به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هرگاه قدرت نظامی کارساز نبوده، آمریکا سراغ «مذاکره» و دستیابی به توافق سیاسی رفته است. این توافقات زمانی که طرف مذاکره کشوری ضعیف بوده، به سود آمریکا بوده، ولی گاهی طرف مذاکره آمریکا، با دست پر پای میز مذاکره آمده و آمریکا را در تحمیل اراده خود ناکام گذاشته است. دو دور مذاکره با کرهشمالی، مذاکرات تجاری با چین و پیمان با روسیه از این دست مذاکرات است. جیمز پتراس، استاد ممتاز جامعهشناسی در دانشگاه بینگ همتون نیویورک در یادداشتی به بررسی مذاکرات شکستخورده آمریکا پرداخته است. او تاکنون ۶۳ عنوان کتاب تالیف کرده است و کتابهایش به ۲۹ زبان ترجمه شدهاند.
بیشتربخوانید: تاکید کره شمالی بر فعالیت هستهای همچنان ادامه دارد
ایالات متحده اکنون در حال مذاکره با حداقل ۱۲ کشور دنیا در زمینههای مختلف سیاسی، نظامی و اقتصادی است. این کشور روند دیپلماتیک را به دلیل عدم تواناییاش برای تضمین پیروزی نظامی در پیش گرفته است. هدف از در پیش گرفتن یک رویکرد دیپلماتیک این است که بتوان از طریق مذاکرات، اهداف غیرقابلدسترسی از طریق اقدام نظامی را بهطور کامل یا حداقل نسبی تامین کند. در حالی که هزینه رویکرد دیپلماسی نسبت به اقدام نظامی کمتر است، نیاز است تا شرایط برای مذاکره مهیا شود. مذاکرات تنها در صورتی موفقیتآمیز است که منافع متقابل برای هر دو طرف تضمین شود.
در ادامه به بررسی موفقیت و شکستهای واشنگتن در مذاکراتش خواهیم پرداخت و دلایل و پیامدهای آن را تحلیل میکنیم.
دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا و کیم جونگ اون رهبر کرهشمالی تقریبا یک سال است که درگیر مذاکرات هستهای هستند. کاخ سفید اولویت خود را نسبت به پاکسازی هستهای شبهجزیره کره اعلام کرده که شامل انهدام سلاحهای هستهای، موشک، سایتهای آزمایشی و سایر اهداف نظامی استراتژیک پیونگیانگ است. از طرف دیگر کرهشمالی به دنبال پایان دادن به تحریمهای اقتصادی، امضای معاهده صلح با آمریکا و به رسمیت شناخته شدن دیپلماتیکش است. جلسه رسمی میان مقامات دو کشور در ۲۷-۲۶ فوریه ۲۰۱۹ در هانوی برگزار شد. البته مذاکرات میان دو کشور یک شکست کامل بود. واشنگتن موفق به کسب هیچگونه موفقیتی در روند صلح نشد و چشماندازی برای آینده نیز وجود ندارد.
کرهشمالی در مذاکرات حاضر شد سه امتیاز قابل توجه ارائه دهد. کیم جونگ اون، رهبر کرهشمالی پیشنهاد کرد که سایتهای آزمایش سلاحهای هستهای را از بین ببرد، آزمایشهای هستهای و آزمایش موشکهای بالستیک قارهپیما را متوقف کند و همچنین موافقت کرد تا بخشی دیگر از آزمایشهای موشکی خود را نیز متوقف کند. واشنگتن، اما در عوض چنین امتیازاتی چیزی ارائه نکرد. به جای آن، خواستار خلع سلاح کامل هستهای، عدم لغو تحریمها و عدم امضای پایان جنگ آمریکا و کره شد.
«مذاکرات نامتقارن» واشنگتن از پیش محکوم به شکست بود. آمریکا ظرفیت کرهشمالی برای مقابله بهمثل کردن را نادیده گرفته بود و تصور میکرد که میتواند تنها با وعدههای زبانی و ارجاع به آینده، کرهشمالی را به خلع سلاح هستهای ترغیب کند. کرهایها از سابقه اخیر آمریکا در مورد توافقنامههای امضاشده با ایران، چین و کشورهای دیگر به خوبی آگاه بودند. علاوهبر این، کرهشمالی متحدان قدرتمندی مانند چین و روسیه و همچنین سلاحهای هستهای برای مقاومت در برابر فشارهای مضاعف ایالات متحده دارد.
ایالات متحده و ایران در سال ۲۰۱۵ به توافقنامهای برای پایان دادن به تحریمهای اقتصادی در ازای ایجاد محدودیتهایی در برنامه هستهای ایران دست پیدا کردند. این توافق بهطور موقت اجرا شد، اما به سرعت توسط رژیم ترامپ تغییر یافت. کاخ سفید خواستار نابودی برنامه موشکی دفاعی ایران شد و این کشور را به حمله نظامی تهدید کرد. واشنگتن به دنبال معامله نبود و میخواست راهحلی یکطرفه را جایگزین کند. انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و چین بهعنوان حاضران در این توافقنامه، اقدام دیکتاتورانه ترامپ را رد کردند، اما تعدادی از شرکتهای بزرگ چند ملیتی اتحادیه اروپا تسلیم خواستههای کاخ سفید برای تحریم بیشتر ایران شدند.
نتیجه آن شد که بدعهدی ایالات متحده در مذاکرات باعث شد ایران به روسیه، چین و بازارهای جایگزین دیگر نزدیکتر شود. در همین حال ایالات متحده همچنان با عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی سروکله میزند. عربستان درگیر جنگ با یمن است، و اسرائیل نیز یک رژیم منزوی است و سالانه میلیاردها دلار کمک از آمریکا دریافت میکند.
ایالات متحده در مذاکرات با چین بر سر حفظ برتری جهانی خود و نیز مهار اقتصاد پکن درگیر بوده است. پکن موافقت کرده است وارداتش را از واشنگتن افزایش دهد و کنترل بیشتری را در رابطه با «حفظ حقوق مالکیت فکری» تکنولوژیهای ایالات متحده لحاظ کند، اما در مقابل ایالات متحده هیچامتیازی ارائه نکرده است.
در عوض، واشنگتن خواستار آن است که دولت چین نقش دولت را در تامین مالی تکنولوژیهای پیشرفته، هوش مصنوعی و نوآوریهای ارتباطی متوقف کند. به عبارت دیگر انتظار میرود چین از مزایای ساختاری خود کوتاه بیاید تا از تعرفههای کاخ سفید کاسته شود که این امر باعث کاهش صادرات چین میشود.
هیچ عمل متقابلی در سیاست ترامپ دیده نمیشود. کاخ سفید در قبال چین با تهدید رفتار میکند که میتواند تبعات منفی به دنبال داشته باشد. تبعاتی روی کشاورزان آمریکایی که وابسته به بازار چین هستند و همچنین بر واردکنندگان آمریکایی دارد. علاوهبر این، چین ارتباطات خود را با بازارهای جایگزین در آسیا، آفریقا، روسیه، آمریکای لاتین و دیگر نقاط تقویت خواهد کرد.
تا اواسط سال ۲۰۱۹، در حالی که مذاکرات همچنان ادامه دارد، احتمال یک «معامله بزرگ» ناممکن است. بخش مهمی از این موضوع به این دلیل است که واشنگتن نمیتواند قبول کند که موقعیت جهانی تضعیفشدهاش نیازمند آن است که تغییراتی ساختاری در کشورش انجام بدهد، به این معنی که در تکنولوژی، ارتقای کار و آموزشوپرورش سرمایهگذاری کند.
ایالات متحده باید روابط متقابل با شرکای تجاریاش را فعال کند؛ برای انجام این کار، واشنگتن باید میلیاردها دلار برای ارتقای زیرساخت داخلی خود سرمایهگذاری کند و هزینههای فدرال را از مخارج نظامی و جنگ به اولویتهای داخلی و موافقتنامههای تولیدی در خارج از کشور اختصاص دهد. روابط دیپلماتیک ایالات متحده با چین به خاطر تهدیدات و تعرفهها شکست خورده و مذاکرات اقتصادی رو به وخامت است.
