به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، دفاع مقدس در تاریخ کشورمان نقطه ای درخشان و مقطعی است که نشان داد مردم انقلابی ایران اسلامی همواره پای کار دفاع و حمایت از انقلاب هستند. جنگ در شرایطی به ایران تحمیل شد که نیروهای نظامی وضعیت مناسبی نداشتند و در وضعیت برابر با ارتش عراق نبودند.
جنگ در شرایطی به ایران تحمیل شد که ارتش وضعیت مناسبی نداشت، سپاه نیز تازه تاسیس شده بود. جنگ نه تنها ارتش و سپاه ایران را از هم پاشیده نکرد، بلکه ارتش در دوران جنگ به بازیابی قدرت خویش پرداخت. سپاه نیز از دوران دفاع مقدس با ایجاد و توسعه سازمان رزم، قدرت خود را افزایش داد.
در این دوران باشکوه و نورانی ستارگان درخشانی ظهور و بروز پیدا کردند که شاید اگر این دوران وجود نداشت؛ هیچگاه فرصت این ظهور و بروز به وجود نمی آمد. تمام روزهای دفاع مقدس سرشار از نام و نشان شهدای عزیز است، شهدایی که نورانیت خاصی دارند و سیره آنها باید سرمشق راه و چراغ گمراهی های زندگی ما باشد.
روزهای اسفندماه نیز با یاد و خاطره شهدای دفاع مقدس مزین شده که در این گزارش برشی از زندگی شهدای اسفندماه را می خوانید.
شهید حمید باکری که برادر کوچکتر شهید مهدی باکری است در آذرماه سال ۳۴ در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود. در سنین کودکی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیکل و اول دبیرستان را در کارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند.
حمید در سال ۵۵ ظاهراً برای تحصیل به خارج از کشور سفر میکند، ابتدا به ترکیه و از آنجا جهت گذراندن دوره چریکی عازم سوریه میشود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نویسی کرده و فقط یک هفته در کلاس درس حاضر میشود.
با سفر امام خمینی (ره) به پاریس، عازم آنجا میشود و از آن کشور جهت آوردن اسلحه به سوریه میرود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت کرده، جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در مراکز نظامی مشغول فعالیت میشود و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به عضویت این نهاد درآمد.
وی با فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی مسئول تشکیل و سازماندهی بسیج ارومیه شد. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت کرد. مدتی در شهرداری بصورت افتخاری در سمت مسئول بازرسی مشغول خدمت شد و چون کار اداری نتوانست روح بزرگ او را آرام کند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان را بعهده گرفت و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت.
شهید باکری برای مدتی از سوی جهاد سازندگی مسئولیت پاکسازی مناطق آزاد شده کردنشین در منطقه سرو را برعهده گرفت و سپس بعنوان مسئول کمیته برنامه ریزی جهاد استان تعییین شد؛ چون در هر حال جنگ را مسئله اصلی میدانست و میاندیشید که در جبهه مفیدتر است حضور دائمیاش را در جبههها از عملیات فتحالمبین شروع کرد.
در چندین عملیات مهم بعنوان فرمانده حضور داشت تا اینکه در تاریخ «ششم اسفندماه ۱۳۶۲» در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
سردار شهید حاج حسین خرازی اول شهریورماه سال ۳۶ در یکى از محلههاى مستضعفنشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوى کلم بدنیا آمد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعى به سربازى اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازى، فعالانه به تحصیل علوم قرآنى در مجامع مذهبى اقدام کرد.
در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی (ره) بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانهها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازى فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامى پیوستند. شهید خرازى از همان آغاز پیروزى انقلاب، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامى، مبارزه با ضد انقلاب داخلى و جنگهاى کردستان بود و لحظهاى آرام نداشت.
شهید خرازی در اوج درگیریها، به کردستان اعزام شد و در جایگاه فرماندهى گردان ضربت با رشادتهای مثال زدنی خود در آزادسازی شهر سنندج نقش موثری داشت. با آغاز دفاع مقدس پس از یکسال عازم جبهه های جنوبی شد و فرمانده اولین خط دفاعی ایران در دفاع مقدس شد.
او در عملیاتهاى مختلف همچون رمضان، والفجر ۴ و خیبر در سمت فرماندهى لشکر امام حسین (ع) تلاشهای بسیارى انجام داد. در عملیات خیبر ۱ دست او در اثر اصابت ترکش قطع و پیکر زخم خوردهاش به عقب فرستاده شد.
حاج حسین خرازی در بسیاری از عملیاتها مجروح شد، اما براى جلوگیرى از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمىشد به پشت جبهه انتقال پیداکند.
این سردار بزرگ در روز هشتم اسفندماه ۱۳۶۵ به دیدار معبود شتافت. رهبر معظم انقلاب در مورد ایشان مىفرمایند: «او (حسین خرازى) سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیرهاى از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانهروزى براى خدا و نبرد بىامان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهى فرود آمد و به لقاءالله پیوست».
شهید امیر حاج امینی یکی از شهدای معروف و مشهور دفاع مقدس است که همه او را با یک تصویر معروف می شناسند. او متولد سال پنجم دی ماه سال ۴۰ در روستای علیشار از توابع زرند ساوه است. با آغاز جنگ تحمیلی به دلیل قدرت بدنی بالای خود در سمت بیسیم چی لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) مشغول به کار شد، تا اینکه در دهم اسفندماه سال ۶۵ در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
عکس این شهید بزرگوار همان عکس معروفی است که در کشورمان بهعنوان سمبل شهید و شهادت در جمهوری اسلامی ایران مشهور شد.
همیشه وقتی میخواهند تصویری از شهید را به نمایش بگذارند، تصویر زیبای شهید امیر حاج امینی با آن عروج ملکوتی و آرامش در چهره و لبخند ملایم و زیبا بیش از هرچیز جلوهگر میشود.
این سردار سرافراز سپاه اسلام روز ۱۲ فروردین سال ۳۴ در شهرضای اصفهان بدنیا آمد. در سال ۵۲ مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت.
او پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت. فعالیتهای پررنگ انقلابی علیه رژیم پهلوی داشت. پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را انتخاب کرد.
با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس و قیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال میکرد تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
شهید همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقه کردستان که بخش هایی از آن در چنگال گروهک های مزدور گرفتار شده بود، اعزام شد. پس از شروع جنگ تحمیلی او به همراه حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی سپاه پاسداران مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (ص) را تشکیل دهند.
سال ۶۱ بود که عازم جنوب لبنان شد تا مردم مسلمان این منطقه را یاری کند، پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت. با شروع عملیات رمضان در ۲۳ تیر همان سال در منطقه «شرق بصره» فرماندهی لشکر ۲۷ حضرت محمد (ص) را برعهده گرفت. البته شهید همت، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر ۲۷، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) بود، را برعهده داشت.
این شهید گرانقدر سرانجام در غروب ۱۷ اسفندماه سال ۶۲ در محل تقاطع جادههای جزایر مجنون شمالی و جنوبی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید برونسی سوم شهریورماه سال ۲۱ در روستای «گلبوی کدکن» توابع تربت حیدریه بدنیا آمد. سال ۱۳۵۲ پس از آشنایی با یکی از روحانیون مبارز با درسهای آیتالله خامنهای آشنا شد و از آن پس دل در گرو جهاد و انقلاب نهاد.
پس از پیروزی انقلاب به صورت افتخاری به سپاه پاسداران پیوست، با آغاز درگیریهای کردستان به پاوه رفت و با شروع جنگ تحمیلی در شمار نخستین کسانی بود که خود را به جبهههای نبرد رساند.
