بی شک در کنار خورشید فروزان کربلا یعنی امام سوم شیعیان، نامی بزرگ به نام زینب، بنت حیدر می‌درخشد، کسی که اگر نبود، شاید واقعه کربلا نیز رسانه‌ای نمی‌شد.

 

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از کرمان، عاشوراست و شام از راه می‌رسد و بیابان بسی وحشتناک است، آفتاب عالمتاب حسین خاموش شده و زمین کربلا همه پر از خون و اجساد شهدا و زن و بچه‌ای که میان سوخته‌های خیام به این سو وآن سو، عده‌ای کودک در غارت خیمه‌ها گم می‌شوند و عده‌ای می‌سوزند! (طبق نقل مقاتل)

عمرسعد لعنت الله علیه، دستور می‌دهد به خیام نیم سوخته و زن و فرزندان باقی مانده حسین آب برسانند، آبی که خود روضه است و اشک همه را جاری می‌کند.

بدن‌های داغدار زن و کودکان رنج دیده در سایه قامت رسای زینب پناه گرفته و مویه می‌کنند، وجود با برکت امام سجاد (ع) به دلیل بیماری از یک سو و مصیبت از دست دادن پدر بزرگوارشان از سوی دیگر در تب می‌سوزد و تمام بار سفر به دوش زینب (س) است.

امشب زینب (س) در کنار گریه بچه‌هایی که پدر و برادر خود را از دست داده اند به تمام تاریخ بعد از حسین فکر می‌کند و به پیام مهمی که باید از شهادت حسین به جهانیان مخابره کند.

تمام شب زینب با حجم غمی که از نبود برادر و مونس تمام روز‌های زندگی اش بر دلش سنگینی می‌کند به سر می‌برد، فرصت برای فکر کردن نیست اما، زینب میان صحرا به دنبال دخترکان گم شده می‌گردد، یتیمی از مسلم، یتیمی از فرزندان حسن، یتیمی از برادرزادگان، همه غم زینب گم شدن و از دست دادن کودکان و زنانی است که در غارت خیمه‌ها مفقود شده اند، حتی شاید به عمد فراموش کرده که دو پسرجوانش نیز در راه حق شهید شده اند.

بیماری امام چهارم شیعیان نیز اوج گرفته است و زینب وظیفه پرستاری از امام چهارم را بردوش دارد، از طرف دیگر دلش در گودال قتلگاه در کنار همدم تمام روز‌های زندگی اش است، سری به قتلگاه می‌زند و برگلوی بریده بوسه می‌زند.

درچنین شبی، زینب نماز شبش را فراموش نمی‌کند با بدن رنجور از آزار و کتک‌هایی که از قوم وحشی بجای بچه‌ها به جان می‌خرد نشسته نافله شبش را می‌خواند!

زینب میان تمام رفت و آمدهایش، مشت بردهان یاوه گویان می‌زند، از غارت گران خیمه و کودکان و حتی اجساد شهدا سایه‌ای سنگین برجمع ماتم زده باقی مانده است، زینب میان آن همه نامحرم چه می‌کند؟! سوالی که شاید زینب را پیر کرد همین بود، زینبی که تمام عمر از مردان نامحرم رخ پوشیده بود، امشب میان آن دشت بی برادری، اما مرد شد و مردانه در برابر آن همه جنگی وحشی ایستاد.

شام غریبان برای زینب سنگین‌ترین شب زندگیش بود، شاید دلش می‌خواهد، چون زنان داغ دیده گریه کند، اما یاد وصیت‌های برادرش می‌افتاد" مبادا دشمن شاد شویم" همه را ساکت می‌کند، با صدای حیدری زینب، زن و کودک دیگر آرام آرام گریه می‌کند به گونه‌ای که حتی باد صدای گریه شان را نمی‌شنود.

زینب باید حواسش را جمع کند، مبادا آنگونه که عبیدالله بن زیاد و یزید می‌خواهند نام شان به نیکی و نام برادر و امامش به بدنامی برود، از فردا کارزار زینب شروع می‌شود و عجب درخشان می‌شود زینب با روایت کربلا با روایت شهادت آن مردان بزرگ و تاریخ باید به احترام زینب تمام قامت بایستد که مردانه در برابر سپاهی مردجنگی و بی رحم، ایستاده و نام اسلام را زنده کرد و بنی امیه و بنی مروان و بنی زیاد را رسوا.

امشب به احترام قلب غمدیده عمه امام زمان مان کمی بیندیشیم، ما در برابر تمام مردانگی زینب چه کردیم؟ اگر زینب نبود بی شک کربلا در کربلا تمام می‌شد.

یادداشت از مرضیه السادات حسینی راد

انتهای پیام/ب

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار