به تماشا بنشیند و با تکیه بر تواناییهای خود و پشتوانهای قوی و محکم به نام پدر، به آرزوهای دور و درازش دست پیدا کند.
اما در سال۶۶، در زمانی که دیپلم را گرفت و از دانشگاه تربیت معلم قبول شد، دست طبیعت پدرش را چید و او که پسر ارشد خانوار بود، مسئولیت زندگی را برعهده گرفت تا در کنار مادر روزهای طاقتفرسا را پشت سر بگذارند. با اینکه غم از دست دادن پدر، بار سنگینی را بر دوشهایش گذاشته بود، اما با توکل بر خدا تلاش میکرد تا آیندهای روشن را برای برادران، خواهران و خود رقم بزند.
مادرش آرزو داشت که ادامه تحصیل و دستیابی فرزندانش به مدارج عالی علمی را ببیند، به همین دلیل همواره کودکانش را به درس خواندن تشویق میکرد. او که همدم و غمخوار مادر بود، در کنار کار و تلاش و رفع نیازهای زندگی، شبها کتابهای درسی را ورق میزد و از خواب شیرین میگذشت تا آرزوهای خود و مادر را برآورده کند.
کوششهای بیوقفهاش بالاخره نتیجه داد و شب بیداریها به ثمر نشست. در سال ۷۰ در رشته داروسازی دانشگاه تبریز قبول شد که این امر تمام خستگیها را از وجودش بیرون ساخت. خوشحالتر از او، مادرش بود که اشکهایش را بدرقه راه فرزند خود کرد تا دکتر شود و به جامعه خویش خدمت کند. او که شادی مادر را میدید، بیش از پیش شادمان میشد و شاکر خداوند بود که توانست اینقدر مادر را دلشاد کند. به خوبی میدانست که بخش مهمی از قبول شدن در کنکور سراسری و آن هم با رتبهای ممتاز را مدیون دعای مادر است که همپای او، شبها بر سر سجاده نماز بیدار میماند و دعا میکرد.
به محض اینکه به دانشگاه قدم گذاشت، روزهای تلخ و سخت گذشته کم کم فروکش کرد و امید و روحیهای وصفناپذیر به خانوار آنها وارد شد. گرچه در حین تحصیل از خانوار دور بود، اما لحظهای از یاد آنها غافل نشد و دورادور پیگیر احوالشان بود. شادی خود را بسته به شادی مادر، خواهر و برادرانش میدانست و از هیچ تلاشی برای رفع گرفتاری آنها دریغ نمیکرد.
روزهای روشن زندگی نزدیک بود و روزنههای موفقیت و پیروزمندی به او لبخند میزد. قدم در راهی گذاشته بود که میتوانست به مردم و بیماران خدمت کند. میدانست که این راه، بسیار دشوار است و باید از مسیرهای پُر پیچ و خم عبور کند، اما همه سختیها را به جان میخرید تا روزی را به تماشا بنشیند که از این زحمات و تلاشها، میوه خیر و برکت برداشت کند.
در دانشگاه، یاور دانشجویان نیازمند بود. هر کسی که دچار مشکل میشد را یاری میکرد تا هر چه سریعتر گرفتاریاش حل شود. او که درد ورنج بسیاری کشیده و تحمل کرده بود، دیگران را به صبوری فرامیخواند تا با صبر و استقامت از موانع زندگی عبور کنند و به موفقیت دست یابند.
دانشگاه را با نمرات خوب به پایان رساند و سال ۹۰ با شرکت در کنکور سراسری، در رشته بیوشیمی به دانشگاه تخصصی شیراز گام نهاد. مادر از خوشحالی میخواست بال درآورد و پرواز کند. خبر قبول شدنش آنقدر شادی آفرین بود که خاطره آن روز و شادی بیحد و اندازه مادر، خانوار و همسر خود را هرگز فراموش نمیکند.
به انجام کار و تلاش برای تأمین هزینههای تحصیلی عادت کرده بود، همین امر موجب میشد که همه اعضای خانوار به او افتخار کنند که هم در انجام کار موفق بود و هم در ادامه تحصیل! در قلبش صدای خندههای پدر را میشنید که او نیز راضی بود چرا که فرزندش تا سطح دکترا به تحصیل ادامه داد.
وی که در طول تحصیل و همچنین فعالیت در بهداشت و درمان شهرستان پارس آباد، مسئول فنی داروخانه، معاون دارو و درمان، مدیر شبکه و درمان پارس آباد، مدیرکل خوابگاهها و مجتمع کوی ۴۰ دانشگاه علوم پزشکی وارد عرصه خدمتگذاری شده بود، همواره فقرا و نیازمندان را یاری میکرد، در سال ۷۸ با طرح اکرام ایتام کمیته امداد آشنا شد و در همان ابتدای آشنایی، حمایت از دو فرزند معنوی را برعهده گرفت.
از آن سال تا به امروز، ۱۰۷ یتیم را مورد حمایت خود قرار داده است تا بخشی از نیازهای اساسی آنها رفع شود. کودکانی که هر یک آرزویی در سر دارند و او میکوشد به آرزوهایشان برسند. خود که دورههای سخت زندگی را پشت سر گذاشته، اینک نمیخواهد هیچ غمی در چهره کودکان نیازمند باشد و به خاطر همین تلاش دارد شادیآفرین ایتام شود.
انتهای پیام/ح