واشنگتن طی سالهای ۲۰۱۹-۲۰۱۵ موفق به بازگرداندن رژیمهای متحد خود در آمریکای لاتین، با کودتاهای نظامی، مداخله سیاسی و فشار اقتصادی شده است. در نتیجه کاخ سفید موفق شده است که به صورت یکجانبه «نتایج سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دیپلماتیک در منطقه را... به استثنای کوبا و ونزوئلا» به سود خود به پایان ببرد.
ترامپ، بدون هیچگونه مزیتی، موافقتنامهها با کوبا را قطع کرده است. تهدیدات ایالات متحده علیه کوبا به این منجر شده است که کوبا روابط بیشتری با اروپا، چین، روسیه داشته باشد و همچنین در حوزه گردشگری خدشهای به درآمدهای این کشور وارد نشود.
رژیم ترامپ تبلیغات سیاسی و اقتصادی خود علیه ونزوئلا و همچنین شدت جنگ اجتماعی علیه این کشور را افزایش داده است. تلاشهای چندگانه آشکاری برای کودتا علیه حکومت مشروع ونزوئلا از آوریل ۲۰۰۲ تا ماه فوریه سال ۲۰۱۹ ادامه داشته است. در حالی که ایالات متحده در بقیه آمریکای لاتین در تثبیت هژمونی خود موفق بوده است، در مورد ونزوئلا، واشنگتن از شکستهای دیپلماتیک و رشد روحیه مقاومت مردم این کشور رنج میبرد.
به دلیل حجم بالای سیاستهای مداخلهجویانه و تحریمهای آمریکا، حمایت افراد طبقه متوسط و پایین که ونزوئلا را ترک کردهاند از دولت همچنان ادامه دارد. توان تبلیغات آمریکا برای تاثیرگذاری بر ارتش ونزوئلا- که روحیه ملیگرایانه بیشتری پیدا کرده- کمتر شده و افراد فراری از ارتش به حداقل رسیده است.
انتصاب «الیوت آبرامز» بهعنوان نماینده ویژه وزارت خارجه در امور ونزوئلا توسط کاخ سفید- فرد جنایتکاری که معروف به قصاب آمریکای مرکزی است- هرگونه چشمانداز حلوفصل دیپلماتیک مطلوب را تضعیف کرده است.
موفقیتهای بدون مذاکره ایالات متحده در آمریکای لاتین واشنگتن را به ایجاد چنین شرایطی در ونزوئلا نیز امیدوار کرده و باعث شده است نتواند تحولات ونزوئلا را درک کند؛ جایی که اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و آموزش نظامی ملی، حمایتها از نظام سیاسی ونزوئلا را تقویت کردهاند.
در مورد ونزوئلا، امتناع ایالات متحده از مذاکره با دولت این کشور باعث تضاد بیشتر و شکستهای متعدد، از جمله کودتای شکستخورده فوریه ۲۰۱۹ شده است.
آمریکا با فروپاشی شوروی و تکهتکه شدن آن مواجه شد و با اجزای آن مذاکره کرد. این موفقیتآمیزترین مذاکرات قرن ایالات متحده بود. مذاکرات ایالات متحده اجازه داد ناتو به سوی مرزهای روسیه گسترش یابد، اکثر کشورهای اروپای شرقی به اتحادیه اروپا و ناتو متصل شوند و ایالات متحده نیز به سمت جهانی تک قطبی سوق داده شود.
غرور بیش از حد باعث شد ایالات متحده آمریکا جنگهای طولانیمدت ناموفقی را در افغانستان، لیبی، عراق، سومالی، سوریه و دیگر نقاط آغاز کند.
