پایان وحشتناک موسولینی

تابستان ۱۹۴۳ بود که آمریکایی‌ها، سیسیل را گرفتند و جبهه دشمنان داخلی موسولینی را - که اکثریت‌شان چریک‌های چپ بودند - تقویت کردند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، رژیم فاشیستی بخشی از ایتالیا را از دست داد و بعد از مدتی مقاومت، پس از حدود دو دهه سیطره سقوط کرد. خود موسولینی هم که به تنگنا افتاده بود و همه راه‌ها را بسته می‌دید تصمیم به فرار گرفت. اما چریک‌ها پیش از خروج او از کشور پیدا و شکارش کردند و زیر مشت و لگد کشتند.

پایان وحشتناک موسولینی

«معمولا موسولینی را با فاشیسم به یاد می‌آوریم، اما می‌گویند او سال‌های جوانی‌اش سوسیالیست بود و برای نشریات چپ می‌نوشت. در گذر از تجربیات بعدی زندگی‌اش از این محافل فاصله گرفت و راه خود را از همفکران سابق جدا کرد. زمان جنگ اول جهانی در ارتش کشورش ایتالیا جنگید و همان جا بود که هسته اولیه فاشیست‌ها را از مردان ناراضی و ستیزه‌جو شکل داد. این اصطلاح از واژه فاشو، به معنی «یک دسته» ساخته شده بود که هم در زبان ایتالیایی یکدلی و یکپارچگی را در ذهن تداعی می‌کرد و هم به واژه لاتین مشابهی اشاره داشت که اصل و منشا آن به امپراتوری روم باستان برمی‌گشت.

فاشیست‌ها در آغاز فقط گروه کوچکی از ناراضیان بودند، اما در تغییر و تحولات بعدی ایتالیا شمار بیشتری را دنبال خود کشیدند و به متن حوادث قدم گذاشتند. از آنجا که بحران‌های اقتصادی سال‌های بین دو جنگ و از آن مهم‌تر معاهدات بد و غیر منصفانه‌ای که فاتحان جنگ اول، امضا و بر اجرای آن توافق کرده بودند بسیاری از جوامع را آشفته و سرخورده کرده بود، بستر مساعدی برای ظهور و نقش‌آفرینی احزاب و چهره‌های افراطی و ستیزه‌جو وجود داشت. مردان عاقل و معتدل به حاشیه رانده می‌شدند و کمتر کسی به حرف‌ها و برنامه‌ها و دلسوزی‌های آنان اعتنا می‌کرد. موسولینی و فاشیست‌های ایتالیا که او آنان را رهبری می‌کرد نمونه تمام‌عیار این فعل و انفعال بودند. البته محافل بانفوذ ایتالیا و آن اقلیتی که جریان ثروت را در این کشور به دست داشتند هم از موسولینی حمایت می‌کردند، زیرا از نگاه آنان او می‌توانست از تبدیل‌شدن ایتالیا به کشوری کمونیستی جلوگیری کند.

اما موسولینی از حد و مرزی که آنان احتمالا در ذهن داشتند فراتر رفت. گام به گام نهاد‌های قانونی و مراکز تصمیم‌گیری را از آن خود کرد و سرانجام قدرت را در دست و انحصار خود گرفت. فاشیست‌ها با سانسور و سرکوب به جان مطبوعات افتادند و نشریات را یا تعطیل یا عقیم کردند، اتحادیه‌ها و تشکل‌ها را یک‌جا از کار انداختند و جلوی فعالیت تمام احزاب دیگر ایتالیا را گرفتند. شماری از آن‌هایی را که تسلیم‌شان نمی‌شدند کشتند و بسیاری دیگر را هم شکنجه و زندانی یا تبعید کردند (کارلو لِوی، نویسنده کتاب «مسیح هرگز به اینجا نرسید» یکی از همین تبعیدی‌ها بود.)

موسولینی در سخنرانی‌های خود همه مرام و مسلک‌ها را بی‌اعتبار و دروغ می‌شمرد و از «ضرورت‌ها» و «واقعیت‌ها» حرف می‌زد. می‌گفت ایتالیا به رهبری لایق و جسور نیاز دارد تا ملت را متحد و اقتصاد را منظم و بازسازی کند. او در تحقق این هدف - دست‌کم به ظاهر - به موفقیت‌هایی هم دست یافت، اما ایتالیا بهای سنگینی برای آن پرداخت. فاشیست‌ها تا نیمه‌های جنگ دوم جهانی هم بر اوضاع مسلط بودند و موسولینی تا جایی که می‌توانست یکه‌تازی کرد. اما ضد حمله متفقین شرایط را تغییر داد. تابستان ۱۹۴۳ بود که آمریکایی‌ها، سیسیل را گرفتند و جبهه دشمنان داخلی موسولینی را - که اکثریت‌شان چریک‌های چپ بودند - تقویت کردند. رژیم فاشیستی بخشی از ایتالیا را از دست داد و بعد از مدتی مقاومت، پس از حدود دو دهه سیطره سقوط کرد. خود موسولینی هم که به تنگنا افتاده بود و همه راه‌ها را بسته می‌دید تصمیم به فرار گرفت. اما چریک‌ها پیش از خروج او از کشور پیدا و شکارش کردند و زیر مشت و لگد کشتند (۲۷ آوریل ۱۹۴۴). بعد هم به قول رابرت پالمر «جسدش را، چون خوک سر بریده‌ای به دار آویختند» و به نمایش عموم گذاشتند.»

منبع: اعتماد

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.