به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، آخرین روزهای تیرماه سال ۶۷، ایران چند روزی است که قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته و این طور که به نظر میرسد قرار است تا جبههها آرامتر شده و کشورمان روی صلح و آرامش ببیند؛ اما غافل از اینکه در آن سوی مرزها منافقین به عنوان پیاده نظام صدام و رژیم بعثی عراق بیکار ننشسته اند و در حال طراحی یک توطئه هستند.
برای توضیح درباره عملیات مرصاد باید ابتدا موقعیت جبهههای نبرد حق علیه باطل در تابستان ۶۷ را بررسی کنیم. در آن روزها ایران با انجام چندین عملیات موفق توانسته بود تا شبه جزیره فاو، جزایر مجنون و بخش عمدهای از شلمچه را در اختیار قرار بگیرد که باعث شد ایران در آن زمان در موضع بالاتری نسبت به عراق قرار داشته باشد. این موضوع را میتوان ناشی از آن دانست که ایران توانسته بود در آخرین ماههای جنگ تحمیلی با طراحی استراتژیهای مشخص اما سرّی سکان جنگ را در اختیار بگیرد و با آرایش نظامی مدون، عراق را در تهاجم به مرزهای کشورمان ناکام بگذارد.
ایران در این شرایط قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت تا آتش بس بین ایران و عراق جاری شود. اما صدام که از همان روزهای نخست به دنبال مکر و حیله برای پیشبرد اهداف خود بود در خلال پذیرش قطعنامه به نیروهای منافقین دستور داد تا عملیاتی را بر علیه ایران انجام دهند.
این گونه بود که صدام در تیر ماه ۶۷ در یک سخنرانی تلویزیونی اعلام کرد: «بعد از مدتی خواهید دید که چگونه منافقین به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همینطور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید.»
این سخنان بوی توطئه میداد و به صورت چراغ خاموش خبر از طراحی یک توطئه را به ذهنها میرساند. طبق اعلام برخی از منابع دو روز پس از پذیرش قطعنامه یعنی در ۲۸ یا ۲۹ تیرماه مسعود رجوی سرکرده منافقین به نزد صدام رفت تا در این باره صحبت کنند. حاصل این جلسه توافق برای حمله منافقین به ایران بود، اما با یک شرط و آن هم تامین تجهیزات از سوی عراق و صدام.
صدام هم قول تامین مالی و تجهیزاتی را به منافقین داد تا شاید آنها بتوانند کاری که او نتوانسته بود در سال ۵۹ انجام بدهد را این بار و پس از آتش بس انجام دهند.
بامداد یکم مردادماه ۶۷ است. مسعود رجوی سرکرده گروهک تروریستی منافقین جلسهای را با حضور اعضای این گروهک در پادگان اشراف عراق برگزار میکند. اعضا متعجب به جلسه میآیند، چرا که دلیل جلسه از پیش اعلام نشده و فقط عنوان شده که قرار است تا تصمیمات مهمی در این جلسه گرفته شود. رجوی در این جلسه به همه اعلام کرد که قرار است تا سومین عملیات خود را علیه ایران انجام دهد و از مهران تا تهران پیشروی کند. او حتی به صدام قول داده بود که پس از ۳۳ ساعت در تهران باشد. البته وعده قطعی او به صدام این بود که حداقل تا همدان پیشروی کند.
حالا باید نیروها و تجهیزات مورد نیاز برای عملیات فراهم میشدند تا پازل اهداف شوم رجوی در خیانت به ایران تکمیل شود. طبق آمار مطرح شده در منابع تاریخی، منافقین در این عملیات با استفاده از استعداد و نیروی انسانی بیش از ۵ هزار نفر نیروی پیاده در ۳۰ تیپ رزمی شروع به عملیات کردند. در کنار این ۳۰ تیپ رزمی، دو گردان نفرات پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ادوات و پشتیبانی رزم نیز فراهم شده بود.
استعداد رزمی این نیروها هم که به طور کامل از سوی نیروهای بعثی تامین میشد، شامل ۱۲۰ نفربر کاسکاول برزیلی، حدود ۴۰ توپ ۱۲۲ م. م. یک هزار قبضه آر پی جی ۷، ۲۴۰ قبضه خمپاره، ۲۰ فروند توپ ۱۰۶ م. م.، ۶۰ قبضه مسلسل دوشکا و یک هزار دستگاه خودرو را شامل میشد.