روسیه با به قدرت رسیدن پوتین، به صحنه قدرت جهانی بازگشت و کرملین قدرت نظامی، اقتصادی و ژئوپلیتیک خود را بازسازی کرد. پس از آن کاخ سفید تلاش کرد برای محاصره نظامی روسیه و تضعیف رشد اقتصادی مسکو، با این کشور مذاکره کند. زمانی که روسیه فرمانهای دیکتهشده آمریکا را نپذیرفت، آمریکا اقدام به اعمال تحریمهای اقتصادی علیه اوکراین و آسیای مرکزی و خاورمیانه (عراق و سوریه) کرد که تحت نفوذ روسیه بودند.
واشنگتن رویکرد دیپلماتیک را به نفع اعمال فشارهای اقتصادی رد کرد - بهویژه به این دلیل که برخی از الیگارشیهای حمایتشده از سوی آمریکا دستگیر شدند یا با ثروت خود به انگلیس و رژیم صهیونیستی فرار کردند.
ایالات متحده حاضر به شناختن فرصتهایی نشد که هنوز در روسیه وجود داشت. مذاکرات ایالات متحده آغازگر نبود. کاخ سفید روسیه را بهعنوان یک دشمن محکوم کرد. تحریمها بهعنوان سلاحی برای مقابله با تلاش روسیه برای به دست آوردن جایگاه جهانی خود تبدیل شدند. موضع تهاجمی واشنگتن شامل امتناع از شناختن این نکته است که جهان چندقطبی شده و روسیه دارای متحدانی در چین، دوستانی در آلمان، پایگاههای نظامی در سوریه و نخبگان علمی و وفادار است. ایالات متحده، هنوز تصورش از روسیه تصویری بود که از گذشته و از روسیه دوران یلتسین داشت و به همین دلیل بهراحتی نمیتوانست خود را با واقعیتهای جدید سازگار کند؛ یک روسیه بازدارنده مایل به معامله و تامین مزایای متقابل. ایالات متحده موفق به شناختن متحدان بالقوه و مزایای اقتصادی در مذاکرات باز با روسیه نشد. بسیاری از اقتصاددانان روسی نزدیک به کرملین نئولیبرال بودند، آماده و مایل بودند اقتصاد را به نفع نفوذ ایالات متحده باز کنند، اما آمریکا نتوانست از این فرصت استفاده کند. روسیه مایل بود که نقش ایالات متحده را در خاورمیانه ایفا کند، درنتیجه پیشنهاد مذاکره درباره سیاستهای صادرات نفت خود را ارائه کرد.
در عوض، ایالات متحده از مذاکره برای تقسیم منافع اجتناب کرد. تحریمها روسیه را مجبور کردند که به سمت چین برود؛ عزم واشنگتن برای سلطه جهانی، روسیه را به ایجاد روابط نزدیک با ونزوئلا، کوبا، ایران، سوریه و دیگر کشورهای مستقل تشویق کرد. سیاستهای تکقطبی واشنگتن، ارتباطات استراتژیک بالقوه سودآور و بلندمدت را به تقابلی پرهزینه و دیپلماسی شکست خورده تبدیل کرد.
زورگویی به اروپا توسط آمریکا یک تلاش موفقیتآمیز بوده که در زمانهای گوناگون و به صورت مکرر انجام شده است.
واشنگتن مذاکراتی را با فرانسه، انگلیس و آلمان برای پایان دادن به تحریمهای اقتصادی علیه ایران انجام میدهد و سپس برای تحریم شرکتهای اروپایی که اقدامات آنها با سیاستهای تحریمی ایالات متحده مطابقت ندارند، اقدام میکند. ایالات متحده با اروپا در رابطه با سیاستهای تجارتی مذاکره و سپس بهطور ناگهانی تهدید میکند که تحریمها را درمورد مساله حیاتی صادرات خودرو اروپا به آمریکا اعمال میکند. اروپا با واشنگتن در مورد مسائل امنیتی ناتو مذاکره کرده و پس از آن کاخ سفید آنها را تهدید میکند تا هزینههای نظامی خود را افزایش دهند. ایالات متحده ادعا میکند که اتحادیه اروپا یک متحد استراتژیک است، اما آن را بهعنوان یک شریک کوچک و رده پایین رتبهبندی میکند.
