به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، نادرشاه به واسطه فتحهای نمایانی که در دوران حکومتش داشت، در تاریخ ایران شهرت فراوانی دارد؛ هرچند که او در سالهای پایانی عمرش، به دلیل بدبینی به اطرافیان، دست به جنایات متعددی زد که یک نمونه آن، کور کردن پسرش رضاقلیمیرزا بود. با این حال، هیچکس نمیتواند منکر ویژگیهای شخصیتی و توانمندیهای او در امر فرماندهی و جهانگشایی باشد، تا آنجا که باید نادرشاه را در زمره جنگاوران نامی و سرداران کشورگشای تاریخ جهان در نظر بگیریم.
بیشتربخوانید: ضربه بزرگی که عهدنامه پاریس به قلمرو حکومتی ایران زد
او طی کمتر از ۱۲ سال سلطنت بر ایران، از ۱۸ اسفند سال ۱۱۱۴ تا ۲۸ خرداد ۱۱۲۶ و حتی پیش از آن، هنگامی که سردارِ شاه تهماسب دوم و سپس، نایبالسلطنه شاه عباس سوم صفوی بود، لشکرکشیهای متعددی را برای آرام کردن اوضاع و سرکوب شورشها در اقصینقاط کشور سازمان داد و بسیاری از گردنکشان را سر جای خودشان نشاند.
یک فرمانده توانمند
بیشتر جنگهای نادر، برای تثبیت مرزهای طبیعی و سنتی ایران زمین بود که از یک سو، شانه به شانه مستملکات عثمانی میسایید و از سوی دیگر، تا قندهار و تنگه خیبر در سرحدات هندوستان کشیده میشد. او تقریباً تمام دوران فرمانروایی اش را در لشکرکشی گذراند و موفق شد ایران را از بلای تجزیه شدن برهاند. مشهد، پایتخت نادرشاه بود، اما وی زیاد در این شهر زندگی نکرد. نادرشاه حافظهای قوی و ذهنی سریعالانتقال داشت. او هیچگاه غذای سیر نمیخورد و ترجیح میداد گرسنگی خود را با چند دانه «نخود بوداده» که همیشه در جیب داشت، فرو بنشاند. در عین حال، هنگام نبرد، شجاع و بسیار تیزبین بود و از کوچکترین موقعیتها، پیروزیهای بزرگ میساخت و تهدیدهای هولناک را به فرصتهایی بینظیر تبدیل میکرد.
به دلیل تبحّرش در امور جنگی و شجاعتش در میدان نبرد، سربازان گوش به فرمان او بودند و دستورهای او به سرعت و در کمترین زمان ممکن، اجرا میشد. با وجود تمام این خصایص، نادرشاه، خونریزی بیرحم نیز بود و به رقبایش، هیچ ترحمی نداشت. چنان که محمدحسنخان، رئیس ایل قاجار و فرمانده وفادار به شاه تهماسب دوم، گرفتار دام هولناک نادر شد و جان بر سر این رقابت نهاد.
افزون بر این، نادرشاه سیاستمداری توانمند بود. او میکوشید تا مسائل و مشکلات خود با دولتهای همجوار را از طریق دیپلماتیک حل کند و تا زمانی که گرهی با دست باز میشد، به سراغ دندان نمیرفت.
نادرشاه با همین شیوه توانست در برخی مقاطع تاریخی، با عثمانیها به توافق برسد و در تقابل با دشمنانش، از نیروی نظامی و موقعیت آن ها، علیه یکدیگر استفاده کند. با این حال، گاه پیش میآمد که برای دفاع از مرزها یا ادب کردن دشمنان، چارهای جز دست زدن به عملیات نظامی نبود و نادرشاه، در چنین مواقعی، با قدرت تمام وارد معرکه میشد؛ چنان که توانست محمدشاه گورکانی، پادشاه هندوستان را با تاکتیکهای شگفتآور نظامی، مغلوب و سپاه او را تار و مار کند.
درباره اینکه چرا نادرشاه تصمیم گرفت هندوستان را فتح کند، نظرات مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند که او، بر طبق سنت سلاطین پیشین، همچون محمود غزنوی، هنگامی که از سرکوب یاغیان داخلی آسوده شد، برای کسب غنایم و با طمع دستاندازی به ثروت هنگفت سرزمین هندوستان، فتح آن را در دستور کار خود قرار داد. اما واقعیت آن است که هندیها، خود خشم نادر را برانگیختند و مقدمات حمله او را به سرزمینشان فراهم کردند.
نادرشاه توانست با کمک افراد محلی و اطلاعاتی که به دست آورده بود، باسرعت نیروهای ناصرخان را که مسئول حفاظت از تنگه راهبردی خیبر بودند، در هم بشکند. سربازان ایرانی توانستند با بیباکی و تلاش فراوان و بدون برخوردن به مانعی جدی، تا لاهور پیش بروند. محمدشاه با شنیدن این خبر، لشکر عظیمی فراهم آورد؛ ۳۰۰ هزار مرد جنگی، دو هزار زنجیر فیل و ۹۰۰ عراده توپ سنگین. او نیروهایش را در منطقه «کرنال» متمرکز کرد. اخبار تجهیزات و عظمت سپاه شاه گورکانی، به نادرشاه رسید. روی کاغذ، او و سپاهیان ایران، شانسی نداشتند؛ اما نادر سرداری نبود که از میدان بگریزد.
سپاه ایران، مرکب از ۸۰ هزار مرد جنگی، در دشت کرنال، مقابل سپاه فیلسوار هند صف آرایی کرد. نادر در تاکتیکی دیگر، دستور داد تا خمرههای بزرگی بسازند و آنها را بر شتران بیاویزند و درونشان را از هیزم و روغن آکنده کنند. هنوز در شیپور جنگ دمیده نشده بود که نادرشاه دستور داد توپهای ارتش ایران را به جلوی سپاه منتقل کنند و سپس خمرههای مملو از هیزم و روغن را آتش بزنند. در پی این اقدام، شلیک پیاپی توپهای سپاه ایران آغاز شد و شتران خمرهپوش، ترسیده از حرارت آتش و غرش توپها، هراسان به سمت دشمن دویدند. این اقدام، خط اول لشکر هند را که مرکب از دو هزار فیل جنگی بود، به هم ریخت. فیلها وحشتزده به عقب گریختند و صدها سرباز هندی را زیر دست و پا له کردند. سپاهیان ایران، با فرمان نادر و پیشتازی او، بر لشکر محمدشاه گورکانی تاخت و روز آنها را، چون شب تیره کرد. طبق گزارش میرزا مهدیخان استرآبادی در کتاب «جهانگشای نادری»، بیش از ۳۰ هزار سرباز هندی در این نبرد کشته شدند، در حالی که کشتهشدگان و مجروحان سپاه ایران، از ۱۵۰۰ نفر تجاوز نمیکرد. به این ترتیب، سپاه ایران در اسفندماه سال ۱۱۱۷ وارد دهلی، پایتخت هندوستان شد.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/