به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، شام غریبان مراسمی است که در غروب روز عاشورا برگزار میشود و عزاداران با روشن کردن شمع به عزاداری میپردازند.
در مراسم شام غریبان خادمان حرم علی بن موسی الرضا (ع) دور تا دور یکی از بزرگترین صحنها شمع به دست میایستند و یکی در وسط نوحه میخواند. مردم هم با خادمان همراه میشوند شمع به دست میگیرند. یک سینی بزرگ هم وسط صحن میگذارند که با شن پر شده و شمعهای روشن را در آن فرومیکنند.
شاعران آیینی کشورمان هم اشعاری برای عصر روز عاشورا که از آن با عنوان شام غریبان یاد میشود سروده اند که از جمله آنها میتوان به علی انسانی.سعید بیابانکی،حسن کردی و احد ده بزرگی اشاره کرد.
علی انسانی
دردها هست، ولی فرصت گفتاری نیست
عازمم قافله را قافله سالاری نیست
بگذارید بمانم به برش یک امشب
تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست
پای یک طفل نبینی که پر از خون نشده
دیده بگشا که به باغت گل بی خاری نیست
بر تو هر زخم تنت گریه کند گریۀ خون
کس نگوید زغمت دیدۀ خونباری نیست
غم اطفال فراری به بیابان چه خوری
عمه با ماست نگویی که مددکاری نیست
آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان لیک
غیر تب بر سر بیمار، پرستاری نیست
سعید بیابانکی
همین که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
نظاره کرد چو «شمس الشّموس» بیسر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت
جهان برای همیشه سیاه شد، چون شب
ز چشمهای ترش هرچه داشت کوکب ریخت
چه بود نیّت ناآشکار ساقی غم؟
که جام زینب غمدیده را لبالب ریخت
کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت
زبانههای کلامش به جان دمسردان
شرارهها شد و آتشنشانی از تب ریخت
اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمیرسند به آن اشکها که زینب ریخت
حسن کردی
ناگهان دشت بلاخیز پر از هلهله شد
کوفه با شام سر غارت ما یک دله شد
تب غارت به همه دشت سرایت میکرد
با سرت خولی نامرد تجارت میکرد
از خدا بی خبران هیچ ندارند احساس
معجرم دل نگران است کجایی عباس؟
آتش و دود که سمت حرمت میآمد
نیزهای بود که سمت حرمت میآمد
جای یک نیزه به پهلوی سکینه میسوخت
خیمه در آتش کینه مدینه میسوخت
دست از جیب خیانت همه بیرون کردند
گوشها را به خشونت پر از خون کردند
هر که در غائله بی بهره ز گودال شده
دست او طالب ارزانی خلخال شده
در هیاهوی حرم پیرهنت را بردند
نیمه شب بود عقیق یمنت را بردند
قطرهای آب حرم را چه مشوش کرده
این رباب است سر قبر علی غش کرده
گرد خیمه خبر تلخ تری میگردد
نیزه حرمله دنبال سری میگردد
وحید قاسمی
لشکری آمده تا سهم غنیمت ببرد
از تنی غرق به خون جامه به غارت ببرد
از سراشیبی گودال سرازیر شدند
با هم از بخت بد قافله درگیر شدند
بابت جنگ جمل کسب غرامت کردند
سر عمامه آقام قیامت کردند
خارجی گفته به او، شایعه سازی کردند
به عبای نبوی دست درازی کردند
چشم بر هم نزده! خُود و سپر را بردند
دست شان هر چه رسید از تن آقا بردند
چکمهای آمد و خندید به پرپر زدنش
با سر نیزه درآورد زره را ز تنش
قصهای تلخ، سرانجام خوشی میگیرد!
دشنهای اجرت مظلوم کُشی میگیرد
دست از این پیرهن ارثیه بردار، سنان!
مادرش دوخته با زحمت بسیار، سنان!
خولی خیر ندیده چه خیالی داری؟
کوفی چشم دریده چه خیالی داری؟
خورجین دست گرفتی سر گودال چرا؟
ماندهای خیره بر این زخمی بد حال چرا؟
حرمله زیر سر توست به ولله ببین!
پشت خیمه چقدر نیزه فرو رفته زمین!
ساربان منتظر رفتن لشکر مانده
گوشهای منتظر فرصت بهتر مانده
هر کسی سهم نبرده ست بهم میریزد
بی نصیب از تن عریان، به حرم میریزد
وقت تاراج حرم، کار به جنجال کشید
خاک عالم به سرم! کار به خلخال کشید
احد ده بزرگی
سرش به نیزه به گلهای چیده میماند
به فجر از افق خون دمیده میماند
یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا
به نخل سبز ز ماتم تکیده میماند
میان خیمه آتش گرفته، طفل دلم
به آهویی که ز مردم رمیده میماند
شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی
به لالههای ز حنجر دریده میماند
رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است
به آن که رنج نود ساله دیده میماند
امام صادق حق پشت ناقه عریان
به زیر یوغ چو ماه خمیده میماند
شوم فدای شهیدی که در کنار فرات
به آفتاب به خون آرمیده میماند
هلال یک شبه من، ز چیست خونینی؟
نگاه تو به دل داغ دیده میماند
حکایت "احد" و اشک چشم خونینش
به اختران ز گردون چکیده میماند
مهدی زنگنه
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست
به تن این همه سردار سری نیست که نیست
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست
آتش از بال و پر سوخته جان میگیرد
زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست
یا به آن مادر سرگشته بگویید: نگرد.
چون ز گهواره اصغر اثری نیست که نیست
تازیانه به تسلای یتیمی آمد
تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
انتهای پیام/