مذاکرات بین دوطرف یکطرفه است: ایالات متحده اسلحه میفروشد و درنهایت این آمریکاست که به آنها میگوید دشمنان کیستند، در حالی که اروپا با یکجانبهگرایی آمریکا مخالف است، اما درنهایت نیروهای خود را برای شرکت در جنگهای ایالات متحده در سوریه، افغانستان، عراق، لیبی و دیگر نقاط آماده میکند.
ایالات متحده تحریمها علیه روسیه را تصویب میکند که درنهایت منجر به افزایش قیمت واردات گاز و نفت در اتحادیه اروپا میشود.
ایالات متحده ادعا میکند اگر اتحادیه اروپا نتواند خود را مطابق منافع آمریکا تطبیق دهد، از ناتو خارج خواهد شد.
کاخ سفید، علیرغم اتحاد بلندمدت با اروپا، مذاکره نمیکند، بلکه تهدید میکند و منتظر انطباق طرفش با خود است.
علیرغم تاریخچه روابط آمریکا و اتحادیه اروپا هرچند اگر قبلا مذاکرهای میان این دو وجود داشته است، اما اکنون و در شرایط فعلی دیگر روابط تجاری با اتحادیه اروپا جای مذاکره نیست، زیرا آمریکا در شرایط سختی برای تعامل با کشورهایی مانند ایران روسیه و چین قرار دارد. اروپا ممکن است ایالات متحده را بهعنوان یک متحد در نظر بگیرد، ولی آمریکا با او چنین رفتاری نخواهد کرد، زیرا آمریکا این اتحادیه را بهعنوان یک دشمن تجاری میبیند.
نتیجهگیری
واشنگتن پیروز میدان در مذاکرات یکطرفه با کشورهای تضعیف شده است. این مورد در اروپای پس از جنگ جهانی دوم، روسیه پس از گورباچف تا زمان پوتین و در میان بخشی از رژیمهای کماکان تحت استعمار آمریکای لاتین صادق است. در مقابل، واشنگتن در توافقهای دوجانبه با روسیه، چین، ایران، کوبا و ونزوئلا شکست خورده است.
جنگهای تجاری ایالات متحده با چین منجر به از دست دادن بازارها و فرصتهای تجاری چین شده و در مقابل چین نیز برای رشد اقتصادی خود به سمت دنبال کردن توافقهای جهانی از طریق پروژههای زیربنایی بزرگ چند میلیارد دلاری مانند جاده ابریشم شده است. سیاستهای خصمانه ایالات متحده در رابطه با روسیه روابط بین کرملین و پکن را افزایش داده است.
واشنگتن فرصت کار با الیگارشیهای نئولیبرال در روسیه برای تضعیف پرزیدنت پوتین را نیز از دست داده است. واشنگتن موفق به مذاکره درباره روابط متقابل با کره شمالی نشده است که قرار بود در ازای غیرهستهای کردن شبهجزیره، لغو تحریمهای اقتصادی صورت بگیرد و به دنبال آن باز کردن درها برای ورود نظام سرمایهداری را به دنبال داشته باشد.
تقاضا برای امتیازات یکجانبه و تسلیم یکجانبه طرف مقابل منجر به شکستهایی مشابه برای آمریکا شده است؛ در حالی که مصالحه و مذاکره میتوانست منجر به افزایش فرصتهای بیشتر اقتصادی و پیشرفتهای سیاسی درازمدت شود. دونالد ترامپ و سیاستمداران و مذاکرهکنندگان او، هیچگونه توافقی را به سرانجام نرساندند.
کنگره دموکرات کنونی آمریکا در مقابل تصمیمات دونالد ترامپ موثر بوده و حتی مواضع سرسختتری نیز داشته است. کنگره خواستار فشار نظامی بیشتر بر روسیه، گسترش جنگهای تجاری علیه چین و مذاکرات کمتر با کرهشمالی، ایران و ونزوئلا بوده است.
در یک کلام، مذاکرات شکستخورده و دیپلماسی غیرمتقابل به مشخصه سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/