او در عملیات فتح المبین بهعنوان فرمانده گردان خط شکن از ناحیه کمر مجروح شد. با شروع عملیاتهای والفجر ۳ و ۴ بهعنوان معاونت تیپ ۱۸ جواد الائمه (ع) در تمامی مراحل آنها شرکت داشته و گردانهای خط شکن را رهبری میکرد و در عملیاتهای خیبر، میمک و بدر فرماندهی تیپ را برعهده داشت.
سرانجام او در بیست و سوم اسفندماه سال ۶۳ در پاتک دشمن با اصابت ترکش خمپاره به بدن مطهرش شهید شد.
سردار کریمی در سال ۳۶ در قهرود کاشان چشم به جهان گشود. دوران تحصیل ابتدایی را در این روستا به پایان رسانید و سپس وارد هنرستان شد. بعد از اخذ دیپلم در رشته نساجی، به سربازی رفت. پس از فرمان امام خمینی خدمت سربازی خود را رها کرد و با پیوستن بهصف مبارزین در راه پیروزی انقلاب فعالیت داشت.
سال ۱۳۵۸ به هنگام تاسیس سپاه کاشان به عضویت این نهاد درآمد و در قسمت اطلاعات مشغول به خدمت شد.
تابستان سال ۱۳۵۹ داوطلبانه برای مبارزه با ضدانقلاب به کردستان رفت. شهید کریمی بعدها همراه سردار جاویدالاثر متوسلیان و شهید چراغی به جبهههای جنوب عزیمت کرد و بهعنوان مسئول اطلاعات عملیات تیپ محمد رسول الله (ص) به فعالیت خود ادامه داد.
در عملیات والفجر مقدماتی بهعنوان مسئول اطلاعات سپاه ۱۱ قدر (که تازه تشکیل شده بود) معرفی شد و مدتی مسئولیت فرماندهی تیپ سوم سلمان از لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) تهران بزرگ را برعهده داشت.
پس از شهادت شهید همت در عملیات خیبر، فرماندهی لشکر را عهده دار شد. شهید کریمی سرانجام در بیست و چهارم اسفندماه سال ۶۳ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش با آب دجله وضو ساخت و نماز عشق را به قد قامت شهادت ایستاد.
شهید مهدی باکری در آخرین روز فروردین ماه سال ۳۳ در میاندوآب چشم به جهان گشود. پس از ورود به دانشگاه مرحلهی جدیدی از زندگی علمی و سیاسی او آغاز شد. در همان سالها به طور جدی پا در عرصهی مبارزات سیاسی و انقلابی گذاشت. در این باره نقش او و دوستانش در برپایی تظاهرات شهر تبریز در پانزدهم خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ بسیار موثر و حساس بود.
همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی به ادارهی امنیت برده شد. در سال ۱۳۵۶ بهعنوان افسر وظیفه به خدمت سربازی رفت و به تهران مأمور شد. در بحبوحهی انقلاب مهدی به فرمان امام از پادگان گریخت و به ارومیه بازگشت. با پیروزی انقلاب شهید باکری نقشی فعال در سازماندهی سپاه داشت. مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.
او در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و روز بعد از عقد به سوی جبهه شتافت. در منطقهی غرب سمت فرماندهی سپاه را بهعهده گرفت.
مهدی پس از شرکت در عملیاتهای مختلف و پاکسازی ضد انقلاب، به منطقهی جنوب کشور رفت و معاونت تیپ نجف اشرف را عهده دار شد. در عملیات فتحالمبین، در منطقهی رقابیه از ناحیه چشم مجروح و پس از بهبود به جبهه بازگشت.
پس از آزادسازی خرمشهر دوباره مجروح شد. با تشکیل تیپ عاشورا فرماندهی این تیپ را به عهده گرفت. سرانجام در عملیات خیبر که در جزیره مجنون صورت گرفت، با اصابت گلولهای به سرش به سختی مجروح شد و هنگام بازگشت به عقب موشکی به قایق آنها اصابت کرد و پیکر مطهر او بههمراه همرزمانش راهی دریا شد.