دوباره به جلسه یکم مردادماه باز میگردیم. مسعود رجوی پس از تهییج احساسات منافقین در حساسترین بخش از سخنانش در این جلسه میگوید بر اساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید… کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اِشِل یک ابر قدرت است؛ چون فقط یک ابر قدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند… از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد… علاوه بر آن، ضدهوایی و موشک سام ۷ هم که داریم… هوانیروز عراق تا سر پل ذهاب به همراه ستونها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید، چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند.
سه روز بعد از این جلسه یعنی در چهارم مردادماه نیروهای ساماندهی شده؛ حرکت به سوی ایران را آغاز میکنند. اما در این روزها عراق هم با حمله به جبهه جنوبی ایران حواس رزمندگان ایرانی را دوباره پرت کرد تا منافقین به راحتی از جبهه غرب به سمت پایتخت پیشروی کنند. در این زمان مناطق مهمی همچون مهران، دهلران، پلهای فلزی کرخه و نادری و ۴۰ کیلومتر از جاده آسفالته اهواز خرمشهر توسط نیروهای عراقی اشغال شده است.
بامداد روز چهارم مردادماه، حرکت نیروهای منافقین از جبهه غرب به سوی ایران اسلامی آغاز میشود. منافقین با استفاده از توان اطلاعاتی آمریکا از این مطمئن بودند که نیروی مقتدری در مقابلشان نیست و به راحتی میتوانند استراتژی پنج مرحلهای خود تا تصرف تهران را اجرایی کنند. متاسفانه این اطلاعات دقیق بود، فرماندهان ایرانی که از جنوب و جنوب غرب کشور احساس خطر میکردند بیشتر نیروهای خود را به سوی این مناطق اعزام کرده بودند و بدبینترین آنها هم این پیش بینی را نمیکرد که شاید از جبهه غرب حملهای علیه ایران انجام شود.
پرویز فتاح که آن روزها از نیروهای کادر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود آن روزها را چنین روایت میکند؛ منافقین در این عملیات به ما شبیخون زدند و در لباس بسیجی و با پرچم ایران به ما حمله کردند. آنها حتی در مکالمات خود فارسی حرف میزدند. البته منافقین به زعم خود برنامه ریزی درستی داشتند، اما در گردنه چهار زبر متوقف و نابود شدند. ما در ابتدا اصلا برنامهای برای مقابله با اینها نداشتیم؛ چرا که شناسایی کرده بودیم که به محور گیلانغرب هم پاتک بزدند؛ پس رفتیم تا با آنها مقابله کنیم. حتی در این عملیات نخستین آرپیجی زن را خود من برای عملیات بردم و حتی شایعه شهادت من را هم در رادیوی خود منتشر کردند، اما به فیض خدا من زنده ماندم.
همین طور که از این سخنان مشخص است، نیروهای منافقین با نام ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات فروغ جاویدان با استفاده از روشهای ایذایی و با لباسهای بسیجی به مناطق و شهرهای مسکونی غرب کشور حمله کردند. در این راه نیز با تصرف مناطقی همچون قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلامآباد غرب با سرعت زیاد توانستند تا عمق ۱۴۵ کیلومتری خاک ایران پیشروی کنند، آن هم بدون اینکه کسی جلوی آنها را بگیرد.
نیروهای منافقین تا تنگه چهار زِبَر پیشروی کرده بودند تا اینکه به طور کاملا اتفاقی با رزمندگان گردان قمر بنی هاشم تیپ ۱۲ قائم سپاه سمنان که در آن موقعیت حاضر بودند رو به رو شدند. رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این موقعیت که در ۳۵ کیلومتری کرمانشاه قرار داشت با احداث مواضع دفاعی، راه منافقین را سد کردند. البته مردمی که از ترس منافقین از غرب به سوی مرکز کشور در حال فرار بودند هم در کند شدن حرکت منافقین موثر بودند، چرا که ترافیک بالا این کار را برای منافقین سخت کرده بود.
سردار سرتیپ پاسدار اسدالله ناصح از فرماندهان سپاه پاسداران در عملیات مرصاد بخشی از مشاهدات خود را چنین روایت می کند: آنها تا اسلام آباد را درست آمدند، در این زمان بندی قرار بود که آنها تا ساعت چهار و نیم بعد از ظهر از مرز رد شوند که این طور هم شد، مقاومتی هم نبود، چون شهر سرپل ذهاب سقوط کرده بود، لذا تنها مسیر را ادامه دادند. منافقین طبق برنامهریزی باید به اسلامآباد و بعد به کرمانشاه میرفتند، در تقسیم بندی خود سه گردان را مشخص کرده بودند که آقای جهانگیر بیاید و خط را پاکسازی کند تا نهایتاً خودشان را به اسلامآباد برسانند. قرار بود به محض اینکه کرمانشاه را گرفتند آنجا جمهوری دموکراتیک را اعلام کنند و بعد از آنجا عملیات را به سمت همدان و قزوین ادامه دهند.
درگیری بین منافقین و رزمندگان ایرانی ادامه داشت تا اینکه بالگردهای پایگاه یکم کرمانشاه هوانیروز ارتش بر فراز منطقه به پرواز در آمدند تا منطقه را پایش کنند. در یکی از این بالگردها، امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی به عنوان فرمانده این عملیات حضور داشت. بالگردهای کبرای هوانیروز طی چندین سورتی پرواز ستون زرهی منافقین را تار و مار کردند. البته بالگردهای کمکی هم از سایر پایگاه های هوانیروز ارتش مانند پایگاه هوانیروز تبریز حضور داشتند و عملیات کردند.
روز سوم مقابله با منافقین بدین شکل انجام شد که نیروهای پیاده تحت حمایت نیروی هوایی ارتش وارد منطقه شده و منافقین را محاصره کردند. در این محاصره بیش از چهار هزار و هشتصد نفر از منافقین و تمام تجهیزات آنها نابود شد.
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانه خود در تاریخ سوم مرداد ۶۷ نوشته است که؛ «ناگهان خبر رسید که عراق از تنگه پاتاق گذشته و به طرف کِرِند پیش میرود و سپس اعلام شد که نیروهای منافقیناند. اندکی بعد خبر رسید که نزدیک اسلامآباد رسیدهاند و درگیرند. شب آقای دانش راد خبر داد که عوامل نفوذی منافقین در اسلامآباد جنگ روانی راه انداخته و مردم و نیروها را مضطرب کردهاند. خبرها ضد و نقیض است. بعضی میگویند با تانک و نفربر به اسلامآباد رسیدهاند و برخی میگویند عوامل نفوذی آنها هستند.
آقای حسنی سعدی آمد. گزارش شکست اخیر در جبهه مرکز شمال را داد. مدعی است نیروها خوب مقاومت کرده، ولی دشمن با ۹ لشکر مجهز حمله کرده و نبرد نابرابر بوده و از اینکه مورد اهانت از طرف مردم و ائمه جمعه قرار گرفتهاند، ناراحت است.
آخر شب هنگام خوابیدن، از اطلاعات قرارگاه نجف آمدند و پیشنهاد کردند که محل اقامتم را به خاطر احتمال اقدامات ضدانقلاب در رابطه با نفوذ منافقین در منطقه تغییر دهم؛ قبول نکردم. آقای [محمد جواد] لاریجانی [معاون اروپا و آمریکای وزارت امور خارجه]، تلفنی درباره سیاست مذاکره آقای ولایتی در سازمان ملل مشورت کرد که دست او را در محدوده سیاستهای مشخص شده باز گذاریم.»
آیت الله هاشمی رفسنجانی یک روز بعد یعنی چهارم مردادماه در خاطرات خود می نویسد: « نیروهای ما در سه راهی شرق اسلامآباد هستند و در طرف باختران به جای دیروز برگشتهاند و شب مقداری جلو رفته بودند. معلوم میشود منافقین نیروی تازه وارد کردهاند. نیروی زیادی برای این اقدام خود به داخل ایران آوردهاند و اسرای آنها گفتهاند که بنا داشتهاند از محور سنندج هم بیایند و از دو محور به طرف تهران حرکت کنند؛ خیلی تصمیم احمقانهای است. لابد متکی به تحلیلهای جاهلانه و اطلاعات ناقص چنین اشتباهی کردهاند و فرصت خوبی به وجود آمده که در اینجا آنها را منهدم کنیم و شرشان را کم کنیم. به نیروی هوایی و هوانیروز گفته شد که امروز در انهدام آنها توان کامل را به کار گیرند.
آقای شمخانی اطلاع داد یکی از منافقین با حالت استیصال با ماشین معمولی خودش را به خاکریز زده که هلاک شده و نقشهای از ماشین او به دست آمده که نشان میدهد برنامه منافقین این بوده که در چهار مرحله به باختران، همدان، تاکستان و تهران بروند که نشان احمقی و غرور آنها است. مهدی خودمان رفت و از خط بازدید کرد و آمد و گفت آن نقشه را در آنجا دیده است.»
