به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اگر بدانید شما یک آدم برنامه ریزی شده هستید، مثل یک ربات، چه خواهید گفت؟ آیا اصلا چنین امکانی وجود دارد؟ پاسخ بله است. شما یک آدم برنامه ریزی شده هستید و البته خودتان نیز قادرید هر زمانی که بخواهید هر برنامه ای را که مایل باشید در مغز خودتان دانلود کنید.
دوست دارید چه برنامه هایی به مغزتان بدهید؟
دکتر بروس لیپتون، توضیح میدهد که همهی ما وقتی به دنیا میآییم، تا ۷ سالگی در حال دانلود کردن برنامههایی هستیم که از محیط پیرامونمان دریافت میکنیم. سوال جالبی در اینجا مطرح میشود و آن هم این است که اگر هیچ برنامهای به کودک داده نشود، چه اتفاقی میافتد؟ پاسخ این است که طبیعت، به طور اتوماتیک قبلا یکسری برنامه به ژنهای ما داده است، اما نکتهی بسیار جالبی که دکتر بروس لیپتون، طی سالها تحقیق متوجه شده این است که بر خلاف تصور همگان، نقش اصلی را ژنها بازی نمیکنند بلکه محیط پیرامون و برنامههایی که خودمان به مغز میدهیم، نقش اصلی را بازی میکنند. به بیانی دیگر ژنها در درجهی دوم اهمیت قرار دارند.
یکی از راههای دانلود برنامه در مغز، دیدن محیط اطراف است. نوزادان فقط با دیدن محیط اطراف، در حال دانلود کردن برنامه در مغزشان هستند. آنها فقط و فقط با دیدن اطرافیانشان چه والدین باشند چه خواهر برادرهای دیگر و چه یک طبیعت خالی از انسان، برنامهریزی میشوند. سپس این برنامهها وارد بخش ناخودآگاه مغز آنها شده و همانجا ثابت میمانند.
ناخودآگاه ما کنترل ۹۵درصد از رفتارهای ما را در دست دارد و فقط ۵ درصد از رفتارهای ما، آگاهانه و برآمده از ذهن خودآگاه است.
زمان مورد نیاز برای اینکه یک مغز، برنامه ریزی شود، ۷ سال است. برای همین ضرب المثلی هست که در آن گفته میشود یک کودک ۷ ساله را نشان بدهید تا بگویم ۷۰ سالگیاش چه آدمی خواهد شد. البته این ضربالمثل، فقط در موردی صادق است که بعد از ۷ سالگی اول، هیچ برنامه ریزی مجددی روی فرد صورت نگیرد.
یک مثال میزنیم. اگر شما به کودک خودتان مرتبا بگویید تو لایق داشتن فلان چیز نیستی، تو اصلا شایستگی فلان کار را نداری و یا تو کلا آدم شایستهای نیستی ، این کودک دقیقا با همین جملات، برنامه ریزی میشود و هنگامیکه بزرگ شد هرگز خودش را شخص شایستهای برای هیچ چیز نمیداند و ممکن است این عدم شایستگی را به دیگران نیز منتقل کند.
چنین شخصی مرتبا در حال ثابت کردن این حقیقتِ دروغ است که شایسته نیست شایسته نیست شایسته نیست. به عبارتی دیگر، مرتبا در حال تخریب شخصیت خودش است. او اینکار را نه از روی آگاهی، بلکه توسط ناخودآگاهیاش انجام میدهد یعنی در حال اجرا کردن همان برنامههایی ست که به او داده شده است.
آیا راهی برای برنامهریزی مجدد وجود دارد؟
سوال خوبی ست. حالا اگر به هر دلیل، بخش ناخودآگاه ذهن ما، به صورت نامناسبی برنامه ریزی شده باشد آیا راهی هست که مجددا آنرا برنامهریزی کنیم؟ بله. به گفتهی دکتر بروس لیپتون، سه راه برای برنامه ریزی مجدد ما وجود دارد.
یک: القای ذهنی
دو: تمرین
سه: تکرار
برای اینکه ارزش تمرین و تکرار را متوجه شوید، یک مثال در مورد رانندگی میزنیم. آیا شما از روز اول که پشت فرمان اتومبیل نشستید یک رانندهی ماهر بودید؟ آیا میتوانستید ماشین را به دقت پارک کنید؟ قطعا نه. اما با تمرینهای زیاد و تکرار توانستید به مهارت برسید. کسب سایر مهارتها نیز به همین صورت، کاملا شدنی است و هیچ غیرممکنی وجود ندارد.
برنامهریزی مجدد، نه فقط در مورد مهارت عملی، بلکه در مورد مهارتهای احساسی نیز میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. مثلا اگر شما یک فرد خوشحال و بانشاط نیستید میتوانید از سه روش القا و تمرین و تکرار، استفاده کرده و تبدیل به یک شخص خوشحال شوید. وقتی مرتبا به خودتان القا کنید و با خودتان بگویید که من آدم خوشحالی هستم من آدم خوشحالی هستم، شاید این سوال برایتان پیش آید که من با چه کسی دارم حرف میزنم؟ پاسخ اینجاست که شما دارید با ذهنناخودآگاه خودتان حرف میزنید و آنرا برنامهریزی مجدد میکنید.
یکی از خصوصیات جالب ناخودآگاه این است که فرق بین دروغ و حقیقت را نمیداند و تحت تاثیر هرآنچه به او القا میشود قرار میگیرد. پس چرا ما از این خصوصیت جالب استفادهی مثبت نکنیم؟
وقتی ناخودآگاه شما تحت تاثیر جملات القایی مثبت قرار بگیرد آنگاه خوشحال بودن، جزئی از شخصیت جدید شما خواهد بود. ناگفته نماند که ناخودآگاه چیزی شبیه به یک فلش مموری است و یکی از راههایی که میتوان یک برنامه جدید روی آن ریخت، القا کردن است.
تکرار کردن نیز از دیگر روشهای برنامه ریزی ذهنی است. شما با تکرار کردن هر چیزی، یک عادت جدید در خودتان بوجود میآورید. این عادت، تبدیل به یک رفتار ناخودآگاه میشود و از آن به بعد بدون اینکه حتی به آن فکر کنید انجامش میدهید. دقیقا شبیه به همان مثال رانندگی.
یک قضیه هیجان انگیز در برنامه ریزی
طبق تحقیقات دکتر بروس لیپتون، شما قربانی ژنهای خود نیستید. برنامهریزی که طبیعت در ژنهای شما انجام داده است میتواند با برنامهریزی که خودتان از طریق سه روش القا-تمرین-تکرار انجام میدهید، تغییر پیدا کند.
میتوانید ژنهای خودتان را تغییر دهید. از شخصی با ژن افسردگی تبدیل شوید به شخصی با برنامهریزی مجدد خوشحالی.
در مورد بیماریهای جسمی نیز همین قضیه صادق است. تحقیقات ثابت کرده است که یکسوم از بیماریهای جسمی، توسط قرصهای بیاثر که به قرص شکر معروف است، درمان میشوند. اگرچه این قرصها کاملا بیاثر هستند اما باور به این قرصها باعث درمان افراد شده است. یا به بیانی دیگر اثر مثبتاندیشی باعث بهبودی شده است.
اگر اثر مثبت اندیشی تا این حد کارایی دارد، نظرتان نسبت به منفی نگری چیست؟ واقعیت این است که از نظر بیولوژیکی، تاثیر منفی نگری روی جسم بسیار قدرتمند است. همانطور که یک قرص شکر میتواند باعث شفای کامل یک بیمار شود، افکار منفی نیز میتوانند باعث بیماری یک فرد سالم شوند.
تاثیر استرس بر روی بدن
باهم یک مرور میکنیم. چرخهای را در نظر بگیرید که آغاز آن با افکار منفی و سپس استرس باشد. یعنی همین دو چیزی که ۹۰ درصد از شلوغی مطب دکترها را به خود اختصاص داده. ی استرس باعث ترشح هورمونی به نام کورتیزل میشود.
۱_ اولین دستوری که مغز از هورمون استرس میگیرد دستور احساس خطر است و سپس دویدن و فرار کردن. و میزان بیشتری خون به سمت عضلات پا و دست پمپاژ میشود تا شخص بتواند سریعتر فرار کند یا مقاومت کند. در نتیجه میزان خون رسانی بر دستگاه هاضمه کم میشود.
این یعنی وقتیکه هیچ خطری شما را تهدید نمیکند اما استرس بیخودی دارید در واقع مشغول کم کردن خونرسانی به دستگاه هاضمه خود هستید و دچار انواع و اقسام مشکلات، در بخش گوارشی بدن خودتان میشوید.
۲_ دومین تاثیری که استرس دارد، ضعیف کردن سیستم ایمنی بدن است در نتیجه، اکثرا احساس ضعف میکنید و مرتبا مریض میشوید. سیستم ایمنی بدن برای اینکه کارایی داشته باشد به انرژی نیاز دارد اما استرس، مانع از رسیدن انرژی به سیستم ایمنی شده و در واقع رویارویی شما با جهان اطراف را که پر از ویروسها و باکتریها ست سخت میکند.
۳_ تاثیر دیگری که استرس بر بدن فیزیکی انسان میگذارد این است که رشد سلولی را دچار اختلال میکند. بدن ما ماهانه یا چند ماه یکبار، میلیونها سلول قدیمی را از پوست گرفته تا سایر ارگانهای بدن، از دست میدهد و نیاز دارد که سلولهای جدید جایگزین سلولهای قدیمی شوند. حالا کمی فکر کنید اگر رشد و تکثیر سلولی بدن با مشکل مواجه شود چه فاجعهای رخ خواهد داد؟
وقت آن است که بیدار شوید و به استرس بگویید نه
وقت آن است که افکار منفی را از خود دور کنید، از شر استرس رها شوید و شروع به احیای بدن فیزیکی خود نمایید. کافی ست انرژی محیط پیرامون خود را از منفی به مثبت تغییر دهید تا تک تک سلولهای بدنتان بتوانند به خوبی کار کنند. چرا که این نقشهی ژنتیک شما نیست که تسلط کامل بر زندگی شما دارد بلکه پدیدهای به نام اپیژنتیک است که ورای ژنهای شما، عمل کرده و از آن دستور میگیرند.
به بیانی دیگر، ژنها تحت تاثیر فرایندهای محیطی، واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند. یعنی اپیژنتیک، ژنتیک را کنترل میکند. محیط و به خصوص نوع نگرش ما در زندگی، فعالیتهای ژنتیکی ما را تغییر میدهد.
میتوانید نگرش خودتان را تغییر دهید تا بر فعالیتهای ژنتیکی خود کنترل کامل داشته باشید. بنابراین از حالا به بعد به جای اینکه بگویید من قربانی ژنتیک خودم هستم، باید بگویید من قربانی اپیژنتیک خودم هست. یعنی برنامههای مغزی من توسط پندار، گفتار و کردار خودم برنامه ریزی میشوند. با نیک پنداری، نیک گفتاری و نیک کرداری به سلامتی و تندرستی خود کمک کنید.
منبع: مجله قرمز
انتهای پیام/