مهدی طلوع وند
انتهای پیام/
وای بر شما داعشیها اگر شهید همت بود .اگر باکری بود.اگر خرازی بود.وای اگر احمد متوسلیان بود.اگراحمد کاظمی بود. اگر صیاد شیرازی بود .اگر شهید زین الدین بود .وای برشما چریکهای داعش اگر مصطفی چمران بود .اگر عبدالرسول زرین بود . ولی اسوده بخوابید چون حاج قاسم خار مادرشونو ب عزاشون نشوند.
دارنعطرحضورشانونورهدایتشانپراکندهمیشود
کاشاسامیهمهشهداکمنامجنگمخصوصاعملیات
فاورانشانمیدادن
روحشان شاد و یادشان گرامی♥️♥️♥️
روحشان شاد♥️♥️♥️
علیرضا سلیمانی
انشاا..... باز هم از این شیر مردان بنویسید
ممنون
انشالله عاقبت ما هم ختم به شهادت شود
مفقودالاثر شدن
در حین انجام عملیات بدر و در حالیکه نیروهای عراقی با محاصره کامل لشکر سربازان تحت امر مهدی باکری در جزیره مجنون در حال زدن تیر خلاص به سربازان مجروح باقیمانده بودند، احمد کاظمی و محمود دولتی با بیسیم از وی میخواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله ۷۰۰ متر و رسیدن به فضای میان خط اول و خط دوم حمله، جان خود را نجات دهد، ولی این درخواستها، با پاسخ منفی باکری همراه بود تا آنکه بر اثر اصابت تیر مستقیم نیروهای عراقی، کشته شد.[۱]
سپس گروهی برای بازگرداندن پیکر باکری اقدام کردند، اما هنگام انتقال پیکر وی، قایق آنها هدف اصابت شلیک مستقیم آر پی جی نیروهای عراقی قرار گرفت و در اروندرود غرق گردید. پیکر وی و سایر سربازانش، هیچگاه یافت نشد
کارتون درسته
انگار سالیان سال است که از میان ما رفتی واقعا جایت خالیست
چه شبها در روستا در سکوت ده می آمدی برای سله رحم ودر سکوت همان شبها بازمیگشتی ولی دلمان خوش بود به همان آمد رفتن بیصدایت ولی همین که بویت را حس میکردیم یک دنیا بوددلگرمیمان روحت شاد ما را هم صدا بزن
یادتون رفت از جانشین فرمانده لشکر قدس گيلان شهید املاکی یاد کنید
هم او کم هروقت یاد ماسک می افتیم ناخواسته از شهید املاکی تصویری در ذهن ما تجلی میکند که ماسکش را به یک رزمنده دیگر که مجروح شده می دهد
چقدر تصویرت رو دوست دارم حاج قاسم
ممنون از اینکه حاج قاسم رو جلوی چشمان می آورید و صداش رو پخش می کنید. حاج قاسم آرامش بخش است.
روحپاکشانشاد.صلوات
آنان سر دادند تا ما پا بگیریم از پای افتادند تا مأوی بگیریم .دستهای پاک را امام حسین (ع) می پذیرد . اما دستهای ناپاکی که خود را طلب کار از نظام مقدس جمهوری اسلامی می دانند تو خون مردم است .
اللهم صلِّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
آمین یا رب العالمین
بِکَرَمِکَ یا اَکرمَ الاَکرَمین
برحمتک یا ارحم الراحمین
شادی روحشان صلوات.
ما مدیون خون پاک شهدا هستیم و شهدا با خون خود شعار "استقلال آزادی جمهوری اسلامی " را معنی کردند.
روحشان شاد و یادشان همیشه در دل ها زنده باد.
باور کنیم که این سرزمین مهد مجاهدان راه خداست. خدایا، شکر که در این خاک عزیز هستیم. به آبروی این مجاهدان فی سبیل الله این مملکت عزت آفرین و شهیدپرور را از هرگونه آسیب، بیماری، تجاوز دشمنان بدور بفرما! آمین