امیر شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، فرمانده عملیات مرصاد نیز در خاطرات خود از عملیات مرصاد این چنین روایت کرده است: «شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابهجایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم.
نیمه شب چهارم تیرماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است. ساعت ۵ به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تاکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چارهای نداریم هلیکوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلی کوپتر ۲۱۴ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم.
صبح روز پنج مرداد عملیات با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروههای مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه پاسداران نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی میتوانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه بردند و بعضیهایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود، اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند. حالا من از این عملیات نتیجه میگیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر میکند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود.
خداوند میفرماید: بجنگید تا آن کفار که من میخواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده میدهد تا آنها را خوار کند و به شما پیروزی وعده میدهد و قلبهای شما را شفا بخشد. کدام قلبها؟ قلبهایی که قبل از این عملیات گرفته و غم زده بود. رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان برای همیشه گره خورده بود. امام خمینی (ره) اشارهای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود برای رزمندگان اسلام که سالها فداکاری کرده بودند. در حالی که هشت سال تلاش شده بود؛ بعد از آن ما دلمان میخواست به صورتی دیگر نبرد تمام میشد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دستهجمعی بدترین و خبیثترین دشمنانمان به دست ما، موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد و پایان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام گرفت.»
اینگونه بود که منافقین چنان درس عبرتی گرفتند که دیگر تا امروز جرات نکردند که کوچکترین تجاوزی را به مرزهای ایرانی انجام دهند. البته چند سالی است که منافقین با انتقال به تیرانا پایتخت آلبانی پشت صفحات فضای مجازی پنهان شده اند و جرات عرض اندام در فضای واقعی را ندارند.
انتهای پیام/
میگفت که تو این جنگی که داشتیم انجام میدادیم تو کل این۸سال انجام ندادیم با۷هزار نفر حمله کردن ما با ۲۰۰هزار نفر نیرو نتونستیم جلوشو بگیریم و ۵۵هزار نفر تلفات دادیم
میگفت خیلی لجباز بودن هرچی با موشک میزدیم با بالگرد میزدیم با توپ یا تانک میزدیم هیچی جلو دارشون نبود اینکه تو چند روز ۱۵۰ کیلومتر جلو بیای خیلی حرفه
فامیلمون میگفت فقط با جنگنده ها که تونستیم بمب بارونشون کنیم شد جلوشونو بگیریم میگفت خیلی از زنای ایرانی تجاوز کرده بودن بیشرفا
از صدام هم خیلی خطرناکتر بودن
أللّهُمَّ انصُرِ الإسلَامَ وَ أهلَهُ وَ اخذُلِ الکُفرَ [وَ النِّفاقه ] و أهلَهُ. أللّهُمَّ انصُر جُیُوشَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ ارحَم زَعِیمَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ أیِّد وَ سَدِّد قَائِدَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّهُمَّ عَجَّل لِوَلیِّکَ الفَرَجَ وَ العَافِیةَ وَ النَّصرَ وَ اجعَلنَا مِن أعوَانِهِ وَ أنصَارِهِ وَ شِیعَتِهِ. بِمَنِّکَ وَ جُودِکَ و کَرَمِکَ یَا أرحَمَ الرَّاحِمِینَ.
یادی کنیم از سردار میرزا محمد سلگی که علیرغم اینکه جانباز بودند و هر دو پایشان را از دست داده بودند در عملیات مرصاد، مردانه ایستادند و تنگه چهارزبر را به آخرین سد در برابر منافقین تبدیل کردند.
روحشان شاد و قرین رحمت الهی باد.
بوی غم کرببلا میدهد
سی دومین سالگرد شهادتت مبارک دایی مهربانم
توکل ایمان خودباوری
بنده حقیر در۶۷/۴/۳۱ دریک پاتک دشمن در منطقه عملیاتی کوشک اسیر شدم این جانب به مدت ۳۸ماه معادل ۱۰۹۵روزدرجبهه های جنگ حضور داشته ام .ودرپایان جنگ اسیر شدم
عبدالمجیدسجادیان آزاده و جانباز هشت سال دفاع مقدس از بوشهر
البته فکر کنم طراح عملیاتشون اون موقع نقشه رو به جایه اینکه به سمت غرب بگیره (یعنی آلبانی امروز) به سمت شرق گرفته بوده خخخخخخخخخخ خیلی خنگن